eitaa logo
📖کتاب خاص📚
2هزار دنبال‌کننده
249 عکس
65 ویدیو
12 فایل
کتابخانه خاص خودتو با ما بساز، تا ذهن خاصت ساخته بشه سفارش از اینجا👇 https://ONINO.ir/shop/ 🔹 ارسال فقط یک‌شنبه‌ها و ۴شنبه‌ها ارتباط با مدیریت کانال: @admin_modiriyat معرفی و ترویج کتاب‌خوانی برای رسيدن به اندیشه پویا و سالم تحت مديريت @bdon_sansor
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💥💥💥لطفا دوستانی که این مجموعه رو از ما خریداری کردن نظرشون رو برامون بفرستن @admin_modiriyat
🌹نظر یکی از مادران که کتاب پانچلوها را تهیه کرده بودن😊 نظرات شما دلگرمی بزرگی برای مجموعه ماست🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سلااااام بر خاص پسندها🌹😊 امروز کتابی رو بهتون معرفی میکنم که شما رو مییییییی بره به تهران قدیم،تهران دهه ۵۰ ,تهران قبل از انقلاب که در کوچه پس کوچه های اون مرام و لوطی گری پهلوونها رو میشد دید. با اون اصطلاحات قدیمی و پر مغز نویسنده سعی کرده تا بعضی فضایل اخلاقی رو که در این زمانه در حال کمرنگ شدن و نابود شدنه رو به نمایش بکشه و زنده نگه داره. پیشنهاد 😉به شما👇👇👇
❤️ کتاب 📗 حکایت مردی است که درخت مردانگی را خود به تنهایی آبیاری کرده و پرورش داده. مردی که امثال او در میان ما کم نبوده و نیستند اما برای خودشان مرام و مسلکی دارند. مرام نامه شان را که بخوانی در مقدمه اش نوشته اند که: "خوش نامی قدم اول است...از خوش نامی به بدنامی رسیدن، قدم بعدی بود...قدم آخر، گمنامی است...طوباللغرباء!" هم این بار راوی زندگی یکی از این مردان است. مردی به نام قِیدار. اهل تهران. صاحب یک گاراژ بزرگ با کلی ماشین سنگین. دست بده دارد و سر سفره ای که می اندازد کلی آدم دورش می شینن. حتی بارها شده وقتی به همراه شهلاجان- همسرش- به سفره خانه بین راه می رود همه سفره خانه را مهمان می کند. 💥کتاب قیدار ۹ فصل دارد که در هر فصل امیرخانی به بیان حکایتی از زندگی قیدار می پردازد. از فصل اول که به نام "مرسدس کوپه کروک آلبالویی متالیک" است و به ماجرای آشنا شدن قیدار و شهلاجان و ماجرای ماه عسل رفتن این دو می پردازد بگیرید تا آخرین فصل که خواندنی ترین فصل کتاب است اما برای لذت بردن از آن باید هشت فصل قبل را خوانده باشی. 🔴کانال https://eitaa.com/ketabe_khas سفارش در سایت آنی نو:👇 https://onino.ir/ghidar/
آفرین آفرین به اونهایی که کتاب برا هدیه دادن، گرفتن🌹♥️ مایه افتخار 😌هستین خدا به مالتون برکت بده که باقیات صالحات برا خودتون خریدین. همراهان خاص پسند عزیز، قیمت کتابها مون تقریبا از ۲۲۰۰۰ تومن شروع میشه. بهترین فرصته برا هدیه دادن و کار خیر کردن.و کتابخوان کردن بقیه👌
حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
