#شبنامه
یاد پسر جوانی افتادم که همان شب از وحید، دستمال زیر چانهی رجب را برای تبرک خواسته بود.
هنوز هم وقتی یاد آن ماجرا میافتم برایم عجیب است، شاید هنوز نسل جوان را نشناخته بودم.
وحید که درخواست پسر را مطرح کرد، نتوانستم خودم را راضی کنم و دستمال را به او بدهم، با اینکه دستمال را شستم و اتو زدم.
اما اگر اصرارهای وحید نبود، حاضر به چنین کاری نمیشدم، وحید صبح روز بعد جلوی حرم امام رضا(ع)، دستمال را به پسر جوان داده بود، ولی او از اینکه دستمال را شستهایم ناراحت شد.
هنوز صدای پسر جوان وقتی بعد از گرفتن دستمال از وحید، برای رجب پیغام صوتی گذاشته بود، توی گوشم بود:
"بابارجب، نسل ما نسلی نیست که از صورت شما بترسن، ما دستمال صورتتون رو بعنوان تبرک به صورتمون میکشیم."
#کتاب_خوب_بخونیم
#بابارجب
@ketabe_jahadi
سفارش کتاب👇👇👇
@majid_1332
اطلاع از موجودی کتابها، قیمت و شرایط ارسال👇👇
https://eitaa.com/joinchat/1776681026C03d42ea8d8
❌ اتمام موجودی❌
کتاب #بابارجب روایت زندگی و خاطرات طوبی زرندی، همسر #شهید_رجب_محمدزاده (بابارجب) جانباز دفاع مقدس است.
همسر فداکار مردی که چهره نداشت و مظلومانه سالها در حصار خانهاش زندگی کرد.
رجب محمدزاده معروف به بابا رجب متولد سال ۱۳۱۷ شمسی است، نخستین حضور این شهید در جبهههای جنگ سال ۱۳۶۴ و آخرین حضورش به سال ۱۳۶۶ مربوط میشود.
او به همراه سه همرزم، در سنگری بودند که خمپاره ای در نزدیکی شان منفجر شد. دو نفر شهید شدند و یکی دیگر یک دست و یک پای خود را از دست داد. حکایت نفر چهارم اما شاید حکایتی منحصر به فرد در تاریخ دفاع مقدس ما باشد.
ترکشی دیگر صورت او را نواخت و تقریبا چیزی از صورت باقی نماند. او را به همراه همسنگر مجروحش به بیمارستان منتقل کردند. او را تا ساعاتی در گوشه ای از بیمارستان و با ملحفه ای سفید بر پیکرش رها کردند؛ چراکه احتمال قوی این بود که بر اثر شدت جراحت، به شهادت خواهد رسید؛ اما یک پزشک فداکار به سراغش آمد و به مداوایش مشغول شد.
تعداد صفحه: ۲۳۹
قیمت: ۴۰۰۰۰
❗️کتاب چاپ ۹۹ بوده و باقیمت پشت جلد عرضه نمیشه
https://eitaa.com/joinchat/933101601Cd1dfa711d4
سفارش کتاب👇👇👇
@majid_1332
اطلاع از موجودی کتابها، قیمت و شرایط ارسال👇👇
https://eitaa.com/joinchat/1776681026C03d42ea8d8
کتاب #بابارجب روایت زندگی و خاطرات طوبی زرندی، همسر #شهید_رجب_محمدزاده (بابارجب) جانباز دفاع مقدس است.
همسر فداکار مردی که چهره نداشت و مظلومانه سالها در حصار خانهاش زندگی کرد.
رجب محمدزاده معروف به بابا رجب متولد سال ۱۳۱۷ شمسی است، نخستین حضور این شهید در جبهههای جنگ سال ۱۳۶۴ و آخرین حضورش به سال ۱۳۶۶ مربوط میشود.
او به همراه سه همرزم، در سنگری بودند که خمپاره ای در نزدیکی شان منفجر شد. دو نفر شهید شدند و یکی دیگر یک دست و یک پای خود را از دست داد. حکایت نفر چهارم اما شاید حکایتی منحصر به فرد در تاریخ دفاع مقدس ما باشد.
ترکشی دیگر صورت او را نواخت و تقریبا چیزی از صورت باقی نماند. او را به همراه همسنگر مجروحش به بیمارستان منتقل کردند. او را تا ساعاتی در گوشه ای از بیمارستان و با ملحفه ای سفید بر پیکرش رها کردند؛ چراکه احتمال قوی این بود که بر اثر شدت جراحت، به شهادت خواهد رسید؛ اما یک پزشک فداکار به سراغش آمد و به مداوایش مشغول شد.
تعداد صفحه: ۲۳۹
قیمت پشت جلد: ۱۶۰۰۰۰
فروش ما: ۱۳۰۰۰۰
https://eitaa.com/joinchat/933101601Cd1dfa711d4
سفارش کتاب👇👇👇
@majid_1332
اطلاع از موجودی کتابها، قیمت و شرایط ارسال👇👇
https://eitaa.com/joinchat/1776681026C03d42ea8d8