🔺 درباره مجموعه #سرگذشت_استعمار بیشتر بدانیم 👇
جلد اول 1️⃣
🔸 فصل اول: #سفر_به_آن_سوی_دریاها
🗺 در سفر به آن سوی دریاها داستان روانه شدن دریانوردان پرتغالی به شرق آسیا برای دست یابی به طلا، ابریشم و ادویه روایت می شود. لشگرکشی که برای کشف قاره ی آمریکا و سرزمین های جدید در آفریقا انجام شد و نتیجه اش آن به استعمار درآمدن کشور #هند با استفاده از قدرت نظامی پرتغالی ها شد.
🔹 فصل دوم: #گرگ_ها_با_چشم_باز_می_خوابند
🏮 گرگ ها با چشم باز می خوابند تصویرگر رقابت کشورهای اروپایی برای دستیابی به ثروت قاره های جدید کشف شده توسط آن ها است.
🔸 فصل سوم: #شکار_انسان
🤐 شکار انسان روایتی تلخ و تامل برانگیز درباره تجارت #برده_داری رایج در قرن شانزدهم تا هجدهم میلادی و ظلم و ستمی که در پی آن به سرخ پوستان و سیاه پوستان وارد شد. تاجران پرتغالی و دیگر کشورهای اروپایی با پیوستن به این بازار ننگین و پرسود، به شکار انسان در آفریقا می پرداختند و آن ها را برای کار در معادن و مزارع با سودی چند برابر بیشتر از هزینه ی خریدشان به فروش می رساندند.
🔹 فصل چهارم: #صلیب_خونین !
✝️ در صلیب خونین داستان ورود کشتی های اروپایی به سرزمین های جدید به بهانه ی گسترش دین مسیحیت، ممنوعیت تبلیغ اسلام در ممالک فتح شده، تبدیل کردن بومی ها به کالاهای اروپایی و سرازیر شدن ثروت به کشورهای استعمارگر روایت می شود.
🔸 فصل پنجم: #راهپیمایی_اشک_ها
🗿 در کتاب راهپیمایی اشک ها داستان کشف قاره ی آمریکا توسط کریستف کلمب و زندانی و شکار شدن بسیاری از سرخ پوستان ساکن در آن به عنوان برده روایت می شود. انگلیسی ها، هلندی ها، اسپانیایی ها و بسیاری دیگر از کشورهای اروپایی پس از رسیدن به آمریکا، برای دست یابی به منافعی همچون طلا و نقره، سرخ پوستان را به اجبار از سرزمین هایشان پراکنده کردند.
🔺 درباره مجموعه #سرگذشت_استعمار بیشتر بدانیم 👇
جلد دوم 2️⃣
🔹 فصل اول: #فاخته_ها_لانه_ندارند
🌊 صدها سال پیش، هرساله جشن عجیبی در ایتالیا در شهر ونیز برگزار می شد. حاکم شهر در روز مشخصی با قایق به وسط دریا می رفت. حلقه ازدواجی را از جیبش بیرون می آورد، لحظه ای آن را به طرف دریا می گرفت و بعد آن را با احترام به درون آب می انداخت. حاکم به این صورت با دریا ازدواج می کرد و صاحب آن می شد. این مراسم نشانه فرانروایی ونیز بر دریا بود؛ شهری که دریا نوردان مشهوری داشت و از تجارت دریایی به ثروت فراوانی رسیده بود.
🔸 فصل دوم: #سفر_الماس
🚢 در ششم آوریل ۱۸۵۰ میلادی، رزم ناو انگلیسی "مدیا" برای انجام دادن ماموریتی بسیار محرمانه از بمبئی، بندری در غرب هندوستان، به مقصد انگلستان به راه افتاد. ماموریت مدیا آن قدر سری بود که حتی ناخدا "لاکر"، فرمانده رزم ناو، از آن اطلاعی نداشت. فقط سه نفر از مسافران از راز این سفر آگاه بودند: "لرددالهوزی"، فرماندار انگلیسی کل هندوستان، همسرش و سروان مرزی، یک افسر انگلیسی که همیشه در کنار فرمانده کل حضور داشت.
