🟢زمین هیچ وقت خالی از #حجت_خدا نمیشود.
📜رفت خانه #امام_حسن_عسکری(ع)، گفت: زمین که خالی از حجّت نمیشود، حجّت خدا بعد شما کیست؟
امام رفت داخل اتاق، وقتی برگشت کودک سهسالهای روی شانهاش نشانده بود؛ ماهتر از #ماه، خورشیدتر از #خورشید.
فرمود: اگر پیش خدا و رسولش عزیز نبودی پسرم را به تو نشان نمیدادم.
پرسید: نشانهای هم دارد دلم آرام بگیرد؟
کودک به زبانی فصیح گفت:
من #بقیة_الله(عج) روی زمینم و انتقامگیرنده از دشمنان خدا، حالا دیگر دنبال نشانه نگرد!
♻️برگرفته از:
📙#کمال_الدین
🖋 #شیخ_صدوق
برای خرید کتاب کلیک کنید👇
https://ketabejamkaran.ir/2920
📘📘📘📘📘
♦️#داستانک_مهدوی
✅ کانال رسمی کتاب جمکران:
@ketabejamkaran
🟢بشارت آمدن #موعود از زبان حضرت #سیدالشهدا(ع)
📜کنار #مسجد_النبـی گرد هم حلقه زده بودند.
همگی از نسل #شجره_خبیثه.
سیدالشهدا_ع) از کنار مسجد عبور میکرد که به آنها رسید. آیندهشان را دیده بود که خبر داد:
بدانید که پیش از آنکه عمر دنیا به پایان برسد، خداوند مردی را از #نسل_من بر میانگیزد که هزاران نفر از شما را به هلاکت میرساند.
بشارت داده بود به فرزند موعودش.
یکیشان هرچه مولود از نسلشان بود، شمرد و باتعجب گفت به آن تعداد نمیرسند.
اما امام(ع) میدانست که در زمان آن موعود تعداد آنها به آن مقدار خواهد رسید.
حتی خبر داد که امیرشان نیز یک نفر از نسل همان #شجره_ملعونه خواهد بود...
♻️برگرفته از:
📙#غیبت_طوسی
🖋 #شیخ_طوسی
برای خرید کتاب کلیک کنید👇
https://ketabejamkaran.ir/2907
📘📘📘📘📘
♦️#داستانک_مهدوی
✅ کانال رسمی کتاب جمکران:
@ketabejamkaran
🟢کلید تمامی گنجینههای زمین به دست مردی است از نسل #حسین_بن_علی(ع)
📜یکی از #خلفای_عباسی باخبر شده بود از شهری که #حضرت_سلیمان(ع) به جنیان دستور ساختش را داده بود.
شهری از مس که در بیابانی در #اسپانیا. میخواست آنجا را نیز فتح کند.
اما مسیرش ناهموار بود و دشوار. و هیچ کس به آنجا نرسیده بود، جز «دارا بن دارا» پادشاه #ایران.
نامهای نوشت به موسی بن نصر و به او دستور آمادگی و تهیّه پشتیبانی لازم برای اجرای این کار را داد.
بعداز گذشت روزها گزارش موسی رسیده بود.
نوشته بود بعداز تمام شدن آذوقهشان به دیوارهای شهر رسیدهاند اما با متنی بلند بر سر در شهر مواجه شدهاند.
متنی که گفته بود کلیدهای تمامی گنجینههای زمین به دست مردی از نسل #حسین_بن_علی(ع) است.
و آن گنجها تنها به دست او آشکار خواهند شد.
خلیفه دلش خواسته بود آن #موعود مردی از نسل او باشد.
اما دیگر همه میدانستند که او #مهدی(عج) و از نسل #فاطمه(س) دختر #رسول_خدا(ص) خواهد بود...
