eitaa logo
کتاب جمکران 📚
9.9هزار دنبال‌کننده
7.8هزار عکس
1.6هزار ویدیو
121 فایل
انتشارات کتاب جمکران دریچه‌ای رو به معرفت و آگاهی بزرگترین ناشر آثار مهدوی ناشر برگزیده کشور فروش کتاب و استعلام موجودی 📞02537842131 ارتباط با مدیرکانال 09055990313📱 🧔🏻 @ketabejamkaran_admin ⏰ ۸ الی ۱۵ 🏢قم، خیابان فاطمی، کوچه ۲۸، پلاک ۶
مشاهده در ایتا
دانلود
🟢زمین هیچ وقت خالی از نمی‌شود. 📜رفت خانه (ع)، گفت: زمین که خالی از حجّت نمی‌شود، حجّت خدا بعد شما کیست؟ امام رفت داخل اتاق، وقتی برگشت کودک سه‌ساله‌ای روی شانه‌اش نشانده بود؛ ماه‌تر از ، خورشیدتر از . فرمود: اگر پیش خدا و رسولش عزیز نبودی پسرم را به تو نشان نمی‌دادم. پرسید: نشانه‌ای هم دارد دلم آرام بگیرد؟ کودک به زبانی فصیح گفت: من (عج) روی زمینم و انتقام‌گیرنده از دشمنان خدا، حالا دیگر دنبال نشانه نگرد! ♻️برگرفته از: 📙 🖋 برای خرید کتاب کلیک کنید👇 https://ketabejamkaran.ir/2920 📘📘📘📘📘 ♦️ ✅ کانال رسمی کتاب جمکران: @ketabejamkaran
🟢بشارت آمدن از زبان حضرت (ع) 📜کنار گرد هم حلقه زده بودند. همگی از نسل . سیدالشهدا_ع) از کنار مسجد عبور می‌کرد که به آن‌ها رسید. آینده‌شان را دیده بود که خبر داد: بدانید که پیش از آنکه عمر دنیا به پایان برسد، خداوند مردی را از بر می‌انگیزد که هزاران نفر از شما را به هلاکت می‌رساند. بشارت داده بود به فرزند موعودش. یکی‌شان هرچه مولود از نسلشان بود، شمرد و باتعجب گفت به آن تعداد نمی‌رسند. اما امام(ع) می‌دانست که در زمان آن موعود تعداد آن‌ها به آن مقدار خواهد رسید. حتی خبر داد که امیرشان نیز یک نفر از نسل همان خواهد بود... ♻️برگرفته از: 📙 🖋 برای خرید کتاب کلیک کنید👇 https://ketabejamkaran.ir/2907 📘📘📘📘📘 ♦️ ✅ کانال رسمی کتاب جمکران: @ketabejamkaran
🟢کلید تمامی گنجینه‌های زمین به دست مردی است از نسل (ع) 📜یکی از باخبر شده بود از شهری که (ع) به جنیان دستور ساختش را داده بود. شهری از مس که در بیابانی در . می‌خواست آنجا را نیز فتح کند. اما مسیرش ناهموار بود و دشوار. و هیچ کس به آنجا نرسیده بود، جز «دارا بن دارا» پادشاه . نامه‌ای نوشت به موسی بن نصر و به او دستور آمادگی و تهیّه پشتیبانی لازم برای اجرای این کار را داد. بعداز گذشت روزها گزارش موسی رسیده بود. نوشته بود بعداز تمام شدن آذوقه‌‌شان به دیوارهای شهر رسیده‌اند اما با متنی بلند بر سر در شهر مواجه شده‌اند. متنی که گفته بود کلیدهای تمامی گنجینه‌های زمین به دست مردی از نسل (ع) است. و آن گنج‌ها تنها به دست او آشکار خواهند شد. خلیفه دلش خواسته بود آن مردی از نسل او باشد. اما دیگر همه می‌دانستند که او (عج) و از نسل (س) دختر (ص) خواهد بود... ♻️برگرفته از: 📙 🖋 برای خرید کتاب کلیک کنید👇 http://ketabejamkaran.ir/2978 📘📘📘📘📘 ♦️ ✅ کانال رسمی کتاب جمکران: @ketabejamkaran
