eitaa logo
اطلاعات بیشتر «کتاب خوب»
5 دنبال‌کننده
48 عکس
0 ویدیو
0 فایل
کانال بمنظور توضیحات بیشتر پیرامون کتابهای «ketabeh_khoob» ایجاد شده
مشاهده در ایتا
دانلود
📕🌼 ریحانه خدا 4:واژه های خیس🌼 📝تألیف: محسن عباسی ولدی https://eitaa.com/ketabeh_khoob/2510 «واژه های خیس» حکایتی است بارانی از محله واژه ها، محله ای که در فراق مادر، غم ماتم گرفته و خانه هایش غم خانه مصیبت او گشته اند. خانه به خانه این محله را گشته و واژه ها را التماس کرده ام که قصه مادر را تا خط آخر برایم بگویند؛ اما واژه ها هیچ یک تاب تحمل بار مصیبت مادر را ندارند. آسمان محله واژه ها همیشه ابری است. ابرها کارشان سد کردن راه دل هاست تا همیشه دل ها گرفته قصه مادر باشند. واژه هایی در این محله به یاری آمدند که می خواهم یک به یک از آن ها قدردانی کنم. ✅این کتاب در چهارده مجلس به این مهم می پردازد. که فهرست عناوین آنها عبارت است از: 1- چاره ای برای واژه ها 2- قله مهربانی 3- حقیقت صبر 4- مادر و دیگر هیچ 5- لرزه بر زانوان شجاعت 6- سیلاب گریه 7- حکایت میخ 8- تابوت 9- قباله و فدک 10- بستر غیرت 11- کفن 12- خانه قبر 13- اشک یتیم 14- کربلا، فرزند مادر 📖تعداد صفحه: 163 ص قطع: رقعی شومیز (جلد نرم) قيمت پشت جلد: 8000 تومان 🆔جهت و ارسال🚚 @adminketabehkhoob کانال ما در ایتا👇 @ketabeh_khoob
بخش‌هایی از هر جلد👇 🔍روزی، روزگاری، شهری بود به نام مکه. در این شهر، مردی زندگی می‌کرد که نامش محمد بود... 🔍دوسال بود که پیامبر و مسلمان‌ها از مکه به مدینه آمده بودند. در این مدت زندگی مسلمان‌ها، سر و سامانی گرفته بود... 🔍عروسی دختر پیامبر بود. مردها در اتاق کنار پیامبر نشسته بودند. زن‌ها در حیاط غذا می‌پختند. دیگ‌ها روی اجاق‌ها بود و آتش در اجاق‌ها می سوخت... 🔍مدینه خلوت بود فقط زن ها و بچه ها در شهر مانده بودند همه ی مردها با پیامبر به بیرون شهر رفته بودند تا خندق بکنند... 🔍وقت هایی که پیامبر در مدیینه بود هر روز چندین بار به خانه ی دخترش سر میزد. روزی از روزها کاری پیش آمد. پیامبر و علی هم باید به این سفر می رفتند. در مدینه غوغایی بر پا شده بود... 🔍چند روزی بود که سفره ی خانه حضرت فاطمه(س) خالی بود. بچه ها گرسنه بودند ولی فاطمه هیچ غذایی نداشت که به بچه هایش بدهد... 🔍بچه‌های فاطمه بیمار بودند، حسن و حسین دیگر به کوچه نمی‌دویدند و بازی نمی‌کردند. دیگر پیامبر نوه‌های عزیزش را داخل مسجد نمی‌ دید. 🔍بعدازظهر بود. پیامبر و چند نفر از مسلمان‌ها در مسجد نشسته بودند و حرف می‌زدند. ناگهان پیرمردی وارد مسجد شد و سلام کرد... 🔍 نزدیک عید بود. فقط چند روزی مانده بود تا عید شود. عیدها، همه لباس نو می‌پوشیدند و عید را به هم تبریک می گفتند... 🔍چند روزی بود که فاطمه مریض بود. تب داشت. بدنش داغ بود و دست و پایش می‌لرزید. علی که دید حال همسر مهربانش خوب نیست، ناراحت شد و کنارش نشست 🆔جهت و ارسال🚚 @adminketabehkhoob کانال ما در ایتا👇 @ketabeh_
