eitaa logo
چلکتاب_ماهشهر
88 دنبال‌کننده
6.5هزار عکس
175 ویدیو
18 فایل
یار مهربان... هرکتاب چراغی ست برای روشن کردن مسیر زندگی کودکان و نوجوانان ما و #چلکتاب مثل چلچراغ است.باما بمانید ... عرضه تخصصی کتاب کودک و نوجوان چلکتاب_ماهشهر https://eitaa.com/ketabe313 جهت سفارش محصول پیام دهید: @Ketabejonoob
مشاهده در ایتا
دانلود
📌 حاجیه خانم چهارتا پسر داشت ، که شد احمد پسر بزرگش رفت کردستان بایسته جلوی غائله کومله و دموکرات و همون سال 59 شهید شد. 👈 علی و یونس 18 و 16 ساله بودن که راهی جبهه شدن ، تو عملیات هردوتاشون شهید شدن یکی شون شب عملیات یکی دیگه صبح عملیات. ❗️پنج سال بعد ته تغاری خانواده محمد تو چهارمین شهید خانواده شد.
⭕️ حاج خانم رو صدا زدن واسه دیدار با عکس پسراشو زد زیربغلش رفت جماران نوبت صحبتش که رسید از عکس احمد شروع کرد ، هنوز به یونس نرسیده بود دید شونه‌های امام داره میلرزه ؛ سریع قاب عکسا رو جمع کرد برگشت سمت امام و بی اینکه صداش بلرزه گفت: « چهارتا پسر دادم تا رو نبینم.»
💠 این بانویی که تو یه شهر کوچک متولد شده و تمام عمرش نه درسی خونده نه جایی خاصی رفته این و رو از کجا یاد گرفته؟! ⁉️ این باور به ، این ایمان به از کجا میاد؟ ‼️ شاید از صاحب این مکتب اولین و بزرگترین مربی ابالفضل العباس (علیه السلام)،
🔹 تو روزایی که هر کس شوهر و پسرش رو تو پستو مخفی می‌کرد تا نره دنبال (علیه السلام) این مادر تمام دار و ندارش رو تقدیم آقایی کرد که تمام یاوراش به صد نفر هم نمی‌رسیدن...
🔸 اما مکتبی این مادر بزرگ بنا کرد رشد پیدا کرد و تبدیل شد به صدها هزار مادر شهیدی که تو و دفاع از حرم و اهل بیت شدن و نذاشتن دوباره ولایت آسیب ببینه...
🔸 و از زندگی این مادران حقیقتا درس‌آموزه. 🔻وقتی می‌بینی یه مادر از جون و دل مایه گذاشته تا بزرگ شدن و قد کشیدن فرزندش رو ببینه اما وقتی اسلام و قرآن نیاز به فدایی دارن فرزندش رو به مسلخ عشق می‌فرسته و وقتی پیکر خونینش رو می‌بینه خم به ابرو نمیاره آدم دوست داره از شرمندگی آب بشه و بره توی زمین😭😭
🔻 خوندن زندگی‌ مادران شهدا قطعا رو وجود آدم تاثیر میذاره... 🔸این روزا که به یاد و نام مادرای شهداس میخوایم بیشتر در موردشون حرف بزنیم و از مکتب این شیرزنان درس بگیریم... 🌱 این روزا چشم از کانال برندارید🌱
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔸وقتی حاج قاسم وعده به سید رضی داد... 📝برشی از کتابی که نمیتوانیم نامش را ببریم...
🔸، نویسنده و مستندنگار دفاع مقدس، بین سوژه‌هایی که می‌خواهد بنویسد مادر دو شهید چشمش را می‌گیرد. می‌رود خانه حاجیه خانم . مادران شهیدان امیر و علی شاه آبادی.
🔻مادر شهید همان اول کار می‌گوید خیلیا اومدن داستان زندگی منو بنویسن ولی ول کردن رفتن. اسدی قول می‌دهد پای کار بماند... 🔸 اما هنوز ماجرای این خانم به نصفه نرسیده دست و پای این نویسنده هم می‌لرزد. شک به جانش می‌افتد که... ⁉️اصلا نوشتن زندگی این بانو کار درستی است؟ ⁉️آشکار کردن این زندگی ضربه به ساحت شهدا نمی‌زند؟ ⁉️ مگر می‌شود خانواده دو شهید این شکلی باشند؟
🔻همین سوال‌ها او را از نوشتن بازمی‌دارد. اما توصیه یک او را دوباره در مسیر این دو شهید عزیز قرار می‌دهد و سرانجام پس از سی و خورده ای سال ماجرای زندگی بانو زهرا همایونی برای همگان گفته می‌شود. 🔸قصه‌ای که گرچه پر است از لحظات تلخ و تیره که قلب هر خواننده‌ای را به درد می‌آورد اما همچون عرصه کربلا در کنار هر مصیبتی پرده‌ای از زیبایی و معرفت وجود دارد که می‌تواند برای زندگی تک تک ما باشد.