•┈┈••✾•✨📚✨•✾••┈┈•
سرلشکر، لگدی از حرص به سگ زده، سرزده وارد آشپزخانه می شود. ابراهیم در حال سجده است. سطح آشپزخانه را کف غلیظی پوشانده. یونس پشت به سرلشکر دارد کف شور را به کف آشپزخانه می کشد. سرلشکر با دیدن آن دو غرولندکنان به طرفشان حمله ور می شود:
_پدر سوخته های عوضی، شما هنوز آدم...
هنوز حرف سرلشکر تمام نشده که سُر خورده، پاهایش در هوا معلق می شود و با کمر و دست به زمین کوبیده می شود. وقتی از ته دل آه می کشد، نظامیها به آشپزخانه دویده، یکی پس از دیگری روی سرلشکر می افتند.
📖 بخشی از کتاب #معلم_فراری
@ketabekhoobam