❤️📗کتاب ( 💥کتابی جذاب برای جوان و نوجوان💥) این کتاب خاطرات خانم نیلوفر شادمهری است که در یکی از إنسم های فرانسه دوره دکتری را گذرانده است و شامل بیان چالش‌هایی است که یک بانوی مسلمان به عنوان دانشجوی ممتاز ایرانی در فرانسه با آن مواجه شده است. او شد سفیر ایران، یا بهتر بگوییم سفیر اسلام در قلب‌کشور فرانسه. بانویی محجبه و‌ شاید کمی متفاوت از هم‌سالان و همکلاسی‌های خود که برای تکمیل تحصیلاتش در رشته‌ی طراحی صنعتی، برای مدتی ایران را به مقصد فرانسه ترک می‌کند و اینگونه خاطرات سفیر آغاز می‌شود. او اکنون استاد دانشگاه در یکی از دانشگاههای تهران می باشد. کتابی که رهبر انقلاب توصیه کرده اند دخترها آن را بخوانند. کانال : https://eitaa.com/ketabe_khas سفارش از سایت آنی نو👇👇: https://onino.ir/khaterate-safir/
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💥تفرقه،مهمترین ابزار صید شیطان : لقمه و نان 📗تمثیلات سیاسی_اجتماعی نویسنده: محی الدین حائری شیرازی 👌👌قیمت: ۴۹۵۰۰ تومان 💥به نوجوانها و جوانها( طلبه و غیر طلبه) بیشتر پیشنهاد میشود کانال https://eitaa.com/ketabe_khas سفارش در سایت آنی نو:👇👇 https://onino.ir/temsilat-seyasi-ejtemaee-2/
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بچگیهای ما در ایام محرم، در هیات ها گذشته و داستان شهادت امام حسین علیه السلام و خانواده و یارانشان رو بیشتر در همین مجالس شنیدیم یا از زبان مادر و پدرمان. اما این روزها و در این زمانه کتابهایی با زبان کودکانه به چاپ رسیدن تا کودکانمان با فهم بیشتر به شناخت اهل بیت برسند. 🌹📗مجموعه ۶ جلدی از این دست کتابهاست. که هر جلد به معرفی یکی از یاران امام حسین علیه السلام می پردازد. این مجموعه پیشنهاد ویژه برای کودک دردانه ۵ سال به بالای شماست🥰👇👇
❤️ کتاب 🏵️«کودک ۵ سال به بالا»🏵️ مجموعه ۶ جلدی نویسنده: منصوره مصطفی زاده با قلمی روان و کودکانه و مصور 👌قیمت با ۱۰ درصد تخفیف: ۱۸۹۰۰۰ تومان ❤️قهرمانان کربلا (حسین(ع))🌹 ماجرای سالار قهرمانان کریلا حسین(ع) است،  او که در تمام عمرش سعی کرد آدم ها را از بدی ها و بد اخلاقی هایشان نجات بدهد و به آدم های خوب و نیکو تبدیل کند حسین(ع) حتی دلش برای فرماندهان و سربازان سپاه دشمن نیز می سوخت و سعی می کرد به ییادشان بیاورد که چقدر می توانند خوب باشند،،، آخر حسین  قهرمان نجات انسان ها است… ❤️قهرمانان کربلا (حبیب)🌹 ماجرای حبیب است مردی که چشم امید حسین(ع) است مردی که همه هستی اش حسین (ع)  است و از آن حسین(ع)  است ❤️قهرمانان کربلا (حر)🌹 ماجرای یک عذر خواهی شجاعانه است،ماجرای یک شرمساری سرنوشت ساز… ماجرای حر را برای کودکانتان بخوانید. ❤️قهرمانان کربلا (زهیر)🌹 ماجرای زهیر است مردی که ته دلش عاشق امام حسین بود شما زهیر را می شناسید؟ کودکانتان چطور؟ ❤️قهرمانان کربلا (مسلم)🌹  ماجرای مردی است که در همه شرایط گوش به فرمان امام بود،ماجرای مسلم بن عقیل، یاوری در دیاری غریب… ❤️قهرمانان کربلا (زینب (س))🌹 ماجرای بانویی است که یک ماموریت خیلی سخت به عهده داشت؛ ماموریتی که برادر و امامش حسین (ع) به عهده او گذاشته بود…ماموریتی از جنس ماندن و مبارزه کردن کانال https://eitaa.com/ketabe_khas سفارش در سایت آنی نو👇👇: https://onino.ir/ghahramanan-karbala/
