📃 برشی از کتاب:
ناچار به مدرسه بیشتر میرسیدم و تازه خیلی چیزها کشف میکردم. یکی اینکه جای معلمهای پیر و پاتال زمان خودمان عجب خالی بود! چه آدمهایی بودند چه شخصیتهای بینام و نشانی و هرکدام با چه زبانی و با چه ادا اطوارهای مخصوص به خودشان و اینها چه جوانهای چلفتهای! چه مقلدهای بیدردسری برای فرنگیمآبی! نه خبری از دیروزشان داشتند، نه از ملاک تازهای که با هفتاد واسطه به دستشان داده بودند چیزی سرشان میشد. بدتر از همه بیدست و پاییشان بود. مثلا به کله هیچ کدامشان نمیزد که دست به یکی کنند و کار مدرسه را یک هفته نه، یک روز، حتی یک ساعت لنگ کنند. آرام و مرتب درست مثل واگن شاه عبدالعظیم میآمدند و میرفتند.
📚 #مدیر_مدرسه
👤 #جلال_آلاحمد
✅ #کتاب_برش
با ما همراه شوید 👇
https://eitaa.com/joinchat/1527841182C8c7fb5d5a7