دفتر و دفترچه جلد پارچه ای 🇮🇷
✨ قیمت دفترچه: 8000 تومان
❌ موجودی: 2 عدد
✨ قیمت دفتر: 20000 تومان
❌ موجودی: 4 عدد
#محصولات_ایرانی
#دفترچه #دفتر
#کد014
🌷 @ketabekhoobam
✅ لیست #محصولات_ایرانی موجود:
1⃣ کیف طرح آسیه #کد001 #کد002 #کد003 : 55000 تومان
2⃣ کیف طرح شکیبا #کد007 : 65000 تومان
3⃣ کیف طرح کتابی #کد008 : 35000 تومان
4⃣ کیف دوزبانه #کد009 : 40000 تومان
5⃣ کیف طرح گلبانو #کد011 : 40000 تومان- #کد012 : 55000 تومان
6⃣ کیف طرح گلناز #کد013 : 70000 تومان
7⃣ ست چهارتکه #کد006 : 30000 تومان
8⃣ چای بهشت #کد004 : 23000 تومان
9⃣ شکر قهوه ای #کد005 : 15000 تومان
0⃣1⃣ روسری #کد010 : 27000 تومان
1⃣1⃣ نمک طبیعی #کد015 : 6000 تومان
2⃣1⃣ دفتر و دفترچه جلد پارچه ای #کد014 : 8000 تومان-20000 تومان
📚 @ketabekhoobam
📚 #معرفی_کتاب
کتاب «شهید عزیز» حاوی خاطراتی دلنشین و درسآموز از زندگی دلیر مردی است که نگذاشت علاقهاش به دنیا و زرق و برقهای آن، بندی بر قدمهایش باشد و او را به مقصودش نرساند.
شهید محمود رادمهر از رزمندگان لشکر 25 کربلا است و در خان طومان سوریه به شهادت رسیده است. این کتاب بر مبنای خاطرات دوستان، مادر و همسر ایشان نوشته شده است.
در دیداری که خانواده این شهید با امام خامنهای داشتند، ایشان با دست مبارکشان پشت عکس نوشتند: «سلام خدا بر شهید عزیز».
#شهید_عزیز
#مصیب_معصومیان
🌹 @ketabekhoobam
در هر حال کتــاب💕
📚 #معرفی_کتاب کتاب «شهید عزیز» حاوی خاطراتی دلنشین و درسآموز از زندگی دلیر مردی است که نگذاشت علاق
📌 #برشی_از_کتاب (۱):
پانزده روز قبل از شهادتش تماس گرفت و شمارهی برادرش را خواست. میخواست عکسهایی از خودش را بفرستد. به خاطر امنیت خودش مخالفت کردم. اصرار که کرد، شماره را دادم. چند روز بعد دوباره زنگ زد. پرسید: «عکسها رسید؟ میخواهم سری جدید عکسها را هم بفرستم.» دوباره مخالفت کردم. گفت: «با دیدن عکسها خوشحال نشدی؟» گفتم: «نه! تو که نیستی عکسهایت هم مرا خوشحال نمیکند. فقط وقتی خودت را میبینم خوشحال میشوم، نه عکست را!»
عکسهایش را که میدیدم، با خودم میگفتم: «او که اهل عکس گرفتن نبود. آخر چرا این همه عکس میفرستد؟!»
🌷🌹🌷
📌 #برشی_از_کتاب (۲):
میگفت پدر و مادر امامزاده های سیار هستند.
هر وقت حاجت دارید، بروید پیششان و عرض حاجت کنید. آنها که دعا کنند، حتما مستجاب می شود. (صفحه۹۰)
➖➖➖➖
🔹سفارش کتاب از طریق آی دی:
🆔 @sefaresh_ketabekhoobam
#شهید_عزیز
📚 @ketabekhoobam
📚 #معرفی_کتاب
«شهلا ده بزرگی» در سال ۱۳۳۶ در اصفهان متولد شد، ولی پس از مدتی با خانواده به شیراز رفت.
او از دوران کودکی و نوجوانی به پرواز و خلبانی علاقمند بود؛ تا این که روزی مدیر دبیرستانشان به او اطلاع داد که از شرکت هواپیمایی خواستهاند شاگردان ممتاز را برای آزمون ورودی رشته هواپیمایی معرفی کنند.
ده بزرگی در میان عده بسیاری امتحان داده و پذیرفته شد. او یکسال فرصت داشت تا با ساختن هواپیماهای مدل، خود را آماده آموزش پرواز کند. او در آزمونهای مختلف ساخت مدل و حتی پرواز از دیگر مردان پیشی گرفته و به عنوان اولین زن ایرانی در رشتۀ خلبانی مدرک گرفت.
