eitaa logo
📚 کتاب دونی | مطالعه رایگان !
1.5هزار دنبال‌کننده
316 عکس
14 ویدیو
8 فایل
🌟اینجا پر از کتاب هست... 🍄 محتوای کلی کتاب جذاب رو بهت معرفی میکنیم بدون اینکه خسته بشی... 🎁مسابقه هم داریم با کلی هدیه باحال.... ☺️اگه کتابی رو خواستی معرفی کنی و یا سوالی داشتی در خدمتم.... 💌راه ارتباطی: ......... @seyed_ali_miri.........
مشاهده در ایتا
دانلود
کتاب آیین تدفین📚 درباره این کتاب👇 کتاب آیین تدفین حاوی رمانی است که اولین‌بار در سال ۲۰۱۳ به انتشار رسید. داستان این رمان که بر اساس ماجرایی واقعی نوشته شده، در مناطق روستایی ایسلند در سال ۱۸۲۹ میلادی رقم می‌خورد. شخصیتی به نام «اگنس» به‌خاطر قتل کارفرمای سابق خود و دوست او در انتظار اعدام است، اما نه در زندان (هیچ زندانی در آن مناطق وجود ندارد) بلکه در زمین زراعی یک خانواده. «یون یونشان»، پدر خانواده این مسئولیت را با اکراه و به‌عنوان بخشی از کار خود پذیرفته است، اما واکنش همسر و دختران او نسبت به حضور «اگنس»، ترکیبی از سکوت و ترس است. «اگنس» پس از انتقال به این خانه، درخواست ملاقات با کشیشی جوان را مطرح می‌کند و بخش‌هایی از داستان خود را با او در میان می‌گذارد؛ درحالی‌که داستان کامل را فقط برای مخاطبان روایت می کند. کتاب «مراسم تدفین» نامزد دریافت جایزهٔ Barry سال ۲۰۱۴، نامزد دریافت جایزهٔ اولین گاردین سال ۲۰۱۴ و نامزد جایزهٔ «ادبیات داستانی اورنج - بیلیز» بوده است.
«از رزا گودمونسدوهتیر اهل واتنسندی خواسته شد در دادگاه حضور یابد. او از ارائهٔ هرگونه اطلاعاتی در خصوص پرونده امتناع کرد، ولی اظهار کرد اگنس زمانی در طول همان زمستان نزد او آمده و از اربابش ناتان تعریف و تمجید کرده است. کودکی که در ایتلوگاستادیر تحت سرپرستی بوده اکنون در خانه نزد رزاست، چراکه دختر اوست. اظهار کرد کودک اکنون سه‌ساله است. از نظر او هیچ آزاری به‌واسطهٔ قتل به کودک نرسیده بود، ولی خاطرنشان کرد که کودک همیشه می‌گوید ناتان «بالای تپه‌هاست». این حرفی است که پس از وقوع قتل به کودک گفته شده بود. رزا اظهار کرد از آن‌جا که اگنس و سیگریدور را به‌خوبی نمی‌شناسد نمی‌تواند حرفی غیرعادی در باره آن‌ها بزند. گفت که ناتان پس از اقامت در آن‌جا نزد او و شوهرش به مدت دو سال، در تابستان ۱۸۲۵ به واتنسندی برگشته است. گفت که می‌داند ناتان در آن زمان مقدار زیادی پول داشته است. گفت پنجاه سکه برای نگهداری از او گرفته است. بهارِ پس از رفتن ناتان، فریدریک اهل کاتادالور به واتنسندی آمده و رزا را به‌منظور گفتگوی خصوصی به داخل طویله فراخوانده است. رزا بعد از آن گفت فریدریک علاقه‌اش را به او ابراز کرده و از او خواسته اجازه بدهد شب آن‌جا بماند و به بستر او بیاید. گفت که پیشنهاد فریدریک را رد کرده، از پیش او رفته و از شوهرش خواسته به او اجازه ندهد حتی اگر بعد هم درخواست کرد، داخل خانه بماند. پس از آن گفت که شوهرش، اُلاف، نزدش آمده و به او گفته که فریدریک درخواست کرده انبار را ببیند تا دنبال پول‌هایی بگردد که فکر می‌کرده رزا برای ناتان نگهداری می‌کرده است. فریدریک گفته بود ناتان به او گفته اگر هر زمانی توانست در خانهٔ رزا بخوابد می‌تواند پول‌ها را بردارد. فریدریک به شوهر او دو یا چهار سکه پیشنهاد کرده و به اُلاف گفته مادرش خواب دیده که پول‌ها زیر بشکه‌ای در انبار اندوخته شده‌اند. رزا گفت به شوهر خود گفته پول‌های ناتان قطعاً در انبار اندوخته نشده‌اند و فریدریک تا زمانی که دوست دارد می‌تواند آن‌جا را بگردد. بعد از این‌که شوهرش بیرون رفته، و با این‌که رزا و خدمتکارش خواب بوده‌اند، فریدریک وارد انبار شده و همه‌چیز را از بشکه بیرون کشیده اما چیزی پیدا نکرده. گفت که فریدریک اظهار کرده «مادرش باید بهتر خواب می‌دید». فریدریک گفته که شیئی پیدا کرده که نمی‌توانسته تکانش بدهد، و قصد دارد بعد از کسب اطلاعات بهتری از مادرش در مورد این‌که کجا را جستجو کند برگردد. ولی برنگشته است.»