📕کتاب پیامبر گل سرخ
📍این کتاب جلد پنجم از مجموعه پیامبران اولوالعظم است که زندگانی #حضرت_محمد صلی الله علیه و آله را روایت میکند.
✂️بخشی از کتاب:
باغ پر از علف بود.نصف باغ را بیل زده بود.رسیده بود وسط باغ.خسته بود.در سایه ی نخلی نشسته بود.نخلی که کنار آبراهه بود.همان جایی که یک بوته ی گل سرخ داشت.بوته هایی که صاحب باغ گل هایش را خیلی دوست داشت.آن ها را می چید و عطر درست می کرد. بوته ی گل پر از غنچه بود. مرد کارگر به غنچه ها نگاه میکرد که صدایی شنید. یک نفر به دیدن او آمده بود؛ کسی که به تازگی مهمان شهر شده بود؛ کسی که میگفت پیامبر خداست.او سعی کرد برود او را ببیند، نتوانسته بود چون خیلی کار داشت؛ ولی حالا پیامبر خدا به دیدن او آمده بود.
🔺مناسب سنین ۹تا۱۲ سال
✍نویسنده: مسلم ناصری
📖تعداد صفحات: ۶۴صفحه
▪️ناشر: جمال
قیمت: ۷۵.۰۰۰تومان
📚۵کتاب بامحوریت #ضرب_المثل
▪️ضرب المثل های #جاندار
(ضرب المثل هایی که نام حیوانات در آن آمده)
💰قیمت: ۷۷.۰۰۰تومان
🎁قیمت باتخفیف: ۷۰.۰۰۰تومان
▪️ضرب المثل های #خیس
(ضرب المثل هایی که کلمه آب در آن است.)
💰قیمت: ۹۲.۰۰۰تومان
🎁قیمت باتخفیف:۸۳۰۰۰تومان
▪️ضرب #العسل ها
(۲۰۰ضرب المثل و قصه ی شیرین ایرانی)
💰قیمت: ۳۵۰۰۰تومان
▪️#دریا و ضربالمثل ها
(سی و دو ضرب المثل مرتبط با دریا)
💰قیمت: ۳۵۰۰۰تومان
🎁قیمت ما: ۱۵۰۰۰تومان
📣موجودی: فقط ۱جلد
▪️ #عسل مثل یه قصه
(«۴۴»مثل عسلی!شیرین و دل چسب)
قیمت: ۷۵۰۰۰تومان
47.9M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📽تصاویری از داخل کتاب های ضرب المثل
📱ثبت سفارش👇
@ketabejonoob
📗کتاب پیامبر هزار و یک درخت
زندگی #حضرت_نوح(ع) را در داستانهای زیبا و جذاب کتاب «#پیامبر_هزار_و_یک_درخت» نوشته اند. این کتاب اولین جلد از مجموعه پیامبران اولوالعزم است.
✂️گزیده ای از کتاب:
هیچکس نمیدانست آن مرد چهقدر عمر دارد. صد سال؟ یا شاید هم بیشتر! پانصد سال؟ شاید خیلی بیشتر! هفتصد سال؟ نه، باز هم شاید بیشتر! هزار سال؟ شاید هم کمتر. فقط خدا میدانست.
پدرها او را به فرزند خود نشان داده بودند؛ ولی خودشان مرده بودند. البته چند نفر دیگر هم بودند که کم و بیش عمر نوح را داشتند، ولی چیزی از گذشته به یاد نداشتند.
نوح از همه سرحالتر و شادابتر بود. زنها قصه مردی را برای بچههای خود میگفتند که همیشه جوان به نظر میرسید. جوانِ جوان که نه؛ البته پیر هم نبود. ریشش سفید بود، ولی چشمان جوانی داشت که مثل ستاره میدرخشید.
وقتی راه میرفت سبک اما آرام قدم برمیداشت؛ شمرده و محکم. گویی عجلهای نداشت!
صحبت که میکرد صدایش نمیلرزید. به دوردست نگاه میکرد، لب باز میکرد و از گذشتههای دور میگفت. روزگار خیلی دور؛ آن قدر دور که خیلیها فکر میکردند دروغ میگوید. چون فرق او با دیگران در این بود که نوح خیلی عمر کرده بود؛ کم و بیش نزدیک به هزار سال....
نوح قوی بود و چهارشانه. ریش بلندی داشت و شغلش نجاری بود.