با شروع جنگ او در پستهای مختلف از جمله گشتزنی هوایی برای شناسایی دشمن فعالیت میکرد. او دو برادر خود را در جنگ تحمیلی از دست داد و برادر سومش نیز به شدت آسیب دید. ده بزرگی با تلاش بسیار توانست دوره پرواز با جت را نیز پشت سر بگذارد و اولین زن خلبان جت ایران شود. او پس از جنگ با خلبان دیگری ازدواج کرد و صاحب دو فرزند شد.
#بانوی_آبی_ها
#راضیه_تجار
✨ @ketabekhoobam
در هر حال کتــاب💕
📚 #معرفی_کتاب «شهلا ده بزرگی» در سال ۱۳۳۶ در اصفهان متولد شد، ولی پس از مدتی با خانواده به شیراز رف
📌 #برشی_از_کتاب (۱):
به او که دختر بزرگش بود ملتمسانه میگفت: مادر تو درس بخوان، تو دکتر شو.
اما دلش نمی خواست دکتر شود. دوست داشت خلبان شود. میخواست شازده کوچولو و دوستش گل رز را از آن بالا پیدا کند.
➖➖➖➖
📌 #برشی_از_کتاب (۲):
استاد بلند گفت: کی حاضر است اولین نفر برای پرواز باشد؟
دستش را بالا برد: من!
یکی از پسرها گفت: خانم ده بزرگی حالتان بد می شودها.
بدون لبخند نگاهش کرد و گفت: خب شما بفرمایید.
_آمادگی ندارم. یعنی می ترسم.
-پس اجازه دهید من سوار شم. هنوز لبخند کمرنگی گوشه ی لبانش بود که ضربه ای سنگین به ساعدش خورد. رو گرداند. استاد با خشم نگاهش میکرد. داغ شد. گر گرفت. سوخت. چرا؟! من که خوب پرواز کردم؟! بغض در گلویش پیچید. نه نباید اشک هایش پایین میآمد. باورش نمیشد. تا به حال حتی از پدر و مادرش هم کتک نخورده بود. چه رسد به استادش.
-چرا نگاه می کنی؟! یک چیزی هم طلبکاری؟! این چه کاری بود که کردی؟!
-فرمودید بنشین، نشستم!
-نشستی یا وا رفتی؟!
-استاد؟!
-ساکت. تو را چه به خلبانی! باید بروی خانه ی شوهر، ظرف بشویی،؛ کهنه ی بچه بشویی. تو را چه به خلبان شدن!
خود را محکم گرفته بود. نمی خواست گریه کند. در سرش افکار مختلف مثل ابرها به هم می پیچیدند. همه ی زحماتم به باد رفت. رد شدم، به همین سادگی. حالا جواب پسرها را چه بدهم؟! وای خدای من چقدر خوشحال می شوند.
-پیاده شو.
پیاده شد.
برو سر کلاس تا صدایت کنم.
➖➖➖➖
📌 #برشی_از_کتاب (۳):
از ساختمان اداری به محوطه هواپیما رفت. با دیدن او صدای خنده ی پسرها بلند شد. شهلا با این چیزها آشنا بود. می دانست که از بی اعتنایی او رنج می برند، اما مهم نبود. مهم آن چیزی بود که او به آن پایبند بود. دوست نداشت به عنوان یک دختر رفتاری داشته باشد که جلف و سبک به نظر رسد. دلش نمی خواست شخصیتی عروسکی داشته باشد. و این چیزی بود که خیلیها را خوش نمی آمد.
➖➖➖➖
🔹سفارش کتاب از طریق آی دی:
🆔 @sefaresh_ketabekhoobam
#بانوی_آبی_ها
📚 @ketabekhoobam
📚 #معرفی_کتاب
🔹 کتاب سه دقیقه در قیامت، تجربه ای نزدیک به مرگ
کتاب سه دقیقه در قیامت حکایت یکی از مخلصان و پاسداران عزیز این کشور است که در هنگام عمل جراحی ناشی از عوارض جانبازی، سه دقیقه از این دنیا میرود و در جهان برزخ سیر میکند.
برزخ در اصطلاح حکمت به همان عالم مثال اطلاق میشود، زیرا عالم مثال حد فاصل بین عالم عقل و عالم ماده است.
این کتاب به هر آنچه این پاسدار عزیز در این سه دقیقه ای که از دنیا میرود و در جهان برزخ میبیند میپردازد.
این کتاب اثری متفاوت و تاثیرگذار از انتشارات شهید ابراهیم هادی میباشد.
#سه_دقیقه_در_قیامت
#نشر_شهید_ابراهیم_هادی
🌷 @ketabekhoobam
در هر حال کتــاب💕
📚 #معرفی_کتاب 🔹 کتاب سه دقیقه در قیامت، تجربه ای نزدیک به مرگ کتاب سه دقیقه در قیامت حکایت یکی از
📌 #برشی_از_کتاب (۱):
به صفحه اول کتابم نگاه کردم. از همان روز بلوغ، تمام کارهای من با جزئیات نوشته شده بود. کوچکترین کارها. حتی ذرهای کار خوب و بد را دقیق نوشته بودند و صرف نظر نکرده بودند.
