📚 #معرفی_کتاب
اما عشق؛ #عشق واژه فراموش نشدنی قلب توست.
گاهی در یک پدر و پسر به رخ جهان کشیده میشود و گاهی در یک زوج تاریخی. منظور من #رستم و #سهراب و #لیلی و #مجنون نیست. منظورم عشق به معنای واقعی کلمه است. این کتاب یک عشق واقعی را بیان میکند.
مرا مپرس چرا قامتم چنین بشکست
غروب کردم و خورشید داده ام از دست 💔
پدر عشق و پسر روایت ناب ترین لحظه های زندگی اسبی است که عاشق سوار خود بوده، و حالا #خسته و سرگردان، ماجراهای تلخ و شیرینی که در سینه دارد را واگویه می کند.
@ketabekhoobam
در هر حال کتــاب💕
📚 #معرفی_کتاب اما عشق؛ #عشق واژه فراموش نشدنی قلب توست. گاهی در یک پدر و پسر به رخ جهان کشیده میشود
📌 #برشی_از_کتاب (1)
شاید فکر کرده بود تا وقتی که پسر هست چرا برادر زاده؟ چرا خواهر زاده؟
تا وقتی حسین فرزند دارد، چرا فرزند حسن؟ چرا فرزند عباس؟ چرا فرزند زینب؟
و شاید این کلام #علی_اکبر دلش را آتش زده بود که: پدر جان! خدا پس از تو مرا به قدر چشم به هم زدن نگذارد. پدر جان! دنیای من پس از تو آنی دوام نیارد! چشمهای من جهان را پس از تو نبیند.
〰〰〰〰
📌 #برشی_از_کتاب (2)
من آن شتر را در #کربلا دیده بودم. در سپاه دشمن بود. خودش را به من رساند و گفت: میخواهم به امام پناهنده شوم. من به او گفتم: در این حال و روز بچه های امام هم پناه ندارند. تو در همان جا که هستی سعی کن به قدر خودت کاری بکنی.
و دیروز میگفت که کاری کارستان کرده است. چموشی کرده است، به کسی رکاب نداده است تا اسبق بن شیث آن سوارکار تیز تک عرب و یار نزدیک ابن سعد به مهار کردن بر او نشسته است و او اسبق را به زمین کوفته است و شروع کرده است به دویدن و لت و پار کردن سپاه دشمن و بعد سر به بیابان گذاشته است و تا خود مدینه دویده است.
〰〰〰〰〰
🔹سفارش کتاب از طریق آی دی:
🆔 @sefaresh_ketabekhoobam
#پدر_عشق_و_پسر
#سید_مهدی_شجاعی
#کتاب_خوب_بخوانیم
@ketabekhoobam
📚 #معرفی_کتاب
جواد پسری دبیرستانی است و دور از هر قید و بندی همراه با دوستانش بیشترین لذتشان شکستن حد و حدودهاست..
فرید که بزرگ تر جمعشان بود با #سکته_قلبی در اوج آرزوهایش جان میدهد و جواد و بقیه را در بهت و ترس فرو می برد.
آن ها که لذت هایشان دچار خدشه شده است و سوال های زیادی از دنیا و داشته ها و نداشته ها، برایشان پیش آمده، با هم درگیر می شوند و در این میان بدترین و رنج آورترین لحظات می شود سهم جواد قصه ما...
@ketabekhoobam
در هر حال کتــاب💕
📚 #معرفی_کتاب جواد پسری دبیرستانی است و دور از هر قید و بندی همراه با دوستانش بیشترین لذتشان شکستن
📌 #برشی_از_کتاب
از کدام سو بروم؟
مگر دیوانه ام که برای خود دغدغه میخرم!
پشت میکنم به این دوراهی و راه خودم را میروم بدون دغدغه.
اما انگار با این انتخابم یک راه از میان برداشته شد.
انگار که در چهار سو فقط همین دو راهی است.
اگر راهی را انتخاب کنم یکی از این دو است.
دوباره بر میگردم بر سر دو راهی..
نمیخوام بدون فکر راهی را انتخاب کنم که انتهایش را نمیدانم..
فکر می کنم..
از کدام سو بروم؟؟...
〰〰〰〰
🔹سفارش کتاب از طریق آی دی:
🆔 @sefaresh_ketabekhoobam
#از_کدام_سو
#نرجس_شکوریان_فرد
#کتاب_خوب_بخوانیم
@ketabekhoobam
📚 #معرفی_کتاب
داستان «هوای من» نوشته نرجس شکوریان فرد، تصویری از دخترانی است که در اطرافتان زیاد میبینید و گاهی تکفیرشان میکنید و گاهی تخریبشان...
