🌾در آن سالها از بلندای طاق این گنبد دوار، شاهد جوشش چشمه ای از حیات در قاب مردی در بین علمای نجف شدم که همچون عمود نوری، از زمین تا عالم لاهوت درخشیدن گرفته بود.
🌾گویا جان هایی که به او متصل می شدند و در این راه نه تنها دل خوش به این اتصال بلکه اهل عمل به کلام او می شدند، ذره ذره همچون آتش زیر خاکستر، هستی خویش را در وجود امیرالمومنین، سلطان سلاطین ملک و ملکوت و والی غیب و شهود، فانی می کردند.
🌾 آسمانیان بر آن حریم ملکوتی و اتصالِ آن جان های شیفته به حق تعالی، رشک می بردند و هر روز و شب و هر لحظه تماشاگرِ جهاد نفس گیرِ آنها در خلوت ها و جلوت ها و آمد و شد ها بودند.
با اینکه مردمِ زمین متوجه نبودند، جزئیات از چشم تیزبین آسمانیان از قلم نمی افتاد.
📚کهکشان نیستی
✍محمد هادی اصفهانی
#کهکشان_نیستی
هدایت شده از شعله ی طور
『🕊͜͡✨』
اگر امواج نور علم که برخاسته از فکر توحیدی و عبادت و توسل و کُرنش در برابر ساحت اهل بیت علیهم السلام است ، در جان کسی به حرکت در نیامده باشد ، علوم عقلی و نقلی ، اعم از فقه و اصول و فلسفه و عرفان و هر آنچه آن را علوم بشری می نامند ، جز تاریکی روی تاریکی نخواهد بود . اگر قوّت خرقِ حجاب به وسیلهٔ سلوک الی الله در سرزمین هستی انسان محقق نشده باشد ، علم حجاب اکبر است .
♦️ #کهکشان_نیستی | #فصل_چهل_هفتم
☑️ @m_h_esfahani
از پیش نام و لقب و تمام مشخصاتت را می دانستم، دو سال بود که می آمدی و می رفتی و با نفست کلنجار می رفتی و مجاهده می کردی!
نگران بودی، نگرانی اهل سلوک در دل می پروراندی. غم معشوق داشتی، غصه فراق داشتی و در کنار تمام اینها، پتک های سهمگینِ سخت گیرهای من با خودت را بر جان می خریدی.
پس از دو سال، آمدی و لب به شِکوه گشودی و گفتی: آقا من هر چه می کنم به جایی نمی رسم و برایم فتح بابی نمی شود. با اینکه خوب می شناختمت، از تو پرسیدم: اسمت چیست؟ بیشتر شکستی، خرده های وجودت در هم کوفته شد و ارکانت به لرزه در آمد. با خود گفتی دو سال است که من نزد آخوند رفت و آمد دارم، اما حتی به اندازه دانستن نامم به من توجه ندارد...
میرزا چهره اش سرخ شده بود و سرش را به نشانه تایید پایین آورد و گفت: بله جناب آخوند، همین طور است.
#کهکشان_نیستی
#محمد_هادی_اصفهانی
@ketabe_khoub