برشی از کتاب👇 🔍«چند قدم دیگر رفتم و دوباره برگشتم به‌سمت فاطمه. - فاطمه جان! سرش را بالا آورد اما این‌بار نگاهش غریبه بود! - التماس دعا، فاطمه جان! - محتاجیم به دعا! دیگر معطل نکردم و خودم را به کفشداری رساندم. میان دو نیروی متضاد گیر کرده بودم. یکی مرا به درون می‌کشید و دیگری به بیرون هل می‌داد. نگاهی به برگه‌ی زیارت عاشورا کردم. سعی کردم بفهمم فاطمه کجا را می‌خواند. احساس کردم که حتی صدایش را هم می‌توانم بشنوم. - الهم اجعنی فی مقامی هذا ممن تناله منک صلوات و رحمت و مغفره. کفش‌ها را گرفتم. کفش‌های خودم را گذاشتم روی زمین تا پایم کنم. دوباره صدای فاطمه آمد. صاف و شفاف! - الهم اجعل محیای محیا محمد و آل محمد و مماتی ممات محمد و آل محمد. رویم را برگرداندم به‌سمت صدا. صدای مهیبِ شدیدی زمین و زمان را به هم ریخت. یا فاطمه‌ی زهرا! احساس کردم چیزی جلوی صورتم منفجر شد. موجی از گرما از روی سروصورتم گذشت. چشم‌هایم سوخت و گوش‌هایم تیر کشید. بی‌اختیار فریاد زدم: یا فاطمه‌ی زهرا! تازه بعد از آن بود که فهمیدم صدای انفجار از توی حرم بوده است... به یاد خواب دیشب افتادم. آتش! فاطمه!...» 🆔جهت و ارسال🚚 @adminketabehkhoob کانال ما در ایتا👇 @ketabeh_khoob
📚 کتاب جلددوم (سبک زندگی حضرت زهرا، فصل13) استاد عباسی ولدی👇 کاش همه مادران می دانستند محبت به کودک از برترین اعمال مقبول است و کاش همه، اندکی در معنای «معصوم» اندیشه می کردند و میفهمیدند خانه هایی که به حضور کودک، نورانی شد مدیون برکتی است که خدا ارزاني این «معصوم» زنده و حاضر کرده" تا دیگر کسی کودک را بارِ خویش نداند بلکه خود را زیر بار منت او ببیند. فاطمه (س) یک مادر بود و چند جهان را در یک آن، در زمین جا داده بود. فاطمه(س) یک مادر بود و برای زنان چه افتخاری بالاتر از این که همانی هستند که فاطمه بود؟ اگر این افتخار را میان همه زنان از ازل تا ابد تقسیم کنند سهم هر زنی به قدری سنگین است که کوهها تاب تحملش را ندارند. فاطمه یک مادر بود و برای این که شخصیت یک زن بالا برود و والا دیده شود اندیشیدن در مادر بودن فاطمه کافی است. اگر عظمت «مادری کردن برای زنانمان روشن می شد همه زنها، در هر کجای عالم. با هر شغل و مقامی تنها به مادر بودنشان افتخار می کردند. بیایید اشک بریزیم برای مادرانی که مادر بودنشان را افتخار نمی دانند و به دست آوردن چیزی برای فخرفروشی آنان را به آب و آتش انداخته. این آب، بنیان زندگی شان را سست کرده و آن آتش، بنای خانه شان را سوزانده. فاطمه یک مادر بود همو که یک شهر، از نمازش نورانی می شد عبادت را تنها در نماز خواندن معنا نمی کرد. فاطمه با کودکانش بازی می کرد برایشان شعر می خواند و در لحظه هایی که با کودکانش بازی می کرد لحظه ای حس عقب ماندن از راه خدا به دلش راه نمی یافت. فاطمه یک مادر بود و چنان مهرش مادر بود که از مدينه امتداد یافت تا کربلا از کربلا تا کوفه و شام تا بغداد و خراسان تا سامرا و همه جهان. فاطمه یک مادر بود و دنیایی، چشم به انتظار آمدن فرزندش کاش همه مادران می دانستند محبت به کودک از برترین اعمال مقبول است و کاش همه، اندکی در معنای «معصوم» اندیشه می کردند و میفهمیدند خانه هایی که به حضور کودک، نورانی شد مدیون برکتی است که خدا ارزاني این «معصوم» زنده و حاضر کرده" تا دیگر کسی کودک را بارِ خویش نداند بلکه خود را زیر بار منت او ببیند. فاطمه (س) یک مادر بود و چند جهان را در یک آن، در زمین جا داده بود. فاطمه(س) یک مادر بود و برای زنان چه افتخاری بالاتر از این که همانی هستند که فاطمه بود؟ اگر این افتخار را میان همه زنان از ازل تا ابد تقسیم کنند سهم هر زنی به قدری سنگین است که کوهها تاب تحملش را ندارند. فاطمه یک مادر بود و برای این که شخصیت یک زن بالا برود و والا دیده شود اندیشیدن در مادر بودن فاطمه کافی است. اگر عظمت «مادری کردن برای زنانمان روشن می شد همه زنها، در هر کجای عالم. با هر شغل و مقامی تنها به مادر بودنشان افتخار می کردند. بیایید اشک بریزیم برای مادرانی که مادر بودنشان را افتخار نمی دانند و به دست آوردن چیزی برای فخرفروشی آنان را به آب و آتش انداخته. این آب، بنیان زندگی شان را سست کرده و آن آتش، بنای خانه شان را سوزانده. فاطمه یک مادر بود همو که یک شهر، از نمازش نورانی می شد عبادت را تنها در نماز خواندن معنا نمی کرد. فاطمه با کودکانش بازی می کرد برایشان شعر می خواند و در لحظه هایی که با کودکانش بازی می کرد لحظه ای حس عقب ماندن از راه خدا به دلش راه نمی یافت. فاطمه یک مادر بود و چنان مهرش را ارزانی فرزندانش کرده بود که هر یک امتدادی شده بودند از نور فاطمه. فاطمه یک مادر بود که از مدينه امتداد یافت تا کربلا از کربلا تا کوفه و شام تا بغداد و خراسان تا سامرا و همه جهان. فاطمه یک مادر بود و دنیایی، چشم به انتظار آمدن فرزندش که او هم امتداد فاطمه ... 🆔جهت و ارسال🚚 @adminketabehkhoob کانال ما در ایتا👇 @ketabeh_khoob
صفحاتی از کتاب «چرا خدا چنین کرد»👆 https://eitaa.com/ketabeh_khoob/1627 🆔جهت و ارسال🚚 @adminketabehkhoob کانال ما در ایتا👇 @ketabeh_khoob
صفحاتی از کتاب «خاطرات خدا»👆 https://eitaa.com/ketabeh_khoob/2060 🆔جهت و ارسال🚚 @adminketabehkhoob کانال ما در ایتا👇 @ketabeh_khoob
صفحاتی از کتاب«پیامبر و قصه هایش» https://eitaa.com/ketabeh_khoob/2259 🆔جهت و ارسال🚚 @adminketabehkhoob کانال ما در ایتا👇 @ketabeh_khoob
📚مجموعه 🌼دار و دسته دارعلی🌼 🔎توی میدان تیر ، گل ایاز ، پیرمرد زهوار در رفته تحمیلی دسته یکم ، هرچه با اسلحه تیر قلقگیری می اندازد به سمت سیبل ، تیرها به همه جای عالم می خورد ، غیر از سیبل مشکی و بزرگ تیراندازی. نوبت به شلیک تیرهای اصلی که می رسد، میروم و زیر سیبل گل ایاز چهارزانو مینیشینم .فرمانده مرتضی مبهوت خودش را به من می رساندو تشر میزند :" از جونت سیر شدی دارعلی؟ چرا رفتی زیر سیبل گل ایاز نشستی ؟" لبخند کشداری تحویل مرتضی می دهم و می گویم : " بر عکس با تیر اندازی گل ایاز ، هیچ جا امن تر از سیبل نیست قربون" 🔎گونی بر دوش ،روی خاکریز می دود و بیسکوییت مادر سمت بچه ها پرت میکند . -بخورین بیاشامین ، اسراف نکنین خارخاسک ها . مراد در حالی که رانش باندپیچی شده و لنگ میزند، بیسکوییت را با مادر و کودک توی دهن گشادش می تپاند. می گویم:" مراد ، اشتها هم داری ؟" -اجازه ، من بیچاره توی این دنیا فقط همین یکی رو دارم. -در دروازه رو می شه بست، اما دهن مراد رو نه. جلد ۱ آمبولانس شتری تعداد صفحات: ۱۲۴ جلد۲ گردان بلدرچین تعداد صفحات: ۱۳۶ جلد ۳ برانکارد دربستی تعداد صفحات: ۱۴۴ جلد۴ تویوتای خرگوشی تعداد صفحات: ۱۴۴ جلد۵ مین سوسکی تعداد صفحات ۱۱۸ جلد ۶ بمب کلاغی تعداد صفحات: ۱۳۲ جلد ۷خمپاره های نقلی تعداد صفحات: ۱۹۰ 🆔جهت و ارسال🚚 @adminketabehkhoob کانال ما در ایتا👇 @ketabeh_khoob
صفحاتی از کتاب نیم وجبی ها https://eitaa.com/ketabeh_khoob/2430 🆔جهت و ارسال🚚 @adminketabehkhoob کانال ما در ایتا👇 @ketabeh_khoob