🔹 فصل سوم: #به_دنبال_کادی
💉 ساحل نشینان رود سند به مردی انگلیسی، که با کت و شلوار و کلاه سفید در اطراف خانه هایشان پرسه می زد، مشکوک بودند. انگلیسی ها بیشتر مناطق هند را تصرف کرده بودند؛ اما سند هنور خارج از قلمرو آن ها بود. خبر ستمگری انگلیسی ها در مناطقی که اشغال کرده بودند، مخصوصا مالیات هایی که از کشاورزان می گرفتند، به گوش ساکنان اطراف رود سند هم رسیده بود. آن ها اکنون می دیدند که سر و کله ی یک مرد انگلیسی در سرزمین سند هم پیدا شده؛ مردی که تلاش می کند سر حرف را با مردم باز کند و گاهی با داروهای اندکی که همراه دارد به درمان بیماران آن ها مشغول بود.
🔸 فصل چهارم: #افطار_در_کلیسا
💢 سربازان "رستم"، آخرین پادشاه سلسله ی "آق قویونلو"، به دنبال پسر هفت ساله ای به نام "اسماعیل" به لاهیجان آمده بودند. جاسوسان رستم به او خبر داده بودند اسماعیل که ماه ها بود به دنبال او می گشت، در لاهیجان پنهان شده است. اما "کارکیا میرزا علی"، حکمران لاهیجان، قسم می خورد که پای اسماعیل روی زمین گیلان نیست. سربازان با شک و تردید زیاد از خانه ی حکمران بیرون رفتند. سومین بار بود که به دنبال اسماعیل به آن جا می رفتند و هر بار کارکیا میرزا علی همین طور برای آن ها سوگند خورده بود. در حقیقت حکمران اسماعیل کوچک را در سبدی گذاشته و از سقف یکی از اتاق های خانه اش آویخته بود تا پایش روی زمین گیلان نباشد و او قسم دروغ نخورده باشد!
🔹 فصل پنجم: #گنج_های_کلات
🤫 "تهماسب"، پس از هشت سال، دوباره به قصری که پدرانش از آن جا بر سراسر ایران فرمانروایی کرده بودند وارد شد. هنگامی که به سراسری قصر پا گذاشت، پیرزنی که لباس خدمتکارها را به تن داشت به سوی او دوید. او را در آغوش گرفت و در حالی که اشک می ریخت سر و رویش را غرق در بوسه کرد. تهماسب با تعجب ، به این پیرزن نگاه می کرد؛ نمی دانست این پیرزن چطور جرئت کرده او را در آغوش بگیرد. اما خدمتکار پیر او را رها نمی کرد و دائم این کلمات را تکرار می کرد: "آه فرزند عزیزم، یگانه فرزندم، فرزند دلبندم." تهماسب تلاش کرد که در چشم های خیس پیر زن خیره شود و سرانجام در چشم های بی رمق او نگاه مادرش را شناخت. مادر تهماسب، همسر "شاه سلطان حسین"، ملکه ی ایران، هنگامی که افغان ها به قصر هجوم آورده بودند لباس خدمتکارها را پوشیده بود تا جان خود را نجات دهد.
🔸 فصل ششم: #کتاب_جوانه_های_آتش
💰 "آقا محمد خان" که برای ادامه نبردهایش به پول نیاز داشت هیچ فرصتی را برای جمع کردن ثروت از دست نمی داد. در یکی از سفرهایش از روستایی فقیری خشمگین شد و به یکی از جلادانش دستور داد گوش او را ببرد. مرد روستایی به جلاد التماس می کرد که فقط نصف گوش را ببرد؛ در مقابل او هم حاضر بود چند ریال به جلاد بدهد. آقا محمدخان که صحبت های او را شنیده بود به طرف آن ها رفت و به مرد روستایی گفت: اگر چند ریال دیگر روی آن ها بگذاری و به خود من بدهی، تو را خواهم بخشید اما...
🔺 درباره مجموعه #سرگذشت_استعمار بیشتر بدانیم 👇
جلد سوم 3️⃣
🔹 فصل اول: #بازی_بزرگ
🇬🇧 مردی که خودش را تاجری انگلیسی معرفی می کرد همراه فردی هندی، که مانند سادات دستار سبزی به سر بسته بود و ادعا می کرد نامش"سید کرامت علی" است، از تبریز به سوی استرآباد به راه افتاد. این دو مسافر در میان ترکمن ها از حوادثی که در قفقاز رخ داده بود، جنگ های ایران و روسیه و شکست سخت ایران صحبت می کردند. دو غریبه عجله ای برای ادامه سفر نداشتند. آن ها پس از دیدار با گروهی از ترکمن ها به ملاقات دسته ای دیگر می رفتند و در هر جمعی که می نشستند اصرار داشتند تا آن چه را از شکست سنگین ایران از روسیه دیده بودند تعریف کنند.