تازه فهمیدم که «فمن یعمل مثقال ذرة خیراً یره» یعنی چه. هرچی که ما اینجا شوخی حساب کرده بودیم، آنها جدی جدی نوشته بودند!
➖➖➖➖
📌 #برشی_از_کتاب (۲):
همینطور که به صفحه اول نگاه میکردم و به اعمال خوبم افتخار میکردم، یکدفعه دیدم، یکی یکی اعمال خوبم در حال محو شدن است!
صفحه پر از اعمال خوب بود اما حالا تبدیل به کاغذ سفید شده بود!
با عصبانیت به آقایی که پشت میز بود گفتم: چرا اینها محو شد؟ مگه من این کارهای خوب رو نکردم؟
گفت: بله درسته، اما همان روز غیبت یکی از دوستانت رو کردی. اعمال خوب شما به نامه عمل او منتقل شد.
➖➖➖➖
🔹سفارش کتاب از طریق آی دی:
🆔 @sefaresh_ketabekhoobam
#سه_دقیقه_در_قیامت
📚 @ketabekhoobam
در هر حال کتــاب💕
📚 #معرفی_کتاب 🔹 کتاب سه دقیقه در قیامت، تجربه ای نزدیک به مرگ کتاب سه دقیقه در قیامت حکایت یکی از
✅ موجودی کتاب: 10 عدد
تعداد صفحات: 96 صفحه
📕 قیمت پشت جلد: 9500 تومان
قیمت با تخفیف: فقط 8000 تومان 👌
🔹سفارش کتاب از طریق آی دی:
🆔 @sefaresh_ketabekhoobam
#سه_دقیقه_در_قیامت
✨ @ketabekhoobam
📚 #معرفی_کتاب
اثر حاضر، دومین داستان بلند از این نویسنده به شمار میرود و با تم حوادث رقم خورده توسط گروه های ضد انقلاب پس از پیروزی انقلاب اسلامی نوشته شده است.
این کتاب روایتی است از زندگی پسربچهای که در روزهای ابتدایی انقلاب اسلامی و درگیری های کردستان و آذربایجان غربی با خروج مادر و خواهرش از منزل به دلیل اختلاف نظر با پدرش روبهرو میشود.
به دنبال این اتفاق پدر و پسربچه به دنبال یافتن رد و نشانی از مادر به راه میافتند و در مسیر جستجو هر دو به دست اشرار ضد انقلاب دستگیر میشوند اما در نهایت پدر آزاد و پسر گروگان باقی میماند.
مهمترین گره داستان از ماجرای اسارت پسرک در دست این اشرار شکل میگیرد و آنچه که او میبیند و حس میکند.
این داستان بلند به نوعی سعی کرده در کنار نمایش اختلاف نظرهای موجود به نوعی در راه رفع سوء تفاهم های موجود در این زمینه نیز گام بردارد.
#مسافران_جاده_های_سرد
#مجید_محبوبی
✨ @ketabekhoobam
در هر حال کتــاب💕
📚 #معرفی_کتاب اثر حاضر، دومین داستان بلند از این نویسنده به شمار میرود و با تم حوادث رقم خورده توس
📌 #برشی_از_کتاب (۱)
از این همه خاک بیجان، گل آدم برای آدمی شدن برگزیده و لگدمال شد و از میان آدمیان عدهی خاصی برگزیده شدند که بار هستی را به دوش بکشند، بلاکش دوران بشوند، عاشق بشوند و تنها کسانی باشند که اسمشان سر زبانها بیفتد و تا ابد جاودانه بشوند.
➖➖➖➖
📌 #برشی_از_کتاب (۲)
حالم بهتر نشده بود. گاهی سرفه ای بلند میکردم و صدا را در سینه ام حبس میکردم. احساس میکردم سینه ام از درون میخارد. مرتب تشنه ام میشد. خاله، قوری و کتری را کنار تختخوابم گذاشته بود. هر از گاهی پیش من بر میگشت و چایی میریخت و میگفت بخورم. مدتی گذشت آکو و روژان از خواب بیدار شدند. بیرون رفتند و دست و صورتشان را شستند و دوباره به اتاق برگشتند. بیرون باد سردی میوزید و صدای زوزه اش به گوش میرسید. هنوز فرصت نکرده بودم به آنچه در این دو روز گذشته بود، فکر کنم. انگار اسیر دست سرنوشت بودم و باید منتظر میماندم که ببینم سرنوشت با من چه میکند و مرا تا کجا میبرد.
➖➖➖➖
🔹سفارش کتاب از طریق آی دی:
🆔 @sefaresh_ketabekhoobam
#مسافران_جاده_های_سرد
📚 @ketabekhoobam