eitaa logo
اطلاعات بیشتر «کتاب خوب»
5 دنبال‌کننده
48 عکس
0 ویدیو
0 فایل
کانال بمنظور توضیحات بیشتر پیرامون کتابهای «ketabeh_khoob» ایجاد شده
مشاهده در ایتا
دانلود
📕🌼 ریحانه خدا 1 «منبع نور بهشت، خنده تو فاطمه»🌼 📝تألیف محسن عباسی ولدی https://eitaa.com/ketabeh_khoob/2510 این کتاب نثری ادبی و شاعرانه پیرامون فضائل حضرت زهرا (س) می باشد. ✅در مقدمه این کتاب چنین آمده است: خواستند الگویت کنند، مقامت را پایین کشیدند. به گمانشان پایین کشیدن مقام تو اگر چه به قیمت زمینی کردنت تو را برای مردم باورپذیر کرده و باورپذیر شدن تو راه را برای الگو شدنت هموار می کند. من نمی دانم چرا این ها آنچه طاغوتیان نیز فهمیده اند، درک نمی کنند. طاغوتیان می دانند الگوهایی از جنس زمین برای انسان های زمینی، جاذبه ای ندارد از همین رو، اسوه های خویش را چنان ماورائی می کشند که چشم هر تماشاگری را میخ کوب کند. معرفی تو، آن گونه که هستی نگاه فطرت بی نهایت طلب انسان را به سویت خیره می کند و شوق رسیدن به تو را زنده نگه می دارد. بانو! این نوشتار می خواهد چهره آسمانی تو را برای فطرت هایی که تشنه آسمان اند ترسیم کند. باشد که هوای پرواز به سوی آسمان که موطن اصلی توست، در سرمان بیفتد و روزی ما فاتح آسمان شویم. ✅ این کتاب از سیزده پرده تشکیل شده است که فهرست عناوین آنها عبارتست از: 1- تو که هستی زهرا؟! 2- چله پیغمبرانه برای آمدنت 3- زمین، بهشت می شود 4- «فاطمه»، شاه بیت منظومه نام های تو 5- «زهرا» نور عالمتاب 6- مهربان ترینی بانو! 7- صداقت، مدیون توست زهرا! 8- مقام رضا، مبهوت رضای تو 9- دختری؛ اما مادر پدر 10- منصوره، نام تو در آسمان 11- رشته های چادرت، حبل المتین 12- قیامت حضور تو در قیامت 13- واژه ها ته کشیده اند، بانو! 📖تعداد صفحات: ۲۰۲ صفحه 🆔جهت و ارسال🚚 @adminketabehkhoob کانال ما در ایتا👇 @ketabeh_khoob
📕🌼 ریحانه خدا 2 : بانو اجازه!🌼 📝تألیف محسن عباسی ولدی https://eitaa.com/ketabeh_khoob/2510 این کتاب نثری ادبی و شاعرانه پیرامون سبک زندگی حضرت زهرا (س) می باشد. ✅در مقدمه این کتاب چنین آمده است: از همان ابتدا هم باید به سراغ تو می آمدم. ضرر کرده ام بانو! تباه شده ام مادر! اما می دانم از امروز که دو زانو در مکتب تو نشسته ام لحظه لحظه عمرم پله پله صعود است تا آسمان. آن که دل به مکتب تو می دهد سرمایه های از دست رفته اش باز می گردد و تمام خسران های او سودهای مضاعف می شود. آن مسلخ هایی که عمر مرا تاراج کردند نقد عمرم را در قمار نیرنگ های خویش بردند و دل جوانم را پیر کردند و سرانجام چونان مرده ای متحرک رهایم کردند. طلا کردن مس، هنر نیست مهارتی است آموختنی. اما تو، عمر رفته را باز می گردانی و پیر، جوان می کنی و مرده را حیات می بخشی. اینها هنرهایی است که تنها در کیمیا خانه مکتب تو یافت می شود. ✅ این کتاب از چهارده درس تشکیل شده است که فهرست عناوین آنها عبارتست از: 1- خدا هست 2- ولایت، ستون خیمه توحید است 3- ما می میریم 4- ما انسانیم 5- آنها که در بند دنیا نیستند، ساده زیست اند 6- خدمت به آفریده، خدمت به آفریننده است 7- دیروز زن، مظلومیت است و امروز زن مغبونیت 8- ازدواج، پیوند دو روح است برای رسیدن به او 9- مهریه، قیمت زن نیست 10- جهیزیه ای که بوی خدا می داد 11- جشن ازدواج، جشن کامل شدن دین است 12- خانه داری در خانه ماندن نیست، نگهبانی از خانواده است 13- شوهرداری، عار زندگی نیست، افتخار بندگی است 14- تربیت فرزند، بزرگ کردن یک انسان یا زنده کردن یک جهان 📖تعداد صفحات: ۲۴۴صفحه 🆔جهت و ارسال🚚 @adminketabehkhoob کانال ما در ایتا👇 @ketabeh_khoob
