#داستانک_مهدوی
📜با شمشیر و نیزه و خنجرجمع شده بودند پشت در سرداب، فرماندهشان جلویشان.
از داخل صدای قرآن میآمد.
داد زد: مواظب باشید فرار نکند.
در باز شد. آمد بیرون. درست از روبهروی فرمانده رد شد و رفت.
فرمانده شمشیرش را بالا برد: بروید تو، بگیریدش.
کسی تکان نخورد. هاجوواج نگاهش کردند.
گفتند: مگر همین نبود که از مقابل شما گذشت؟
سرخ شد. از عصبانیت صدایش میلرزید: من کسی را ندیدم. شما که دیدید چرا نگرفتیدش؟
گفتد: وقتی دیدیم شما میبینید و چیزی نمیگویید ما هم حرفی نزدیم.
♻️برگرفته از:
📙 مهدی موعود
برای خرید کتاب کلیک کنید👇
https://ketabejamkaran.ir/2978
@ketabeJamkaran
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
یکی از سخت ترین صبحهای عمر ما
لحظه اعلام شهادت شهیدان حاج قاسم سلیمانی و ابومهدیالمهندس در حرم مطهر رضوی
@ketabejamkaran
به چشمهایِ خمینیاش که نگاه میکردی از بیخوابی قرمز شده بود، آنقدر بیداری کشیده بود که هروقت اراده میکرد چشمهایش را میبست و از شدت خستگی بیهوش میشد..
برای دستهایش فرقی نداشت که دخترک یتیمی را که از چنگال داعش نجات میدهد شیعه است یا سنی؟ اصلا مسلمان است یا غیرمسلمان؟
برای سیل خوزستان که رفت اصلا از خودش نپرسید تو اینجا چهکار میکنی؟! مگر فرماندار ندارد؟ شهردار ندارد؟ کارمند ندارد آن اداره مسئول؟!
برای پاهایش فرق نداشت کجا میروند، خیابانهای تهران خودمان رد منافقان را میزند یا در خرابههای سوریه با تکفیریهایی میجنگد که اگر پایشان به مرزهای ایران برسد به صغیر و کبیرمان رحم نمیکند!
بعضی همسن و سالهایش، همانها که دیگر جنگیدن خستهشان کرده بود، حقوقِ سرداری را میگرفتند و کارشان شده بود از این یادواره به آن یادواره فقط نقل خاطره کنند! خاکِ میدان را بوسیده بودند و کنار گذاشته بودند! حاجی اما هم حرف میزد هم عمل میکرد! حاجی هنوز وصیّ امام بود، برای او جنگ ادامه داشت، آخر ملتِ خمینی چشم امیدشان به او بود!
ما افتخارمان این است که در کشوری نفس کشیدیم که او نفس میکشید، برای عقیدهای جنگیدیم که او برایش جان داد،
بعضی وقتها فکر میکنم من آخرین سربازِ جنگ هستم، که بیخبر از قطعنامه هنوز میجنگم! به این فکر میکنم که مرگ برای من تمام شدن نیست، شروعیست با قدرت بیشتر! به آن مستطیل خاکی، به قبرم، به تاریکیاش.. فکر نمیکنم! میدانی؟ برای ما شیعههای علی علیهالسلام زندگی تمامی ندارد..
مگر قاسم سلیمانی خسته شده بود که ما خسته شویم؟ مگر او از جمهوری اسلامی شاکی بود که ما باشیم؟ شاید به دل خسته بود از ناعدالتیها، اما تلاش میکرد، قدم برمیداشت، روشنفکر نبود، ادای اپوزیسیونِ ریشو را هم در نمیآورد!
حاجقاسم خودش بود، ولی خودش خوب بود! نقد داشت و راه حل! غر نمیزد و خسته نمیشد!
جان داد اما تو میبینی که هنوز ادامه دارد..
✍️سید مصطفی موسوی
@ketabejamkaran
📸 گزارش تصویری: آیین #رونمایی کتاب #نیستان_دی
به مناسبت سومین سالگرد شهادت سردار دلها #قاسم_سلیمانی
#جان_فدا
@ketabeJamkaran
🔰 کتابی که #شهید_سلیمانی برای دخترش امضا کرد و نوشته ای عجیب و متفاوت از دیگر نوشته هایش برای او نوشت...
⬅️ کتاب «سربلند» مستند داستانی از کودکی تا شهادت شهید مدافع حرم محسن حججی کتابی است که شهید قاسم سلیمانی بر آن یادداشت نوشته است. یادداشتی که متفاوت از یادداشتهای دیگری است که بر کتابهای مختلف نوشته است. او این کتاب را که به قلم محمدعلی جعفری نوشته شده است، خطاب به دخترش امضا کرده و نوشته است:
«سلام بر حججی که حجتی شد در چگونه زیستن و چگونه رفتن. فدای آن گلویی که همچون گلوی امام حسین (ع) بریده شد و سلام بر آن سری که همچون سر مولای شهیدان دفن آن نامشخص و به عرش برده شد. دخترم آنها را الگو بگیر و مهمترین شادی آنها عفت و حجاب است.»
#جان_فدا
برای خرید کتاب کلیک کنید👇
https://ketabejamkaran.ir/79361
@ketabejamkaran
پاکی از گناه، شرط عشق به شهادت
تنها چیزی که یک رزمندۀ پاک را مردد میکند، این است که به گناهی آلوده شود و بگوید که من با این آلودگی چگونه خدا را ملاقات کنم، و تنها چیزی که انسان را #آمادۀ_شهادت میکند، این است که خودش را #تمیز و #پاک کند؛ همانطوری که وقتی از #حمام میآیید، میگویید همین امروز برویم #مهمانی؛ اما اگر از کارگاه مکانیکی با دست و لباس گریسی آمدید، میگویید با این لباس نمیتوانم مهمانی بروم.
پاکی، نخستین شرط عشق به شهادت، و گناه بزرگترین مانع رشد و رشادت است.
✍️آیتالله حائری شیرازی
———
📝 تصویر پیوست، آخرین دست نوشتۀ شهید حاج قاسم سلیمانی است که ساعاتی پیش از شهادت نوشته اند:
«خدایا عاشق دیدارت هستم؛ مرا پاکیزه بپذیر»
@ketabejamkaran