♻️برگرفته از:
📙#مهدی_موعود
🖋 #علامه_مجلسی
برای خرید کتاب کلیک کنید👇
http://ketabejamkaran.ir/2978
📘📘📘📘📘
♦️#داستانک_مهدوی
✅ کانال رسمی کتاب جمکران:
@ketabejamkaran
🟢دعای #امام_زمان(عج) برای حاجات شیعیان
📜با سومین #نائب_خاص امام زمان(عج) دیدار میکند. سؤالاتش را میپرسد.
موقع بازگشت تصمیم میگیرد برای #حضرت_حجت(عج) نامهای بنویسد و در آن از حضرت التماس دعای #فرزند کند.
نامه را میسپارد به دست #حسین_بن_روح_قمی و رهسپار منزلش میشود.
چندی نمیگذرد که حضرت جواب نامهاش را میدهد:
«ما برای آنچه که خواسته بودی دُعا کردیم و خداوند بهزودی دو پسر نیکو به تو روزی خواهد نمود»
نامشان را محمد و حسین میگذارد. و محمد میشود مشهورترین #محدّث و #فقیه مکتب کلامی و حدیث محور قم.
محمدی که در نقل حدیث از #ائمه(ع) از راه صواب خارج نمیشود و در فهم آن ها به خطا نمیرود بهقدری که ملقب میشود به #شیـخ_صدوق.
♻️برگرفته از:
📙#کمال_الدین
🖋 #شیخ_صدوق
برای خرید کتاب کلیک کنید👇
https://ketabejamkaran.ir/2920/
📘📘📘📘📘
♦️#داستانک_مهدوی
✅ کانال رسمی کتاب جمکران:
@ketabejamkaran
🟢توسل به #اباعبدالله_الحسین(ع) و یاری #امام_زمان(عج)
📜از شیعیان بود و دچار مشکلی بزرگ شده بود.
بدگوییاش را پیش حاکم کرده بودند.
به بهانه حج از شهر خارج شد و از آنجا رهسپار کربلا شد و توسل کرد به اباعبدالله الحسین(ع).
عصر جمعهای امام زمان(عج) را ملاقات کرد.
حضرت دعایی را به او آموخت که انبیای الهی از آن طریق از خداوند مدد میخواستند.
اعمال را همانگونه تا چند شب انجام داد تا اینکه مجدد حضرت را دید. حضرت بشارت داد که دعایش مستجاب شده و دشمنش کشته شده است.
به شهرش که بازگشت همسایهاش تمام ماجرای کشته شدن دشمنش را تعریف کرده بود.
زمانش را که پرسید فهمید دقیقا همان لحظهای بوده که دعا میکرده است.
♻️برگرفته از:
📙#مهدی_موعود
🖋 #علامه_مجلسی
برای خرید کتاب کلیک کنید👇
http://ketabejamkaran.ir/2978
📘📘📘📘📘
♦️#داستانک_مهدوی
✅ کانال رسمی کتاب جمکران:
@ketabejamkaran
🟢توسل #آقا_شیخ_مرتضی_زاهد(ره) به #امام_زمان(عج) برای #کسب_روزی
📜نامش #آقا_شیخ_مرتضی_زاهد_تهرانی بود.
#حضرت_زهرا(س) اینگونه خطابش کرده بود.
#اهل_منبر بود و از آن راه مخارج زندگیاش را تأمین میکرد.
روزی از این کار ناتوان شد و نمیتوانست روزی یک تومان که مخارجش بود را از راه #منبر تأمین کند.
متوسّل شد به حضرت #ولی_عصر(عج).
نامهای نوشت خطاب به آن حضرت.
به دروازه تهران (میدان شوش فعلی) رفت.
نزدیک قبرستان جوی آبی بود، #نامه را در آب آن انداخت.
در راه بازگشت شخصی را دید.
نزدش آمد و گفت: آقا، فلانی متعهد شده است که روزی یک تومان خدمت شما بدهد،
کسی را می فرستید پول را بگیرد یا میفرمایید به جایی بفرستد؟!
