eitaa logo
چلکتاب_ماهشهر
88 دنبال‌کننده
6.5هزار عکس
174 ویدیو
18 فایل
یار مهربان... هرکتاب چراغی ست برای روشن کردن مسیر زندگی کودکان و نوجوانان ما و #چلکتاب مثل چلچراغ است.باما بمانید ... عرضه تخصصی کتاب کودک و نوجوان چلکتاب_ماهشهر https://eitaa.com/ketabe313 جهت سفارش محصول پیام دهید: @Ketabejonoob
مشاهده در ایتا
دانلود
📚کتاب پس از بیست سال ✳️پس از بیست سال اثر داستانی تحسین شده سلمان کدیور نویسنده جوان شیرازی درباره قیام عاشورا است ♦️به راستی را چرا کشتند؟ این پرسشی است که با گذشت قریب به ۱۴۰۰ سال از شهادت سیدالشهدا (ع) همچنان مطرح است.  🔺سلمان کدیور در رمان پس از بیست سال تلاش کرده است تا این پرسش را پاسخ دهد و خواننده را با جواب‌هایی برای این سوال روبه‌رو کند. 🔻کدیور خواننده را به کوچه‌های شام می‌برد. مکان‌هایی که در آن جوانان شامی که روزگاری رومیان بر آنها تسلط داشتند، حالا در دوران اسلام به همان اعمال و رفتارهایی مشغول شده‌اند که قبلا بودند و تمام این‌ها از پیامدهای  حکومت بنی‌امیه است که برای حفظ قدرت و البته نابود کردن آثار اسلام، اسلام اموی رارواج دادند و آنها را از معارف ناب دینی دور نگه داشتند. معارفی که سرچشمه آن بیست و پنج سال خانه‌نشین بود ولی به دست معاویه و خاندانش چنان تبلیغاتی علیه حقیقت او شد که کسی تصور نمی‌کرد اسلام علی(ع) همان اسلام محمد(ص) باشد تا جایی که برخی در زمان شهادت امیرالمومنین در محراب مسجد کوفه، گفتند «مگر علی نماز می‌خوانده؟» ✍نویسنده: سلمان کدیور 📖تعداد صفحات: ۷۵۲ صفحه 🔹ناشر: شهرستان ادب قیمت: ۱۸۰۰۰۰ تومان
🔥 🔴 🔻 داستان شنیدنی قهرمان کسی که سال‌هاست پای برگشتن از را ندارد! تا حالا اسم متخصص‌ترین فرد در چیدن در کنار هم را شنیده‎اید؟🥀 کسی که استخوان‌ها را روی بچیند و بگوید این سر است این دست راست و این چپ و ...😭 🌷کسی که همه استخوان‌ها را بچیند و بگوید: این پیکر پای چپ ندارد، بگردید پیدا کنید. کسی که از روزی که پایش به جبهه باز شد تا به امروز یک شب هم دل سیر نخوابیده باشد. وقتی به دیوار تکیه می‌دهد خوابش ببرد و چند دقیقه بعد از خواب بپرد و بپرسد: کو؟ اطرافیانش بپرسند: کی کو؟ جواب بدهد: شهید...😔 🏴 نامش باشد و دیدن پیکرهای بی‌سر هیچوقت برایش عادی نشده باشد. شبها یک طرفش و در طرف دیگرش در شبهای تفحص بخوابند چون حسین هر شب خواب پیکرهای اربا اربا را می‌بیند. کسی که تنها آررزویش شنیدن این خبر باشد: آمار مفقودان دفاع مقدس صفر شد.💔 📚برای آشنایی بیشتر با قهرمان این داستان، یعنی رمان به قلم را بخوانید. 🔗https://ketabejamkaran.ir/136405 🙏 زحمت بازنشر این پست با شما رفقای عزیز
📌 اتفاقات یکی یکی از مقابل چشمانم رد می‌شد و من مانند کسی که عزیزش را از دست داده گریه می‌کردم. تا به حال توصیف اتفاقات دلخراش بسیاری را شنیده بودم اما هیچ وقت این طور گریه نکرده بودم. تغییر حالت را می‌فهمیدم در دلم به وجود آمده بود که نمی‌توانستم نادیده‌اش بگیرم. ⭕️ می‌دانستم من دیگر کامیلای قبلی نیستم، کامیلای قبل از خواندن کتاب کامیلای قبل از آشنایی با انسانی به نام هیچ وقت هم کامیلای قبلی نمی‌شوم.
👈 زنی روی صندلی کناری‌ام نشسته بود. دستمالی به طرفم گرفت و با حالت غصه داری به من نگاه می‌کرد. تازه به خودم آمدم به اطرافم نگاه کردم و دیدم یکی دو نفر دیگر هم با حالت ناراحتی به من نگاه می‌کنند. ⭕️ زن پرسید: «چیزی شده؟» نمی‌توانستم حرف بزنم. با این که گریه کرده بودم هنوز راه گلویم باز نشده بود با اشاره سر گفتم:«نه» به اشاره کردم آب دهانم را قورت دادم و گفتم به خاطر این داستان است. خیلی دوست داشتم به همه کسانی که در مترو بودند بگویم من با آشنا شده‌ام، با انسانی به نام .
🔹 تو روزایی که هر کس شوهر و پسرش رو تو پستو مخفی می‌کرد تا نره دنبال (علیه السلام) این مادر تمام دار و ندارش رو تقدیم آقایی کرد که تمام یاوراش به صد نفر هم نمی‌رسیدن...