•┈┈••✾•✨📚✨•✾••┈┈•
مرد بلند شد. خاک لباسهایش را تکاند. بقچهای را که همراهش بود، برداشت و گفت: پس من هم با تو میآیم. میخواستم اینجا کمی استراحت کنم. اما حالا که یک همراه پیدا کردهام، خوب است آن را از دست ندهم.
دوتایی راه افتادند. آبنوش گفت: کاش اسب یا شتری داشتیم.
مرد گفت: همراه و همسفر از اسب و شتر بهتر است.
- نه بابا اگر اسب یا شتر داشتیم خسته نمیشدیم.
- اشتباه میکنی. چیزی که باعث میشود تو خسته نشوی، یک همسفر خوب است. وقتی با همسفر صحبت میکنی، خستگی راه و طولانی بودن مسیر را حس نمیکنی.
✂️ برشی از کتاب #حرف_های_آبدار
•┈┈••✾•✨📚✨•✾••┈┈•
@ketabekhoobam