♻️برگرفته از:
📙#مهدی_موعود
🖋 #علامه_مجلسی
برای خرید کتاب کلیک کنید👇
http://ketabejamkaran.ir/2978
📘📘📘📘📘
♦️#داستانک_مهدوی
✅ کانال رسمی کتاب جمکران:
@ketabejamkaran
🟢توسل به #امام_زمان(عج) در اوج درماندگی و اضطرار
📜فرزندشان در اثر سرما درگذشت.
خودش را با #مطالعه تسکین میداد اما همسرش بسیار بیتابی میکرد.
روزی به نزدیکی منزل که رسید همسایهها را دید دور خانهاش جمع شدهاند.
فهمید همسرش بدحال شده و #فلج شده است.
تشخیص پزشکان #سکته بود.
تصمیم گرفت متوسل شود به #امام_زمان(عج) اما بابت اعمالش از آقا #خجالت میکشید.
به خدا گفت: خدایا هرچه هستم آفریده توام، تو را به ذات مقدّست سوگند که ولیّ خود را مأمور شفای بیمار من قرار بده.
شب از نیمه گذشته بود که سروصدایی از حیاط بلند شد.
به حیاط آمد و دخترش را خندان دید. از قضیه جویا شده بود.
گفتند همسرش ناگهان صدا زده است: بلند شوید و #آقا را بدرقه کنید و خودش تا حیاط راه رفته بود...
♻️برگرفته از:
📙#روزنه_هایی_از_عالم_غیب
🖋 #سید_محسن_خرازی
برای خرید کتاب کلیک کنید👇
https://ketabejamkaran.ir/4328
📘📘📘📘📘
♦️#داستانک_مهدوی
✅ کانال رسمی کتاب جمکران:
@ketabejamkaran
🟢عنایت #امام_زمان(عج) به بیماری ناعلاج و درمانده
📜یکی از چشمانش عیبی پیدا کرد.
پزشک تشخیص غدّهای داد در مغزش که میبایست کاسۀ سر برداشته شود. بسیار بیتاب شد.
بعضی از دوستانش ذکرهایی را گفتند برای برآوردن حوایج. به آن ذکرها مداومت کرد.
تا اینکه روزی در عالم خواب قافلهای دید که بهطرف خانه خدا میروند و در پیشاپیش آنها امام عصر(عج) سوار بر اسب.
وقتی به ایشان رسیدند، پیش خود گفت حالا به من توجه میکنند ولی توجه نکردند و گذشتند.
شروع کرد به ناله و زاری و اظهار تأثّر از عدم توجه امام.
ناگهان دید امام برگشت و انگشت مبارکشان را بر چشم او گذاشت. از خواب بیدار شد.
متوجه شد چشمش عیبی ندارد.
به پزشکش مراجعه کرد.
اثری از غده وجود نداشت.
♻️برگرفته از:
📘 #روزنه_هایی_از_عالم_غیب
🖋 #سید_محسن_خرازی
برای تهیه کتاب کلیک کنید👇
🛒https://ketabejamkaran.ir/4328
📘📘📘📘📘
♦️#داستانک_مهدوی
✅ کانال رسمی کتاب جمکران:
@ketabejamkaran
🟢نگرانی #امام_زمان(عج) برای #سيد_عبدالهادى_شیرازی
📜#ميرزاى_بزرگ_شيرازى پسرعموی پدرش بود.
خودش #سيد_عبدالهادى_شیرازی نیز از علمای مورد توجه #امام_زمان(عج) بود. اولین سفری بود که به #ایران داشت.