📕🌼 ریحانه خدا 3 : فاطمه ای که تو یادمان دادی 🌼 https://eitaa.com/ketabeh_khoob/2510 📝تألیف: محسن عباسی ولدی این کتاب نثری ادبی و شاعرانه، با عنوان دل نوشته های فاطمی - مهدوی است. ✅در مقدمه این کتاب چنین آمده است: برای فاطمه تو تنها نباید روضه گوش داد. شنیدن روضه بهانه باز شدن گوش هاست تا از مرام فاطمه بشنوند. اشک ریختن برای فاطمه تو راه را باز می کند برای مثل نقل و نبات جان ریختن روی سرش. فاطمه ما و فاطمه تو هر دو میان در و دیوار مانده اند اما فاطمه تو دیگر پشت در خانه ات نمانده حا آن که فاطمه ما سال هاست که پشت در مانده و به خانه ما راهی ندارد. تو اشک می ریزی هم برای فاطمه میان در و دیوار مانده هم برای فاطمه ای که سال هاست پشت در مانده و به خانه مان راهش نمی دهیم. ✅ کتاب حاضر از 12 کوچه تشکیل شده است که فهرست عناوین آنها عبارتست از: کوچه اول: فاطمه ای که تو یادمان دادی کوچه دوم: در قصه مادر تو، ما در حلقه ظالمانیم کوچه سوم: به راستی، اصل، حجاب است یا فاطمه؟ کوچه چهارم: آیا می شود قبری ساخت از جنس پر؟ کوچه پنجم: مگر می شود با بال زخمی پرواز کرد؟ کوچه ششم: کبوتر بچه، لانه را نیم سوز کشید کوچه هفتم: اگر اشتباه می کنم، تو اصلاح کن کوچه هشتم: این دنیا بود که آمده بود پیش فاطمه کوچه نهم: مادر، پدر، خانه، خانواده کوچه دهم: از صبح تا شب کارمان شده یاد مادر تو کوچه یازدهم: بگو گناهش چه بود؟ کوچه دوازدهم: برو مادر، زودتر برس، بمانی برای چه؟ 📖تعداد صفحه:172 ص قطع: رقعی شومیز (جلد نرم) 🆔جهت و ارسال🚚 @adminketabehkhoob کانال ما در ایتا👇 @ketabeh_khoob
📕🌼 ریحانه خدا 4:واژه های خیس🌼 📝تألیف: محسن عباسی ولدی https://eitaa.com/ketabeh_khoob/2510 «واژه های خیس» حکایتی است بارانی از محله واژه ها، محله ای که در فراق مادر، غم ماتم گرفته و خانه هایش غم خانه مصیبت او گشته اند. خانه به خانه این محله را گشته و واژه ها را التماس کرده ام که قصه مادر را تا خط آخر برایم بگویند؛ اما واژه ها هیچ یک تاب تحمل بار مصیبت مادر را ندارند. آسمان محله واژه ها همیشه ابری است. ابرها کارشان سد کردن راه دل هاست تا همیشه دل ها گرفته قصه مادر باشند. واژه هایی در این محله به یاری آمدند که می خواهم یک به یک از آن ها قدردانی کنم. ✅این کتاب در چهارده مجلس به این مهم می پردازد. که فهرست عناوین آنها عبارت است از: 1- چاره ای برای واژه ها 2- قله مهربانی 3- حقیقت صبر 4- مادر و دیگر هیچ 5- لرزه بر زانوان شجاعت 6- سیلاب گریه 7- حکایت میخ 8- تابوت 9- قباله و فدک 10- بستر غیرت 11- کفن 12- خانه قبر 13- اشک یتیم 14- کربلا، فرزند مادر 📖تعداد صفحه: 163 ص قطع: رقعی شومیز (جلد نرم) قيمت پشت جلد: 8000 تومان 🆔جهت و ارسال🚚 @adminketabehkhoob کانال ما در ایتا👇 @ketabeh_khoob
بخش‌هایی از هر جلد👇 🔍روزی، روزگاری، شهری بود به نام مکه. در این شهر، مردی زندگی می‌کرد که نامش محمد بود... 🔍دوسال بود که پیامبر و مسلمان‌ها از مکه به مدینه آمده بودند. در این مدت زندگی مسلمان‌ها، سر و سامانی گرفته بود... 🔍عروسی دختر پیامبر بود. مردها در اتاق کنار پیامبر نشسته بودند. زن‌ها در حیاط غذا می‌پختند. دیگ‌ها روی اجاق‌ها بود و آتش در اجاق‌ها می سوخت... 🔍مدینه خلوت بود فقط زن ها و بچه ها در شهر مانده بودند همه ی مردها با پیامبر به بیرون شهر رفته بودند تا خندق بکنند... 🔍وقت هایی که پیامبر در مدیینه بود هر روز چندین بار به خانه ی دخترش سر میزد. روزی از روزها کاری پیش آمد. پیامبر و علی هم باید به این سفر می رفتند. در مدینه غوغایی بر پا شده بود... 🔍چند روزی بود که سفره ی خانه حضرت فاطمه(س) خالی بود. بچه ها گرسنه بودند ولی فاطمه هیچ غذایی نداشت که به بچه هایش بدهد... 🔍بچه‌های فاطمه بیمار بودند، حسن و حسین دیگر به کوچه نمی‌دویدند و بازی نمی‌کردند. دیگر پیامبر نوه‌های عزیزش را داخل مسجد نمی‌ دید. 🔍بعدازظهر بود. پیامبر و چند نفر از مسلمان‌ها در مسجد نشسته بودند و حرف می‌زدند. ناگهان پیرمردی وارد مسجد شد و سلام کرد... 🔍 نزدیک عید بود. فقط چند روزی مانده بود تا عید شود. عیدها، همه لباس نو می‌پوشیدند و عید را به هم تبریک می گفتند... 🔍چند روزی بود که فاطمه مریض بود. تب داشت. بدنش داغ بود و دست و پایش می‌لرزید. علی که دید حال همسر مهربانش خوب نیست، ناراحت شد و کنارش نشست 🆔جهت و ارسال🚚 @adminketabehkhoob کانال ما در ایتا👇 @ketabeh_