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💥وابستگی به رأی خود، مانع نجات 🌹تمثیل:چاه و طناب قرآن را برای این آورده‌اند که ما را از رأی خود نجات دهد، و با متکی شدن به رأی قرآن، خود را رها کنیم و از زندان رأی خود بیرون بیاییم. فرض کنید من درون چاهی هستم و برای آنکه مرا از این چاه بیرون بکشند، باید طنابی بیاورند تا بیرون بیایم. رأی من چاه، و قرآن همان طناب است. من اگر بخواهم از این چاه خارج شوم، باید دستم را به این طناب بگیرم تا خود را از چاه آزاد کنم، و باید هیچ گیری به این چاه نداشته باشم تا بتوانند مرا بیرون بکشند. اگر به رأی خودم وابسته باشم، در چاه رأی، نظریات، افکار و تعصبات قومی خودم می‌مانم. 📗
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
👌صحنه فوق العاده زیبا ببینیم🥰😍 🎥جاده‌ی ساحلی بریس مابین دریای مُکران (دریای عمان) و کوههای مریخی( کوههای مینیاتوری هم بهشون گفته میشه و از پدیده های زیبای کوههای جنوب شرق ایران هستن) یک معلم😚 کانال https://eitaa.com/ketabe_khas
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سلااااااام ظهرتون بخیر😌 با توجه به این توصیه رهبر انقلاب تعدادی کتاب در مورد شهدا و مادران آنها براتون آوردیم با قیمتهای خوب☺️
💥💥مادرای عزیز کانال یه سوال!!!!!! حاضرید برا بهشت رفتن فرزندتون از همسرتون کتک بخورید؟ زیر مشت و لگدش بارها برید ولی بهشت فرزندتون رو براش بخرید؟؟😔 کدومتون حاضرید؟ کی حاضره در یک زندگی مشترک پر از سختی با بی مهری و تندخویی همسرش فرزندش رو نه! فرزندانشو فدا کنه ، و بهشتی بکنه اما بعدش بی کس بشه و بی پناه؟؟😭 طاقتش دارین؟ تحملش دارید؟ اصلا میتونید تصورش کنید؟؟ 😭😭😭
یکی رو میشناسم یه مادری هست👇👇👇 اسمش زهراست بهش میگن زهرا مادر چند فرزند بود‌. دوتا از فرزندان پسر زهرا، به نام‌های علی و امیر قصد حضور در جبهه را داشتند و برای کسب رضایت پدر دست به دامان مادر شدند. زهرا برای اجابت خواسته‌ٔ فرزندانش با ترفندهای زنانه و قربان صدقه رفتن پا پیش می‌گذاشت و با کتک جواب می‌گرفت؛😭 اما با اصرار زیاد و تحمل سختی‌های این مسیر بالاخره موفق شد تا مجوز بهشت را برای فرزندانش بگیرد؛ و حالا او مادر دو شهید. . . . . . 💥در دل طوفان زندگی میشود گل بهشتی تربیت کرد. 😭 قصه این زن رو باید با اشک خوند و نهیب بزنیم به خودمون زندگی سخت تر از زندگی من هم هست. در شوک کار این مادرم😭😔 💥این کتاب رو از دست ندید،حتما بخونینش،خانمها حتما بخونینش 📗👇