در حقیقت مردی که خود را تاجر معرفی می کرد "سروان آرتور کانالی"، افسر ارتش انگلستان بود که سفیر انگلستان در ایران او را مامور کرده بود تا اخبار شکست ایران و ضعف ارتش آن را میان ترکمن ها و افغان ها بپراکند و آن ها را به جدایی از ایران تشویق کند.
🔸 فصل دوم: #ماجرا_هنوز_تمام_نشده
🚂 مردی که در ایستگاه قطاری در فلسطین روی بار و بنه اش نشسته بود و انتظار می کشید زمانی پادشاه سوریه بود. او منتظر ماموری انگلیسی بود تا او را برای رسیدن به تاج و تخت تازه آماده کند. این پادشاه آواره "فیصل" نام داشت. انگلسیی ها به شریف مکه قول داده بودند اگر علیه عثمانی قیام کند، پس از جنگ، حکومت کشورهای عربی را به پسران او خواهند سپرد. آن ها یکی از پسرهای شریف مکه را که فیصل نام داشت، برای حکومت در سوریه در نظر گرفتند و پسر دیگرش به نام "عبدالله" را برای عراق. اما پس از مدتی مجبور شدند فیصل را از سوریه بیرون بیاورند تا تاج پادشاهی عراق را بر سرش بگذارند.
🔹 فصل سوم: #فارغ_التحصیل_زندان
🗯 "هنری استنلی" زمانی برای روزنامه ای در آمریکا خبر تهیه می کرد. او هیجان انگیزترین اخبار و ماجراها را از افریقا برای دفتر روزنامه می فرستاد؛ اما چند سالی بود که روزنامه نگاری را کنار گذاشته بود و شغل جدیدی پیدا کرده بود. پادشاه بلژیک استنلی را استخدام کرد تا سرزمین کنگو در قلب افریقا را برای او خریداری کند. استنلی راهی کنگو شد و شروع به معامله با سران آن جا کرد. او به رئیس قبیله ها هدیه هایی مانند دستمال کاغذی، کلاه، کت های روشن و شیشه های نوشیدنی می داد و از آن ها می خواست برگه هایی را امضا کنند. در این برگه ها قراردای نوشته شده بود که رئیس قبیله، طبق آن، زمین ها و جنگل های اطراف را به استنلی می فروخت.
🔸 فصل چهارم: #ملکه_تهی_دست
☄️ جنگی تمام عیار آغاز شد. ناوگان انگلستان گلوله باران بندرهای چینی را آغاز کرد. چینی هایی که در تمام این سال ها به فکر ساختن نیروی دریایی قوی نبودند نمی توانستند با قدرتمندترین نیروی دریای جهان مقابله کنند. یکی از افسران چینی راه حلی پیشنهاد کرد: "تعدادی میمون را به ساحل می بریم. به پشت هر میمون هفت فتیله ی انفجاری می بندیم و با قایق به کشتی های دشمن نزدیک می شویم. فتیله ها را آتش می زنیم و میمون ها را روی عرشه کشتی رها می کنیم. اگر بخت با ما یار باشد، آتش فتیله ها به بشکه های باروت می رسد و کشتی های انگلیسی را منفجر می کند.
♨️ در این کتاب ها به سفرهای استعمارگران که با نقشه براندازی، برده کشی و کسب ثروت و قدرت بوده است، پرداخته شده است. بسیاری از کشورها ها مانند انگلیس و فرانسه که ثروتمند نبود اما با استعمار گرفتن اقتصاد، سیاست و فرهنگ کشورهای دیگر توانستند، به کشورهای ثروت جهان تبدیل شوند.
✅خرید بصورت تکی نیز امکانپذیر است
🔆اگر برای آینده کودکانتان دغدغه #حجاب دارید، این کتاب را برایشان بخوانید.
📣#نیم_وجبی_ها به چاپ هفتم رسید.
