eitaa logo
کتاب جمکران 📚
9.9هزار دنبال‌کننده
7.8هزار عکس
1.6هزار ویدیو
121 فایل
انتشارات کتاب جمکران دریچه‌ای رو به معرفت و آگاهی بزرگترین ناشر آثار مهدوی ناشر برگزیده کشور فروش کتاب و استعلام موجودی 📞02537842131 ارتباط با مدیرکانال 09055990313📱 🧔🏻 @ketabejamkaran_admin ⏰ ۸ الی ۱۵ 🏢قم، خیابان فاطمی، کوچه ۲۸، پلاک ۶
مشاهده در ایتا
دانلود
🔔 مطالعه را دوست دارند و هنوز که هنوز است به قدری می کنند که چشمشان خسته می شود. یادم هست در ایام تعطیلی که تابستان ها به یکی از شهرها و یا می آمدیم به قدری کتاب های متنوع مطالعه می کردند که صدای کسانی که برای ایشان تهیه می کردند در می آمد. اکثر نوشته های بزرگ جهان را خوانده اند. چه در زمینه های اجتماعی و چه سیاسی، پر مطالعه ترین روحانی بودند. ایران را بارها مطالعه کرده اند و تاریخ را خوب می دانند. 🔸مرحوم حجة‏الاسلام والمسلمین 🏴 💠💠💠 ✅ کانال رسمی کتاب جمکران: @ketabejamkaran
ا❁﷽❁ا 🟢 می‌سوخت جز یک نقطه! 📖شغلش رانندگی بود. اما به قول پیغمبر شوفرها بود! چرا که علما و برزگان بسیاری را دیده بود و صاحب کراماتی بود و کارهایش حجتی بود برای تمام هم صنفانش. شبی از شب‎های سال 1320 شمسی در آن زمانی که روسی و انگلیسی ایران را اشغال کرده بودند و باعث در سراسر ایران شده بودند، خوابی دید. در عالم خواب شهر کاملاً در آتش می‌سوخت و شعله ‎های آتش به آسمان زبانه می‎کشید، به جز نقطه‌ای از تهران. پرسیده بود: چه شده است که همه تهران در آتش می‎سوزد، جز آن مکان که خاموش است؟ شنیده بود: آن مکان محله است. محله‌ای که قرآن ناطق یعنی در آنجا حضور دارد. 📘 🖋 💥 با ویراست جدید 📘📘📘📘📘 ♦️ ✅ کانال رسمی انتشارات کتاب جمکران: @ketabeJamkaran
ا❁﷽❁ا 🔰، حتی با ذکر یک صلوات. 🌹شهید مهدی زین الدین: هر گاه در شب جمعه شهدا را یاد کنید؛ آن‌ها شما را نزد اباعبدالله علیه السلام یاد می‌کنند! 📖تصمیم خودش را گرفته بود. باید امروز سر پا می‌شد. دایی‌جوادِ بچه‌ها راست می‌گفت: «خواهر من! بابای ما مُرده! این بنده خدا چه گناهی کرده که تو هفت‌ ماهه زندگی رو تعطیل کردی؟ » توی این هفت ماه زندگی‌شان تعطیل نشده بود، به کُما رفته بود. مصطفی همه تلاش خودش را کرده بود و تا توانسته بود، دم داده بود به زندگی تا نفس قطع نشود؛ از رتق‌ و فتق کارهای و بگیر ، تا گرفتن سفر ؛ از کباب‌کردن فلفل و بادمجان‌هایی که خودش در باغچه کوچک‌شان کاشته بود و رقیه عاشق مزه کبابی‌شان بود، تا خانه‌ تکانی نزدیک عید در اسفندماه. خسته و مانده از سر کار می‌آمد، اما وقتی می‌دید رقیه بچه‌ها را لباس پوشانده و خودش آماده شده تا سر مزار بروند، بدون هیچ نشانی از خستگی، فرمان را می‌چرخاند به مقصد .تمام مسیر توی اتوبان چشم‌های نگرانش را به رقیه می‌دوخت که زیرلب چیزی می‌خواند و اشک می‌ریخت. شهید 📙 🖋 برای خرید کتاب کلیک کنید👇 https://ketabejamkaran.ir/131524 📘📘📘📘📘 ✅ کانال رسمی انتشارات کتاب جمکران: @ketabeJamkaran
ا❁﷽❁ا 🟢عالمی که در حرم حضرت معصومه(س) جلوی رضاخان ایستاد! 📖پس‌ازآنکه به سلطنت رسید و بی‎‌حجابی زنان را اجباری کرد، خانواده او بی‌حجاب به قصد تفریح و سیاحت به مسافرت کردند و به (س) وارد شدند. در این هنگام، با اعتراض شدید مرحوم حاج شیخ روبه‌رو شدند. آن‌ها از خارج شدند و بلافاصله ماوقع را به رضاخان گزارش کردند. رضاخان خود را به‌سرعت به قم رسانید و حاج شیخ را پس از ضرب‌وشتم به فرستاد و زندانی کرد. سپس به (ع) تبعید کرد و زیر نظر گرفت. مرحوم که یکی از اولیای خدا بود در مدت در خدمت معظم له بود. می‎گفت در این مدت، از معظم له مشاهده کرده بود. چون ارادت و موقعیت ایشان به (عج) می‎دانست، مکرر از ایشان عاجزانه تقاضا می‎کرد راهی برای آن حضرت به حقیر ارائه نمایند . روزی شیخ محمدتقی فرمودند: عباس! امسال به مشرّف می‌شوی و موفق به زیارت حضرت خواهی شد. و جزئیات آن را کامل بیان فرمود. طبق فرمایش معظم‌له همان سال مشهدی عباس به طریقی معجزه‌آسا وسایل تشرفش به عتبات عالیات فراهم گردید. با تمام جزئیاتی که شیخ محمدتقی گفته بود به محضر امام زمان(عج) رسید. 📘 🖋 برای تهیه کتاب کلیک کنید👇 🛒https://ketabejamkaran.ir/4289 📘📘📘📘📘 ♦️ ✅ کانال رسمی انتشارات کتاب جمکران: @ketabejamkaran
🌲پدربزرگ و راز درخت تنومند انقلاب 🐺«آقاگرگه اومده دنبال حبة انگور.» فکر کرد دارد شوخی می‌کند؛ همان‌طور که من هم وقتی فصل اول را شروع کردم و بعد ده خط به این جمله رسیدم، فکر کردم پدربزرگ داستان دارد شوخی می‌کند تا روحیه نوه‌اش را عوض کند. همیشه مخاطب با پیش‌فرضی را شروع می‌کند یا می‌نشیند تا فیلمی ببیند. این خاصیت تجربه‌های جدید است که آدم‌ها یاد گرفته‌اند قبل هر کاری به حال‌وهوای آن فکر کنند. البته شاید هر آدمیزادی هم این‌طور نباشد؛ ولی من همین‌طورم و فکرهایی برای داشتم که پیش‌فرض‌هایم بود و مثل یک تحقیق علمی فرضیه‌هایی ساخته بودم که با مطالعه کتاب باید می‌فهمیدم درست‌اند یا نه! به نظر می‌رسد این‌هایی که تا حالا نوشته‌ام تحقیقم بوده، پس بیایید برویم جلوتر تا ببینیم یافته‌هایم چه بوده و نتیجه‌گیری‌ام چه می‌شود. 📖 داستان به روزهای قبل برمی‌گردد؛ روزهایی که ، پدربزرگ صدیقه را پس از پدرومادرش دستگیر کرده و او به خانه خاله‌ثریا آمده است. ثریا شبیه صدیقه و خانواده‌اش نیست. او دوست دارد آزاد باشد و بچرخد و بنوشد و برقصد. به‌خاطر همین تفاوت دیدگاه‌ها هم بود که هنگام بازگشت پدربزرگ و بُردن صدیقه به ، بحث و جدل راه انداخت؛ اما به هدفش نرسید و صدیقه از به قم رفت تا روزهای ماجراجویانه‌ای را تجربه کند. البته آن‌ها با نامه‌هایی که بین همدیگر ردوبدل می‌کردند با هم در ارتباط بودند و همین ارتباط‌ها هم بود که منجر به اتفاقاتی شد. ⬇️⬇️⬇️
🟢نگرانی (عج) برای 📜 پسرعموی پدرش بود. خودش نیز از علمای مورد توجه (عج) بود. اولین سفری بود که به داشت. آقاى برای استقبال از سيد عبدالهادى راهی شده بود. در تهران خواب مى‌بيند امام زمان(عج) نگران و پريشان‌اند. از علت ناراحتی پرسیده بود. امام از خطری که هواپیمای حامل سید عبدالهادی را تهدید می‌کرد خبر داده بود. هواپيما دچار خطر شده بود، ولى بالاخره نجات يافته و به سلامت به تهران رسيده بودند. آقاى شمس آبادى با خوش‌حالی به استقبال سید عبدالهادی شتافته بود. یادش آمد روزی که در از پرداخت شهریه سید عبدالهادی معذور شده بود شبش امام زمان(عج) را در دیده بود که خطاب به او گفته بود: اين كارى كه براى ما مى‌كردى، ترک كردى؟ پرسیده بود چه كارى؟ فرموده بود: پرداخت شهريه آقاى سيد عبدالهادى! ♻️برگرفته از: 📙 🖋 برای خرید کتاب کلیک کنید👇 https://ketabejamkaran.ir/119349 📘📘📘📘📘 ♦️ ✅ کانال رسمی کتاب جمکران: @ketabejamkaran