🟢دعای (عج) برای حاجات شیعیان 📜با سومین امام زمان(عج) دیدار می‌کند. سؤالاتش را می‌پرسد. موقع بازگشت تصمیم می‌گیرد برای (عج) نامه‌ای بنویسد و در آن از حضرت التماس دعای کند. نامه را می‌سپارد به دست و رهسپار منزلش می‌شود. چندی نمی‌گذرد که حضرت جواب نامه‌اش را می‌دهد: «ما برای آنچه که خواسته بودی دُعا کردیم و خداوند به‌زودی دو پسر نیکو به تو روزی خواهد نمود» نامشان را محمد و حسین می‌گذارد. و محمد می‌شود مشهورترین و مکتب کلامی و حدیث‌ محور قم. محمدی که در نقل حدیث از (ع) از راه صواب خارج نمی‌شود و در فهم آن ها به خطا نمی‌رود به‌قدری که ملقب می‌شود به . ♻️برگرفته از: 📙 🖋 برای خرید کتاب کلیک کنید👇 https://ketabejamkaran.ir/2920/ 📘📘📘📘📘 ♦️ ✅ کانال رسمی کتاب جمکران: @ketabejamkaran
🟢توسل به (ع) و یاری (عج) 📜از شیعیان بود و دچار مشکلی بزرگ شده بود. بدگویی‌اش را پیش حاکم کرده بودند. به بهانه حج از شهر خارج شد و از آنجا رهسپار کربلا شد و توسل کرد به اباعبدالله الحسین(ع). عصر جمعه‌ای امام زمان(عج) را ملاقات کرد. حضرت دعایی را به او آموخت که انبیای الهی از آن طریق از خداوند مدد می‌خواستند. اعمال را همان‌گونه تا چند شب انجام داد تا اینکه مجدد حضرت را دید. حضرت بشارت داد که دعایش مستجاب شده و دشمنش کشته شده است. به شهرش که بازگشت همسایه‌اش تمام ماجرای کشته شدن دشمنش را تعریف کرده بود. زمانش را که پرسید فهمید دقیقا همان لحظه‌ای بوده که دعا می‌کرده است. ♻️برگرفته از: 📙 🖋 برای خرید کتاب کلیک کنید👇 http://ketabejamkaran.ir/2978 📘📘📘📘📘 ♦️ ✅ کانال رسمی کتاب جمکران: @ketabejamkaran
🟢توسل (ره) به (عج) برای 📜نامش بود. (س) این‌گونه خطابش کرده بود. بود و از آن راه مخارج زندگی‌اش را تأمین می‌کرد. روزی از این کار ناتوان شد و نمی‌توانست روز‌ی یک تومان که مخارجش بود را از راه تأمین کند. متوسّل شد به حضرت (عج). نامه‌ا‌ی نوشت خطاب به آن حضرت. به دروازه تهران (میدان شوش فعلی) رفت. نزدیک قبرستان جوی آبی بود، را در آب آن انداخت. در راه بازگشت شخصی را دید. نزدش آمد و گفت: آقا، فلانی متعهد شده است که روزی یک تومان خدمت شما بدهد، کسی را می فرستید پول را بگیرد یا می‌فرمایید به جایی بفرستد؟! ♻️برگرفته از: 📙 🖋 برای خرید کتاب کلیک کنید👇 http://ketabejamkaran.ir/2978 📘📘📘📘📘 ♦️ ✅ کانال رسمی کتاب جمکران: @ketabejamkaran
🟢توسل به (عج) در اوج درماندگی و اضطرار 📜فرزندشان در اثر سرما درگذشت. خودش را با تسکین می‌داد اما همسرش بسیار بی‌تابی می‌کرد. روزی به نزدیکی منزل که رسید همسایه‌ها را دید دور خانه‌اش جمع شده‌اند. فهمید همسرش بدحال شده و شده است. تشخیص پزشکان بود. تصمیم گرفت متوسل شود به (عج) اما بابت اعمالش از آقا می‌کشید. به خدا گفت: خدایا هرچه هستم آفریده توام، تو را به ذات مقدّست سوگند که ولیّ خود را مأمور شفای بیمار من قرار بده. شب از نیمه گذشته بود که سروصدایی از حیاط بلند شد. به حیاط آمد و دخترش را خندان دید. از قضیه جویا شده بود. گفتند همسرش ناگهان صدا زده است: بلند شوید و را بدرقه کنید و خودش تا حیاط راه رفته بود... ♻️برگرفته از: 📙 🖋 برای خرید کتاب کلیک کنید👇 https://ketabejamkaran.ir/4328 📘📘📘📘📘 ♦️ ✅ کانال رسمی کتاب جمکران: @ketabejamkaran
🟢عنایت (عج) به بیماری ناعلاج و درمانده 📜یکی از چشمانش عیبی پیدا کرد. پزشک تشخیص غدّه‌ای داد در مغزش که می‌بایست کاسۀ سر برداشته شود. بسیار بی‌تاب شد. بعضی از دوستانش ذکرهایی را گفتند برای برآوردن حوایج. به آن ذکرها مداومت کرد. تا اینکه روزی در عالم خواب قافله‌ای دید که به‌طرف خانه خدا می‌روند و در پیشاپیش آن‌ها امام عصر(عج) سوار بر اسب. وقتی به ایشان رسیدند، پیش خود گفت حالا به من توجه می‌کنند ولی توجه نکردند و گذشتند. شروع کرد به ناله و زاری و اظهار تأثّر از عدم توجه امام. ناگهان دید امام برگشت و انگشت مبارکشان را بر چشم او گذاشت. از خواب بیدار شد. متوجه شد چشمش عیبی ندارد. به پزشکش مراجعه کرد. اثری از غده وجود نداشت. ♻️برگرفته از: 📘 🖋 برای تهیه کتاب کلیک کنید👇 🛒https://ketabejamkaran.ir/4328 📘📘📘📘📘 ♦️ ✅ کانال رسمی کتاب جمکران: @ketabejamkaran
🟢نگرانی (عج) برای 📜 پسرعموی پدرش بود. خودش نیز از علمای مورد توجه (عج) بود. اولین سفری بود که به داشت. آقاى برای استقبال از سيد عبدالهادى راهی شده بود. در تهران خواب مى‌بيند امام زمان(عج) نگران و پريشان‌اند. از علت ناراحتی پرسیده بود. امام از خطری که هواپیمای حامل سید عبدالهادی را تهدید می‌کرد خبر داده بود. هواپيما دچار خطر شده بود، ولى بالاخره نجات يافته و به سلامت به تهران رسيده بودند. آقاى شمس آبادى با خوش‌حالی به استقبال سید عبدالهادی شتافته بود. یادش آمد روزی که در از پرداخت شهریه سید عبدالهادی معذور شده بود شبش امام زمان(عج) را در دیده بود که خطاب به او گفته بود: اين كارى كه براى ما مى‌كردى، ترک كردى؟ پرسیده بود چه كارى؟ فرموده بود: پرداخت شهريه آقاى سيد عبدالهادى! ♻️برگرفته از: 📙 🖋 برای خرید کتاب کلیک کنید👇 https://ketabejamkaran.ir/119349 📘📘📘📘📘 ♦️ ✅ کانال رسمی کتاب جمکران: @ketabejamkaran
🟢ماجرای عنایت (عج) به بانویی پاکدامن 📜بانویی بود و . یک‌بار خدمت (عج) مشرف شده بود؛ در . طواف کرده بود با حضرت(عج) بی‌دغدغه از برخورد با نامحرمان. این بار مبتلا شده بود به . آزمایش‌های زیادی داد. به دکترهای متعددی مراجعه نمود. مؤثر واقع نشد. از همه‌جا که برید متوسل شد به (عج). گفته بود: آقا! من توفیق پیدا کردم در کنار شما کنم، حال چگونه حاضر می‌شوید این اندازه به دکترهای نامحرم مراجعه کنم. دستی روبه‌روی صورتش قرار گرفت. به او گفته شد: خوب شدی. گرفته بود و دیگر اثری از بیماری نبود. ♻️برگرفته از: 📘 🖋 برای تهیه کتاب کلیک کنید👇 🛒https://ketabejamkaran.ir/4328 📘📘📘📘📘 ♦️ ✅ کانال رسمی کتاب جمکران: @ketabejamkaran
🟢ماجرای (عج) با و 📜می‌خواستند زمین‌هایشان را غصب کنند. اعتراض‌ها، فایده نداشت. متوسل شد به ولیّ عصر(عج). عریضه‌ای نوشت و انداخت به آب. بعد هم راهی قبرستان تخت فولاد شد. گوشه خرابه‌ای، مشغول شد به تضرع و راز و نیاز. ندبه می‌خواند و ندبه می‌کرد. رسیده بود به این فراز که: هَلْ إِلَيْكَ يَا ابْنَ أَحْمَدَ سَبِيلٌ فَتُلْقَى‏... تکرار می‌کرد و اشک می‌ریخت. صدایی شنید. سیدی بزرگوار، در هیبتی عربی، سوار بر اسبی ابلق؛ با همان جمالی که بارها در عالم خواب دیده بود. سوار، نگاهی به او کرد و غایب شد. با همان یک نگاه، قلبش آرام گرفت. فهمید که عنایت حجّت خدا نصیبش شده. شب بعد، اثر لطف و نگاه مهربان امامش را دید. مشکلش کاملاً حل شده بود. ♻️برگرفته از: 📙 🖋 برای خرید کتاب کلیک کنید👇 http://ketabejamkaran.ir/756 📘📘📘📘📘 ♦️ ✅ کانال رسمی کتاب جمکران: @ketabejamkaran