داستان از زبان پسری گفته میشود و از فضای کافه ای که این شب و روزها پاتوق جوانان است.
نویسنده تصویرگر #جوانان امروزی است که گرفتار مشکلات و دغدغه های فکری مختص به خود هستند. او چالش های روابط جنس مخالف در جوانان و نیازهای اجتماعی و فردی آنان را در قالب داستان به خوبی روایت کرده است.
🔹 کتاب از کدام سو را قبل از این کتاب مطالعه بفرمایید.
@ketabekhoobam
در هر حال کتــاب💕
📚 #معرفی_کتاب داستان «هوای من» نوشته نرجس شکوریان فرد، تصویری از دخترانی است که در اطرافتان زیاد می
📌 #برشی_از_کتاب
با عصبانیت گفت:
اگر فکر میکنی زندگی این دنیا ابدیه اشتباه کردی،
بابای من نموند،
مادر خودت هم مرد،
مسعود هم میمیره متاسفانه، تو هم میمیری متأسفانه...
دنیا به هیچکس قول صد در صد موندن نداده متاسفانه!
قاعده هر کی میتونه از سختی فرار کنه رو هم هیچ بشری نتونسته پیاده کنه متأسفانه!
〰〰〰〰〰
🔹سفارش کتاب از طریق آی دی:
🆔 @sefaresh_ketabekhoobam
#هوای_من
#نرجس_شکوریان_فرد
#کتاب_خوب_بخوانیم
@ketabekhoobam
📚 #معرفی_کتاب
همیشه عدد سه نشانه آغاز حرکت است.
دونده ها را دیده اید، سال ها تمرین میکنند تا بایستند پشت خط و با شنیدن شماره سه، مسابقه ای را شروع کنند. مسابقه ای که برد در آن لذتی شادی آفرین و امیدبخش دارد و دنیا را برایشان پر از شور و تشویق میکند.
#از_کدام_سو،
#هوای_من،
حالا هم جلد سوم؛ سو من سه...
سو من سه شاید برای خیلی ها آغاز حرکت بشود
و ریزگردهای معلق مانده در ذهنشان را با بارانی لطیف و بهاری بشورد و ببرد!
که هوای صبحِ پس از باران، لذتی دارد وصف ناشدنی.
و این صبح، در انتظار من و توست...
🔹 کتاب های "از کدام سو" و "هوای من" را قبل از این کتاب مطالعه بفرمایید.
@ketabekhoobam
در هر حال کتــاب💕
📚 #معرفی_کتاب همیشه عدد سه نشانه آغاز حرکت است. دونده ها را دیده اید، سال ها تمرین میکنند تا بایستن
📌 #برشی_از_کتاب (1)
پسرها اگر غلط اضافی میکنند، چون کنار بی عقلی شان یک کمی نترسی هست. اما دخترها که این طوری بیرحمانه تن و بدن ظریفشان را خط و خش می اندازند چی؟ ادای ما را در می آورند که چه بشود؟ مثلا ما پسرها چه چیزی بیشتر داریم؟ بشوند مثل ما که چه غلطی بکنند؟ اگر روزی ملیحه... وای ملیحه، خودم ملیحه را میکشم اگر بخواهد چنین غلط هایی بکند.
〰〰〰〰
📌 #برشی_از_کتاب (2)
خدایی که دیگر نیست تا آرامش بدهد، تا پناه باشد و محبت کند. خدایی که نفی شده است.
هستی یا نیستی خدایا؟ تو کی هستی؟ من کی ام؟ وقتی بودی نمی خواستمت. فکر میکردم مزاحم راحتی های منی. حالا که قرار است نباشی من چرا بی قرار شده ام؟ چرا همه کسانی که تو را ندارند #آرامش هم ندارند؟ حتی اگر از سر تا پایشان نشانه #آسایش باشد.
➖➖➖➖
🔹سفارش کتاب از طریق آی دی:
🆔 @sefaresh_ketabekhoobam
#سو_من_سه
#نرجس_شکوریان_فرد
#کتاب_خوب_بخوانیم
@ketabekhoobam
📚 #معرفی_کتاب
این رمان پرکشش داستانی در سال 1420 شمسی، را روایت می کند. زمانی که کشوری به نام اسرائیل از روی نقشه های بین المللی حذف و جمهوری اسلامی ایران یکی از ابر قدرت های دنیاست. داستان درباره ویروس مرگباری به اسم زایو هست که تا کنون راهی برای درمانش پیدا نشده و کل جهان را درگیر خودش کرده و طی 24 ساعت باعث مرگ فرد مبتلا می شود. دکتر علی پارسا وارد ماموریتی برای کشف نمونه و خنثی سازی ویروس می شود. اما در این مسیر حوادث و اتفاقات غیر قابل پیش بینی ای پیش روی اوست.