❤️ کتاب نویسنده: مرتضی اسدی قیمت: ۷۱۱۰۰ «به طرفم حمله کرد، تعادلم را از دست دادم و از پله‌های طبقه اول پرت شدم. خدا رحم کرد دست و پایم نشکست! سرم گیج می‌رفت. حسین از پله‌ها پایین آمد؛ اشاره کردم، برگردد. می‌دانست هروقت من و پدرش دعوا می‌کنیم، او حق دخالت ندارد. صدای گریهٔ امیر از داخل خانه بلند شد. رجب به طرفم آمد؛ گفتم حتما ترسیده و می‌خواهد دل‌جویی کند. گوشهٔ لباسم را گرفت، پیراهنم را دور گردنم پیچید و مرا روی زمین تا جلوی در حیاط کشاند. دست‌وپا می‌زدم، نفسم بالا نمی‌آمد، کم مانده بود خفه شوم. از زمین بلندم کرد و با پای برهنه هُلم داد بیرون خانه و در را پشت سرم بست. بلند شدم، آرام چند ضربه به در زدم و گفتم: «رجب! باز کن. شبه بی‌انصاف! یه چادر بده سرم کنم.» زنجیر پشت در را انداخت و چراغ‌های خانه را خاموش کرد. پشت در نشستم. از خجالت سرم را پایین می‌انداختم تا رهگذری صورتم را نبیند. پیش خودم گفتم: «اینم عاقبت تو زهرا! مردم با این سر و وضع ببیننت چه فکری می‌کنن؟!» یکی دو ساعتی کنار پیاده‌رو نشستم. آخر شب کسی جز من در خیابان دیده نمی‌شد. سرما به جانم افتاده بود. گاهی چند قدم راه می‌رفتم تا دست و پایم خشک نشود. ماشین پلیس از کنارم رد شد و کمی جلوتر توقف کرد. دنده‌عقب گرفت و برگشت. مأمور پلیس نگاهی به من انداخت و گفت: «خانوم! چرا اینجا نشستی؟! پاشو برو خونه‌ت؛ دیروقته!» سرم را بالا گرفتم و گفتم: «من خونه ندارم، کجا برم؟!» ادامه.......👇👇 کانال https://eitaa.com/ketabe_khas فروش در سایت آنی نو👇👇 https://onino.ir/nane-ali/
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 .........از ماشین پیاده شد و به طرفم آمد. کنارم ایستاد. از زمین بلند شدم. تمام تنم می‌لرزید؛ سرما تا مغز استخوانم رفته بود. ابرو در هم کشید و گفت: «یعنی چی خونه ندارم؟! بهت میگم این جا نشین!» دستانم را بردم زیر بغلم تا کمی گرم شوم، گفتم: «تا صبح هم بگی، جواب من همونه که شنیدی! من خونه ندارم. بچه‌هام شهید شدن. شوهرم از خونه بیرونم کرده. از امشب خونهٔ من بهشت زهراست.» جا خورد، انتظار شنیدن همچین جوابی را نداشت. رفت سمت ماشین، کمی ایستاد، دوباره به طرفم برگشت. - کمکی از دست من برمیاد مادر؟! می‌خوای با شوهرت حرف بزنم؟! - فایده نداره پسرم. خون جلوی چشمش رو بگیره، استغفرالله خدا رو هم بنده نیست. به حرف هیچ‌کس گوش نمیده. سرش را پایین انداخت و گفت: «حاج‌خانوم! نمیشه که تا صبح تو این سرما بمونی! دوستی، فامیلی، کسی رو داری ببرمت اونجا؟!» با گوشهٔ روسری، بینی‌ام را پاک کردم؛ معلوم بود سرما خورده‌ام. در جوابش گفتم: «یه داداش دارم که چند ساله با هم رفت‌وآمد نداریم. خیلی وقته ندیدمش...» با احترام درِ ماشین را برایم باز کرد. نشستم داخل تا گرم شوم. بارانْ نم‌نم می‌بارید. پیش خودم گفتم: «ببین زهرا! آسمون هم داره به حال تو گریه می‌کنه.» آدرس خانهٔ برادرم را به مأمور پشت فرمان دادم. حرکت کردیم. از گذشته‌ام پرسیدند، از شهادت بچه‌ها، و رجب. صدای باران شدیدی که به سقف ماشین می‌خورد، مرا به خاطرات خانهٔ دایی و کودکی‌ام برد. چشمانم را بستم و دیگر صدایی نشنیدم. 📗 https://onino.ir/nane-ali/