eitaa logo
کتاب فاخر
1.1هزار دنبال‌کننده
495 عکس
328 ویدیو
78 فایل
﷽؛ کانال، #نذر حضرت‌خدیجه سلام‌اللّه‌علیها است. برای شنیدن 🎧 داستانهای جذاب و جدید که به سفارش #کانال_کتاب_فاخر تولید شده، همسفرِ ما باشید. لطفاً مطالب موردپسند خود را همراه با لینک کانال نشر دهید↙️ @ketabefakher ارتباط با ادمین↙️↙️ 🌸 @book_admin 🍃
مشاهده در ایتا
دانلود
کتاب فاخر
🎧 #کتاب_صوتی فریاد مهتاب فاطمه (ع) به فکر این است که برای همیشه تاریخ، پیام مهمی بگذارد... 🎧 قسمت
🥀 پسر عمو، نگاه کن، جبرئیل به دیدن من آمده است، الان او به من سلام کرد و من جواب او را دادم، او به من خبر داد که امشب، شب آخر زندگی من است و من فردا به اوج آسمانها پرواز میکنم...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
22 .mp3
8.78M
🎧 فریاد مهتاب دشمنان با عشق علی (ع) چه کردند؟ در مقابل چشم علی (ع)، او را تازیانه زدند، سیلی به صورتش زدند، . و علی (ع) هیچ کاری نکرد. او برای حفظ اسلام باید صبر میکرد، پیامبر از او خواسته بود که در همه این بلاها صبر کند. 📗 قسمت بیست و دوم: مهتاب در سینه خورشید •┈•✾•🍃🥀🍃•✾•┈• 🆔 @ketabefakher
کتاب فاخر
🎧 #کتاب_صوتی فریاد مهتاب دشمنان با عشق علی (ع) چه کردند؟ در مقابل چشم علی (ع)، او را تازیانه زدند،
🥀 جانِ فاطمه، سرت را بالا بگیر، جانِ من به فدایِ تو! فاطمه تو، فداییِ توست روُحی لَکَ الفِداء ...
23 .mp3
10.52M
🎧 فریاد مهتاب 🥀 فاطمه (ع) رو به قبله میخوابد و چادر خود را به سر میکشد و به سلمی میگوید: مرا تنها بگذار و بعد از لحظاتی مرا صدا بزن، اگر جواب تو را ندادم، بدان که من نزد پدر خویش رفته ام 📗 قسمت بیست و سوم: چادر نماز من کجاست •┈•✾•🍃🥀🍃•✾•┈• 🆔 @ketabefakher
کتاب فاخر
🎧 #کتاب_صوتی فریاد مهتاب 🥀 فاطمه (ع) رو به قبله میخوابد و چادر خود را به سر میکشد و به سلمی میگوید:
وقتی که فرشتگان گریه میکنند... 💔 صدایی از آسمان گوش میرسد: ای علی یتیمان را از مادر جدا کن فرشتگان از دیدن این منظره به گریه افتاده اند
24 .mp3
15.89M
🎧 فریاد مهتاب فرشتگان فوج فوج به این خانه می‌آیند جبرئیل را ببین همه آمده اند تا بر پیکر فاطمه (ع) نماز بخوانند... 📗 قسمت بیست و چهارم: سیزده ستاره بر گِردِ مهتاب یا •┈•✾•🍃🥀🍃•✾•┈• 🆔 @ketabefakher
کتاب فاخر
🎧 #کتاب_صوتی فریاد مهتاب فرشتگان فوج فوج به این خانه می‌آیند جبرئیل را ببین همه آمده اند تا بر پیکر
🥀 فاطمه جانم وقتی در تاریکیِ شب پیکر تو را غسل میدادم، دستم به زخم بازوی تو رسید. دلم میسوزد. چرا هرگز از به من چیزی نگفتی؟
👇🏻 پایان
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا