eitaa logo
کتاب جمکران 📚
9.6هزار دنبال‌کننده
9.3هزار عکس
2هزار ویدیو
122 فایل
انتشارات کتاب جمکران دریچه‌ای رو به معرفت و آگاهی بزرگترین ناشر آثار مهدوی ناشر برگزیده کشور فروش کتاب و استعلام موجودی 📞02537842131 ارتباط با مدیرکانال 09055990313📱 🧔🏻 @ketabejamkaran_admin ⏰ ۸ الی ۱۵ 🏢قم، خیابان فاطمی، کوچه ۲۸، پلاک ۶
مشاهده در ایتا
دانلود
ا❁﷽❁ا 🔰مقام معظم رهبری: یاد و خاطره شهداء کمتر از شهادت نیست. 🌹، حتی با ذکر یک صلوات. 📖 سبد را می‌گذاری پایین اسم مصطفی. بوی سیب‌ها توی دست نسیم پاییزی می‌نشیند و مشامت پر می‌شود از بوی خاطراتتان. بی‌صدا و عمیق نفس می‌گیری و آن را با بغض بیرون میدهی. _تو نخندی، کی بخنده؟ چهره خندان مصطفی جزئی از خاطراتت است. نه فقط با تو؛ از هرکس دیگری هم که بپرسی، همین آدرس را می‌دهد: آدم بشّاشی بود... خنده از چهره‌ ش نمی‌افتاد... با همه می‌گفت و می‌خندید... جُک‌ های دست اول تعریف می‌کرد که شاید بی‌مزه بود، اما محال بود نخندونه... از اون آدم‌ها بود که وقتی حدیث آقا رسول خدا(ص) رو می‌خوندی که مؤمن غمش تو دلشه و چهره‌ش شاده، یاد اون می‌افتادی... ولی تو شاهد بودی که ماه آخر، غم دلش هم ریخته بود توی صورتش. کمتر می‌خندید و بیشتر توی خودش بود. کمتر شوخی می‌کرد و بیشتر از رفتن می‌گفت. شهید مدافع حرم 📙 🖋 برای خرید کتاب کلیک کنید👇 https://ketabejamkaran.ir/131524 📘📘📘📘📘 ✅ کانال رسمی کتاب جمکران: @ketabejamkaran
ا❁﷽❁ا 🔰مقام معظم رهبری: یاد و خاطره شهداء کمتر از شهادت نیست. 🌹، حتی با ذکر یک صلوات. 📖کسی سواد فارسی نداشت. آن زمان تأسیس شده بود و ما ابتدای هستیم. برادرم، سید علی، هفت سالش بود، او برای مدرسه رفتن ذوق داشت و مدام اصرار می‌کرد که حتماً اسمش را بنویسند تا زودتر به مدرسه برود. این گریه کردن‌های او باعث شده بود، با اینکه از من کوچک‌تر بود، معلم قبول کند بیاید کلاس ما و در یک کلاس چند پایه ثبت نام شویم. خیلی زود با همکلاسی‌هایش رقابت راه انداخت و از همان اول، شاگرد برتر مدرسه یک کلاسه گرگین شد. شهید 📙 🖋 برای خرید کتاب کلیک کنید👇 https://ketabejamkaran.ir/135460 📘📘📘📘📘 ✅ کانال رسمی کتاب جمکران: @ketabejamkaran
ا❁﷽❁ا 🔰مقام معظم رهبری: یاد و خاطره شهداء کمتر از شهادت نیست. 🌹، حتی با ذکر یک صلوات. 📖، هفت‌ماهه به دنیا آمد. او از اندازه طبیعی کوچک‌تر بود؛ لاغر و ضعیف. درست مثل غنچه‌هایی که سر شاخه درخت‌ها می‌شکفند، ریزنَقش بود و ظریف. همه به شمسی می‌گفتند این بچه دوام نمی‌آورَد و زنده نمی‌ماند. این حرف‌ها دل شمسی را آتش می‌زد. نارَس بودن حیدر، محبت و دل‌سوزی شمسی را به او صد برابر کرده بود. طفلکی را به‌زحمت بزرگ کرد ولی حالا حیدر، یک دوازده‌ساله شده بود. اگرچه هنوز هم حیدر، از هم‌سن‌وسال‌های خودش، ریزه‌تر بود و جُثّه کوچک‌تری از آن‌ها داشت. حیدر عزیزکرده خانواده بود؛ ، ، و به پدر و مادر. همین او را دوست‌داشتنی‌تر می‌کرد. شهید 📙 🖋 برای خرید کتاب کلیک کنید👇 https://ketabejamkaran.ir/137323 📘📘📘📘📘 ✅ کانال رسمی کتاب جمکران: @ketabejamkaran
🌹، حتی با ذکر یک صلوات. 🔰مقام معظم رهبری: یاد و خاطره شهداء کمتر از شهادت نیست. 🌙باز هم اولین ماه قمری از راه رسیده بود. مردم روستا هم از شوق آمدن روضه‌خوان به استقبالش آمدند. یکی نان آورد و یکی هم مرغی برای پیشکش. 🍃این رسم هر ساله‌ای بود که در روستای دُولوجردین برگزار می‌شد؛ رسمی که سالیانِ سال خانوادۀ یوسفی متولی آن بود؛ پذیرایی از مهمان مخصوص این ماه. 🏴مش رمضانعلی یک ماه مانده به محرم، همه را خبر می‌کرد. مسجد آبادی را با پسرانش و چند نفر از همسایه‌ها آب‌ و جارو می‌زد. به کمک جوان‌ها در و دیوار آن را با پارچه سیاه می‌پوشاند. ▪️صبح روز اول محرم، الاغش را برمی‌داشت، لحاف نویی روی آن می‌انداخت و با یکی از پسرها، خودش را به یکی از آبادی‌های نزدیک می‌رساند تا آقا را برای روضه‌خوانی به روستا بیاورد. محرم‌ها کار طایفه یوسفی همین بود. قبل‌ترها برادرش و حالا خودش. ✨هرچند مصطفی هم دوست داشت یک بار به‌همراه پدر به‌دنبال آقا برود، اما مادر اجازه نمی‌داد. 🌹شهید 📙 🖋 برای خرید کتاب کلیک کنید👇 https://ketabejamkaran.ir/147546 📗📗📗📗📗 ✅ کانال رسمی کتاب جمکران: @ketabejamkaran
🌹، حتی با ذکر یک صلوات. 🔰مقام معظم رهبری: یاد و خاطره شهداء کمتر از شهادت نیست. 👨‍🦳بابا مثل همیشه، آن‌قدر غرق در سکوت آمده بود که عباس متوجهش نشده بود. ⛲سر حوض نشسته بود و گچ‌های کنارۀ ناخن‌هایش را می‌شست. گچ‌ها به این راحتی کنده نمی‌شدند. میخ زنگزده‌ای که روی لبۀ حوض بود را برداشت و گچ‌ها را تراشید. 🙍🏻‍♂️عباس رنج‌های پدرش را می‌شناخت. رنج مثل گچِ خشک‌شده روی موهای دست بابا بود که باید کنده می‌شد، تراشیده می‌شد؛ و دل عباس، با هر خراش می‌سوخت. 💠رفت کنار بابا، مشغول وضو شد و گفت: «علی اکبر گفت فردا که کُشته‌کاری داریم، من باید بیام. فردا هم جمعه‌ست، خیالم راحته.» 🌹شهید 📙 🖋 برای خرید کتاب کلیک کنید👇 https://ketabejamkaran.ir/133122 📗📗📗📗📗 ✅ کانال رسمی کتاب جمکران: @ketabejamkaran
🌹، حتی با ذکر یک صلوات. 🔰مقام معظم رهبری: یاد و خاطره شهداء کمتر از شهادت نیست. 💠طیبه پارچه را رها کرد و برگشت سمت مادر. ❓به این فکر می‌کرد که مادر شدن و مبارز بودن با هم جمع می‌شوند؟ ❓اگر قرار بود به‌خاطر یکی، آن دیگری را فدا کند، چه باید می‌کرد؟ ✨ که مرجع تقلیدشان بود، نظرش بر مبارزه بود و رسوا کردن این رژیم؛ چه زن و چه مرد. 🤔همین حجت را بر طیبه تمام می‌کرد که کفه مبارزه را پایین نگذارد؛ ازطرفی امام هم نگفته بود زن نگیرید و شوهر نکنید، بلکه امیدش را بچه‌های توی گهواره خوانده بود؛ این یعنی مادر شدن هم برای او مانعی نبود. 🌹شهیده 📙 🖋 برای خرید کتاب کلیک کنید👇 https://ketabejamkaran.ir/131523 📗📗📗📗📗 ✅ کانال رسمی کتاب جمکران: @ketabejamkaran
🌹، حتی با ذکر یک صلوات. 🔰مقام معظم رهبری: یاد و خاطره شهداء کمتر از شهادت نیست. ⚜️همان فرمانده آشنا که در هورالعظیم دیده بود و اکنون او را در حال مبارزه می‌دید. سید جنابان باصلابت، مقتدر و شجاع چون همیشه ایستاده بود. انگشت شست فرمانده ماشه را لمس کرد و صدای بمب دود و آتش لابه‌لای دیگر صداها گم شد. 🙍‍♂️نفس ابراهیم در سینه حبس شد. رنگ‌پریده و حیران به تماشا ایستاد. زانوهایش لرزید و رعشه بر اندامش افتاد. از آسمان، باران گلوله و تیر و خمپاره می‌بارید. رزمنده‌ها در دل شب، آرایش نظامی خود را حفظ کرده بودند و بدون ذره‌ای تردید می‌جنگیدند. ✨گروهان سید جنابان که گروهان ضدزره بود خط را حفظ می‌کرد تا بقیه بتوانند راحت‌تر عقب‌نشینی کنند. 🌹شهید 📙 🖋 ✨برای تهیه کتاب کلیک کنید👇 https://ketabejamkaran.ir/138010 📗📗📗📗📗 ✅ کانال رسمی کتاب جمکران: @ketabejamkaran
🌹، حتی با ذکر یک صلوات. 🔰مقام معظم رهبری: یاد و خاطره شهداء کمتر از شهادت نیست. 🧕بتول خانم سرش را چرخاند و نگاهش افتاد به چهره‌ی مصطفی که به گوشه‌ای خیره مانده بود. 🙍‍♂️مصطفی کم حرف بود و بیشتر کارهایش را در سکوت انجام می‌داد. به قول بعضی از دوستانش، آبزیرکاه به‌نظر می‌رسید. اما او تمام مدتی که همه آماده می‌شدند تا مهمان‌ها به خانه برسند، به آقا و روضه‌هایش فکر می‌کرد. دلش می‌خواست همه این ده روز را همراه پدر باشد تا در راه، بازهم برایش قصه بگوید. اصلاً او عاشق قصه‌ی محرم بود. خانه‌شان هم در تمام این ماه محل رفت‌وآمد می‌شد. 🌹شهید 📙 🖋 ✨برای تهیه کتاب کلیک کنید👇 https://ketabejamkaran.ir/147546 📗📗📗📗📗 ✅ کانال رسمی کتاب جمکران: @ketabejamkaran
🌹، حتی با ذکر یک صلوات. 🔰مقام معظم رهبری: یاد و خاطره شهداء کمتر از شهادت نیست. ✍️حساب و کتاب بابا خیلی دقیق بود. مخصوصاً روی خمس و زکاتش خیلی حساس بود، همه را به موقع حساب می‌کرد و سر سال خمسی به روحانی محل می‌داد. ✅ این از کارهای مهم برای بابا بود و برایش آنقدر وسواس به خرج می‌داد و دانه دانه همه آنچه در خانه بود را می‌شمرد. 🔥آن موقع‌ها سوخت بیشتر خانه ها برای پخت‌وپز و گرمایش، از فضولات گاو و گوسفندان تأمین می‌شد. چیزی که برای من عجیب بود، اینکه سر سالِ خمسی‌مان بابا حتی حواسش به اضافه فضولات گاو و گوسفندان بود و آن‌ها را هم حساب می‌کرد و خمسش را می‌داد! 🌹شهید 📙 🖋 ✨برای تهیه کتاب کلیک کنید👇 https://ketabejamkaran.ir/135460 📗📗📗📗📗 ✅ کانال رسمی کتاب جمکران: @ketabejamkaran
🌹، حتی با ذکر یک صلوات. 🔰مقام معظم رهبری: یاد و خاطره شهداء کمتر از شهادت نیست. 🍃با رفقا به کوه رفته بودند. بعد از نماز مغرب و عشا، هنگام خواندن دعای توسل، وقتی نام مبارک امام زمان (عج) را برد، صدای هق‌هق گریه‌اش به آسمان بلند شد. کافی بود اسمش را بشنود؛ هم اشک در چشمش حلقه می‌زد و هم اشک همه را درمی‌آورد. با سوز خاصی می‌خواند : ✨بیا بیا که سوختم ز هجر روی ماه تو بهشت را فروختم به نیمی از نگاه تو ✨اگر که نیست باورت بیا که روبه‌رو کنم بدان امید زنده‌ام که باشم از سپاه تو 🌹شهید 📘 🖋 ✨برای تهیه کتاب کلیک کنید👇 https://ketabejamkaran.ir/101544 📗📗📗📗📗 ✅ کانال رسمی کتاب جمکران: @ketabejamkaran
🌹، حتی با ذکر یک صلوات. 🔰مقام معظم رهبری: یاد و خاطره شهداء کمتر از شهادت نیست. 🤲دو رکعت معمایی 🏠وقت‌هایی که خانه بود، بعد از نماز صبح می‌نشست و یک دل سیر تماشایش می‌کرد. از همه نمازهایش سردرآورده‌ بود به غیر از دو رکعت. می‌دانست هیچ کار سیدعلی بی‌حکمت نیست. پاپیچش شد: «حکمت این دو رکعت بعد از نماز صبح تو چیه؟» هرچه مفاتیح را زیر و رو کرد و یکی یکی اسم نمازها را برد، جواب نه شنید. این قدر گفت که به یک شرط سیدعلی راضی شد اسم نماز را بگوید. این که او هم بخواند. ولی خوب قول داد، قفل دهانش باز شد: «من هر روز این دو رکعت نماز رو برای سلامت و فرج آقا امام زمان میخونم.» 🌹شهید 📘 🖋 ✨برای تهیه کتاب کلیک کنید👇 https://ketabejamkaran.ir/101544 📗📗📗📗📗 ✅ کانال رسمی کتاب جمکران: @ketabejamkaran
🌹، حتی با ذکر یک صلوات. 🔰مقام معظم رهبری: یاد و خاطره شهداء کمتر از شهادت نیست. 🥺عباس که راه افتاد؛ ننه کاسه آب را پشت سرش پاشید. چشم‌های ننه دلتنگ بود. عباس گفت: پنجاه و دو، پنجاه و سه، پنجاه و چهار، ننه جون فقط سه سال! چشم به هم بزنی، سال ۵۴ تموم شده و ستوان شدم و اومدم قم. ننه زهرا اشکش را سر مژه‌هایش نگه داشت. عباس که راه افتاد، کاسه آب را پشت سرش پاشید. 🌹شهید 📘 🖋 ✨برای تهیه کتاب کلیک کنید👇 https://ketabejamkaran.ir/133122 📗📗📗📗📗 ✅ کانال رسمی کتاب جمکران: @ketabejamkaran