این رمان #تخیلی ، #هیجان_انگیز و #پرماجرا رو از دست ندید.
@ketabekhoobam
در هر حال کتــاب💕
📚 #معرفی_کتاب این رمان پرکشش داستانی در سال 1420 شمسی، را روایت می کند. زمانی که کشوری به نام اسرائ
📌 #برشی_از_کتاب (1)
توجه شما را به خبری که هم اکنون به دستم رسید، جلب می نمایم. افشاگری های جدیدی درباره عامل انتشار ویروس مرگبار زی.اُ. سحرگاه امروز، توسط فردی که خواسته است نامش فاش نشود، در فضای رسانه ها منتشر شد. به گزارش بانک خبر جهانی، این فرد اسنادی مبنی بر چگونگی تولید و پخش این ویروس در اختیار دارد. به گفته وی، این ویروس مرگبار در میان کشورها با سرعت بسیار زیادی در حال گسترش است و تا کنون هیچ راهی برای مقابله با آن پیدا نشده است.
یادآور می شود، ویروس زی.اُ. که از سال 2039 با مرگ ناگهانی چند تن از مسئولان کشورهای اروپایی کشف و شناخته شد، هم اکنون در طول این دوسال، به بیش از شصت درصد کشورهای دنیا سرایت کرده است...
〰〰〰〰
📌 #برشی_از_کتاب (2)
دکتر پارسا چشمانش را باز کرد. همه جا تار بود. احساس کرد دستهایش را پشت صندلی بسته اند. نوک انگشتانش کرخت شده بود. اتاق تاریک بود. یک باره مردی که ماسک عجیبی به صورت داشت، به او نزدیک شد. دکتر پارسا تلاش کرد خود را رها کند. آن مرد آمپول شیشه ای را که در دست داشت، جلو چشمان دکتر پارسا گرفت. سرنگ درجه بندی نداشت اما یک طرح رویش حک شده بود. یک ستاره آبی که توی آن نوشته بود:" زی. آ. یو."...
〰〰〰〰〰
#زایو
#مصطفی_رضایی_کلورزی
#کتاب_خوب_بخوانیم
@ketabekhoobam
📚 #معرفی_کتاب
شهاب، طلبه ای است که به اقتضای طلبگی و علاقه اش، باید برای تبلیغ دین، به منبر برود، اما هر وقت میخواهد برای جمعی صحبت کند دچار لکنت زبان شدید میشود و از ادامه سخنرانی باز می ماند.
از سوی دیگر، پدر شهاب که با طلبه شدن پسرش مخالف بوده، با مشاهده ناتوانی او در منبر رفتن، طلبه شدن او را هم بی نتیجه یافته است و بهانه دیگری برای سرزنش کردن شهاب پیدا کرده است...
🔹 کتاب "کمیک استریپ های شهاب"، برگزیده جشنواره خاطره و داستان اشراق
@ketabekhoobam
در هر حال کتــاب💕
📚 #معرفی_کتاب شهاب، طلبه ای است که به اقتضای طلبگی و علاقه اش، باید برای تبلیغ دین، به منبر برود، ا
📌 #برشی_از_کتاب
آن روز غروب دلم شکست. خورد شد. لپ تاپ تمام غصه ام نبود. تیر خلاصم بود. قبلش تیرهای زیادی خورده بودم و این آخری، کارم را تمام کرده بود. نمازم را با هق هق گریه ای که شبیه سکسکه بود، خواندم. دیگر از همه چیز خسته شده بودم. تصمیم خودم را گرفتم. باید از این خانه میرفتم. هر گوری میرفتم، برایم بهتر از آنجا بود. بیست سال تحمل این خانه برایم بس بود. تصمیم گرفتم که برای همیشه آنجا را ترک کنم.
یک مشت خرت و پرت و لباس و شانه و این جور چیزها را توی کیف لپ تاپم ریختم. مقداری از شهریه ام که مانده بود را هم گذاشتم توی جیبم. به لیلا فکر میکردم و اینکه الان دیگر همان خانواده درب و داغونم را هم میخواهم رها کنم و تنها بروم سراغش. آهسته درِ اتاق و بعد درِ هال را باز کردم. کفشم را پوشیدم و با قدم هایی آرام به طرف در حیاط رفتم. به در که رسیدم، دیدم بابا لنگرش را انداخته و قفلی کتابی به آن زده است...
〰〰〰〰
🔹سفارش کتاب از طریق آی دی:
🆔 @sefaresh_ketabekhoobam
#کمیک_استریپ_های_شهاب
#علی_آرمین
#کتاب_خوب_بخوانیم
@ketabekhoobam