🖋#حمیده_رضایی
🖌 #غزاله_باروتیان
🔵قیمت پشت جلد: 42،000تومان
ادمین ثبت سفارش و ارسال🚚👇
@ketabejonoob
#کتاب سربازان زبان بسته
💐 مجموعه داستان پیامبران از زبان حیوانات
🌟
یکی از شیوههای بسیار اثرگذار انتقال مفهوم و پیام، «داستانپردازی» است. قرآن کریم که معجزهای بیهمتاست، از داستانهای متنوع و زیادی استفاده کرده است تا این انتقال مفهوم را به بهترین و شیرینترین شکل محقق کند. در بعضی از داستان های قرآن از حیواناتی نام برده شده است که نقش پررنگی در داستان داشته اند. مثل کلاغ در داستان هابیل و قابیل؛سگ اصحاب کهف؛هدهد حضرت سلیمان و ملکه بلقیس؛ مورچهای که در داستان حضرت سلیمان از او یاد شده؛ قوچ داستان حضرت ابراهیم علیه السلام؛ نهنگ داستان حضرت یونس علیه السلام؛ فیل در داستان ابرهه؛ خر حضرت عُزیر علیه السلام و …
❤️کتاب «سربازان زبان بسته» مجموعه داستان های پیامبران است از زبان این حیوانات که با قلمی روان و جذاب برای گروه سنی کودکان و نوجوانان نوشته شده است. در این داستان ها راوی حیوانات هستند و آن ها در ماجراهایی که اتفاق می افتند حضور دارند و وقایع مربوط به زمان پیامبر خودشان و سختی هایی که پیامبرانشان کشیده اند را تعریف می کنند.
#پیامبران
#داستان
#نوجوانان
🔴قیمت :67000 تومان
🔵با تخفیف: 65000 تومان
📚#کتاب برای مولا علی
🔸در این داستان تخیلی سعی شده به زبان کودکانه به جلوه های از #واقعه_غدیر اشاره شود
🔹«بال طلا» و «بال توری» دو فرشته این داستان خیالی اند و واقعی نیستند
▪️این کتاب در ۱۲ صفحه رنگی (کاغذ گلاسه) به همت نشر رود آبی به چاپ رسیده است و مناسب گروه سنی ۶ تا ۹ سال می باشد
🔻گزیده ای از کتاب:
بالای برکه دو فرشته ی ریزه میزه پایین را نگاه میکردند.
بال توری گفت: « اوه! این همه مردم را ببین! چرا دور پیامبر مهربان و علی جان جمع شده اند؟ » ...
#غدیر
#امام_علی علیه السلام
#داستان
#کودکان
🔴قیمت : 40000 تومان
🔵قیمت باتخفیف: 39000 تومان
📷تصاویر بیشتر از کتاب👇👇
https://eitaa.com/tasavirketab/2215
#کتاب فرزند کعبه
❤️مجموعه داستانهایی از زندگانی حضرت علی علیه السلام برای نوجوانان
💠کتاب فرزند کعبه در نظر دارد قطره ای از دریای معنویت حضرت امیرالمؤمنین علی(علیهالسلام) به تصویر کشیده کشاند.
💜برشی از کتاب:
امیرالمؤمنین(علیهالسلام) و ابوبکر در حال خروج از مسجد پیامبر(صلی اللهعلیهوآله) هستند که یکدفعه رو در روی هم قرار میگیرند. لحظهای سکوت میانشان برقرار میشود. امیرالمؤمنین(علیهالسلام) نگاهی معنادار به ابوبکر میاندازد. میگوید: «ای ابوبکر، اگر من رسول خدا را به تو نشان بدهم و او به تو بگوید که علی جانشین من است، آیا میپذیری و خلافت را به من واگذار میکنی؟!»
ابوبکر میخکوب میشود. بیاختیار خندهاش میگیرد. با خود میگوید: «درست شنیدم؟! علی دارد چه میگوید؟! پیامبر که سالهاست وفات کرده!»
ابوبکر درحالیکه نمیتواند از خندهاش جلوگیری کند، با لحنی شُل و خندهدار پاسخ میدهد: «آری علی، اگر پیامبر به من بگوید خلافت را به تو بدهم، اطاعت میکنم.»
– پس برویم.
ابوبکر سر تکان میدهد و با تعجب میپرسد: «کجا؟»
– به محضر رسول خدا!
لبخند از روی لبان ابوبکر میرود. شوکه میشود…
تایید شده سامانه کتاب رشد آموزش و پرورش
🔴قیمت :45000 تومان
🔵با تخفیف 43000 تومان
امام#علی علیه السلام
#داستان
#نوجوانان