آقاى #شمس_آبادى برای استقبال از سيد عبدالهادى راهی #تهران شده بود. در تهران خواب مىبيند #حضرت_ولی_عصر امام زمان(عج) نگران و پريشاناند. از علت ناراحتی پرسیده بود. امام از خطری که هواپیمای حامل سید عبدالهادی را تهدید میکرد خبر داده بود. هواپيما دچار خطر شده بود، ولى بالاخره نجات يافته و به سلامت به تهران رسيده بودند. آقاى شمس آبادى با خوشحالی به استقبال سید عبدالهادی شتافته بود. یادش آمد روزی که در #نجف از پرداخت شهریه سید عبدالهادی معذور شده بود شبش امام زمان(عج) را در #خواب دیده بود که خطاب به او گفته بود: اين كارى كه براى ما مىكردى، ترک كردى؟ پرسیده بود چه كارى؟ فرموده بود: پرداخت شهريه آقاى سيد عبدالهادى!
♻️برگرفته از:
📙#عنایات_امام_زمان_به_علما_و_مراجع_تقلید
🖋 #علی_کریمی_جهرمی
برای خرید کتاب کلیک کنید👇
https://ketabejamkaran.ir/119349
📘📘📘📘📘
♦️#داستانک_مهدوی
✅ کانال رسمی کتاب جمکران:
@ketabejamkaran
🟢ماجرای عنایت #امام_زمان(عج) به بانویی پاکدامن
📜بانویی بود #عفیف و #پاکدامن.
یکبار خدمت #حضرت_حجت(عج) مشرف شده بود؛ در #حج. طواف کرده بود با حضرت(عج) بیدغدغه از برخورد با نامحرمان.
این بار مبتلا شده بود به #تب_عفونی. آزمایشهای زیادی داد. به دکترهای متعددی مراجعه نمود. مؤثر واقع نشد.
از همهجا که برید متوسل شد به #حضرت_بقیه_الله(عج).
گفته بود: آقا! من توفیق پیدا کردم در کنار شما #طواف کنم، حال چگونه حاضر میشوید این اندازه به دکترهای نامحرم مراجعه کنم.
دستی روبهروی صورتش قرار گرفت. به او گفته شد: خوب شدی. #شفا گرفته بود و دیگر اثری از بیماری نبود.
♻️برگرفته از:
📘 #روزنه_هایی_از_عالم_غیب
🖋 #سید_محسن_خرازی
برای تهیه کتاب کلیک کنید👇
🛒https://ketabejamkaran.ir/4328
📘📘📘📘📘
♦️#داستانک_مهدوی
✅ کانال رسمی کتاب جمکران:
@ketabejamkaran
🟢ماجرای #توسل_به_امام_زمان(عج) با #عریضه و #ندبه
📜میخواستند زمینهایشان را غصب کنند.
اعتراضها، فایده نداشت.
متوسل شد به ولیّ عصر(عج).
عریضهای نوشت و انداخت به آب.
بعد هم راهی قبرستان تخت فولاد شد.
گوشه خرابهای، مشغول شد به تضرع و راز و نیاز.
ندبه میخواند و ندبه میکرد.
رسیده بود به این فراز که: هَلْ إِلَيْكَ يَا ابْنَ أَحْمَدَ سَبِيلٌ فَتُلْقَى...
تکرار میکرد و اشک میریخت. صدایی شنید.
سیدی بزرگوار، در هیبتی عربی، سوار بر اسبی ابلق؛ با همان جمالی که بارها در عالم خواب دیده بود.
سوار، نگاهی به او کرد و غایب شد.
با همان یک نگاه، قلبش آرام گرفت.
فهمید که عنایت حجّت خدا نصیبش شده.
شب بعد، اثر لطف و نگاه مهربان امامش را دید.
مشکلش کاملاً حل شده بود.
♻️برگرفته از:
📙#العبقری_الحسان
🖋 #آیت_الله_شیخ_علی_اکبر_نهاوندی
برای خرید کتاب کلیک کنید👇
http://ketabejamkaran.ir/756
📘📘📘📘📘
♦️#داستانک_مهدوی
✅ کانال رسمی کتاب جمکران:
@ketabejamkaran