🔺مناسب سنین ۹تا۱۲ سال
✍نویسنده: مسلم ناصری
📖تعداد صفحات: ۶۴صفحه
▪️ناشر: جمال
قیمت: ۷۵.۰۰۰تومان
👨👩👧👦این کتاب برای چه سنی مناسبه؟ #کودک
⏱چقد #وقت میبره بخونم؟ حدود 1ساعت
❓مطالعش برای کیا مفیده؟ #کودکان_مسلمان
🎁کتاب رو به کی میتونیم #هدیه بدیم؟ بچهها، محمدها، مهدکودکها، مدارس
📙 کتاب این هفته: #مسجد_پیامبر_خدا
🖋 #ابراهیم_حسن_بیگی
🍉 #برشی_از_کتاب #کتاب_هفته
نا گهـان صـدای مـادرم آنها را سـاکت کـرد: « الزم نیسـت. #رسـول_خـدا (ص)بـه خانـهی مـا میآینـد.»بعـد بـا دسـت بـه کلبهای کوچـک و قدیمـی خودمـان اشـاره کرد: اینجـــــاســـت. کوچـــــک اســـت. امـا به اندازهی پیــــــامبر(ص) و خانوادهشـان جـا دارد. «مـن داشـتم از تعجـب شـاخ در مـیآوردم. این چـه حرفی بود کـه مـادرم زده بـود؟ کلبهی ما اصالاً جای مناسبی برای کسی مثـل پیامبـر خـدا(ص) نبـود. اولیـن اعتـراض را #حـارث_خزرجـی کـرد: «ایـن چـه حرفـی اسـت کـه میزنـی #پیـرزن؟ مگـر نمیدانید کـه ایشـان کیسـتند وچـه احترامـی در بیـن مـا دارند؟»#حصیر_بن_سماک گفت:«او را ببخشـید ای جنـاب محمـد(ص). تشـریف بیاوریـد برویم.»
مـن از شــــرم و خجالـت عـرق کـرده بـودم. اصلا نمیتوانسـتم تحقیــــر شـدن #مـادرم را ببینـم و بـه خاطـر ایـن پیشـنهاد #بچهگانـهاش او را ببخشـم. خواسـتم جلـو بـروم و از پیامبـر(ص) عذرخواهـی کنـم کـه او نگاهش را بـه مـادرم دوخـت و حرفـی زد کـه پایم به #زمین چسـبید :
- بسیار خوب. من دعوت شما را قبول میکنم.
📙 #مسجد_پیامبر_خدا
🖋 #ابراهیم حسن بیگی
📗کتاب پیامبر شفابخش
👌زندگی #حضرت_عیسی(ع) را در داستانهای زیبا و جذاب کتاب «#پیامبر_شفابخش» نوشتهاند.
این کتاب چهارمین جلد از مجموعه پیامبران اولوالعزم است.
✂️گزیده ای از کتاب:
خرمایی افتاد. نوزاد گریه کرد. مادر خرما را برداشت. خرما خوشمزه بود. کودک شیر را مکید. شیر مادر شیرین بود. مادر از بالای کوه به سوی شهر ناصره نگاه کرد ولی خانهای ندید. درختها بلند بودند و کوهها جلوی نگاهش را گرفته بودند.
خواست کسی را صدا بزند و کمک بخواهد، ولی ترسید. نگران بود. نگران از اینکه اگر کسی او را با نوزاد میدید چه میگفت؟ او شوهر نداشت، اما بچه داشت؛ بچهای که خدا به او داده بود. اما کی باور میکرد؟
مریم گرسنه بود. دوباره دستی به نخل زد. چند خرمای سرخ و رسیده افتاد در دامنش. خرما را برداشت و بویید ولی نخورد. به مردم چه باید میگفت؟ فرشته گفته بود این بچه را خدا به او داده ولی چه کسی باور میکرد؟ تا امروز هیچکس بچه بدون پدر ندیده بود.
مریم ناراحت بود. مزه خرما دیگر شیرین نبود. هسته آن را کناری گذاشت، کودکش را در آغوش گرفت و گفت: «خدایا، خودت به من کمک کن. اگر مردم بپرسند این کودک را از کجا آوردهای چه جوابی بدهم؟»
🔺مناسب سنین ۹تا۱۲ سال
✍نویسنده: مسلم ناصری
📖تعداد صفحات: ۶۴صفحه
▪️ناشر: جمال
قیمت: ۷۵.۰۰۰تومان