eitaa logo
در هر حال کتــاب💕
84 دنبال‌کننده
533 عکس
44 ویدیو
16 فایل
❀|یا ناصرنا یا حافظنا|❀ #در_هر_حال_کتاب 📚 کسے کہ با #کتاب آرامش یابد، هیچ آرامشے را از دست نداده است..🍃 🔵ثبت سفارش: @sefaresh_ketabekhoobam
مشاهده در ایتا
دانلود
در بین ذکرهــاے شفـابخــشِ دردِ عشق الحق که یا امام رضا (ع) چیز دیگریست (ع) 💐💐💐 @ketabekhoobam
این اثر یادآور خاطرات کودکی ها و اتفاقات دوران مدرسه است و بازتاب حسی و تجربی آن در اتصال با رشادت هایی که در حساس ترین وقایع روزهای سخت دفاع مقدس که بروز مردانگی شخصیت داستان از نوجوانی رنجور و ضعیف، مخاطب را متحیر و شیفته می سازد. تمامی ظرافت نویسنده ی این داستان، در شیفتگی مخاطب برای دنبال نمودن وقایع، متأثر از حواس ملموس با داستان است که این اثر را جذاب ساخته است. ══════°✦ ❃ ✦°══════ ♡ #ʝѳiɳ ↴ ➣ @ketabekhoobam
در هر حال کتــاب💕
#معرفی_کتاب این اثر یادآور خاطرات کودکی ها و اتفاقات دوران مدرسه است و بازتاب حسی و تجربی آن در ات
📚 (۱) بعثیه شنیده بود ایرانیا آیه وجعلنا می‌خونن از چشم دشمن ایمن می مونن رفت و اون آیه رو حفظ کرد .چند روز بعد یک تانک ایرانی به بعثیه حمله کرد بعثی زرنگی کرد آیه وجعلنا رو خوند تا راننده تانک کور بشه. قدرتِ خدا همین طوری شد و راننده ایرانی اونو ندید و زیرش کرد. 📚 برشی از کتاب (۲) اولین عملیاتی که می‌خواستم در آن شرکت کنم، عملیات آزادسازی خرمشهر بود. بس که در دورۀ آموزشی گفته بودند که موقع ستون‌کشی و حرکت به سوی مواضع دشمن، آن هم تو تاریکی شب، ممکن است جاسوس‌ها یا نیروهای عراقی خودشان را تو ستون جا کنند و بعد در یک فرصت با کارد سرتان را ببرند، دچار ترس وحشتناکی شده بودم. شب عملیات در یک ستون، در سکوت کامل راه افتادیم. از خط خودی گذشتیم و به سوی سنگرهای دشمن روانه شدیم. ساکت و بی‌صدا در یک ستون طولانی که مثل مار جلو می‌خزید، جلو می‌رفتیم. یک جا نشستیم تا خستگی در کنیم. یک موقع دیدم که یک نفر آمد و در نزدیکی‌ام نشست و شروع کرد به نفس‌نفس زدن. کم مانده بود از ترس سکته کنم. فهمیدم که از همان عراقی‌هایی است که کارش بریدن سر است. حواسم به او بود. تا دستش بالا رفت، معطل نکردم. با آخرین قدرتم، با قنداق سلاحم محکم به پهلویش کوبیدم و پشت سر نفر جلویی دویدم. لحظاتی بعد عملیات شروع شد. روز بعد دشمن را شکست داده و در سنگرهایشان استراحت می‌کردیم که فرمانده گروهانمان گفت که دیشب اتفاق عجیبی افتاده. معلوم نیست کدام شیر پاک خورده‌ای تو سیاهی شب به پهلوی فرمانده گردان کوبیده که همان اول بسم‌الله دنده‌هایش خرد و روانۀ عقب شده! ➖➖➖➖ سفارش کتاب از طریق آی دی:👇 🆔 @sefaresh_ketabekhoobam •┈┈••✾•🍃🌼🍃•✾••┈┈• https://eitaa.com/joinchat/3864985616C5249ad5046
کتاب قِیدار حکایت مردی است که درخت مردانگی را خود به تنهایی آبیاری کرده و پرورش داده. مردی که امثال او در میان ما کم نبوده و نیستند اما برای خودشان مرام و مسلکی دارند. ══════°✦ ❃ ✦°══════ ♡ #ʝѳiɳ ↴ ➣ @ketabekhoobam
در هر حال کتــاب💕
#معرفی_کتاب کتاب قِیدار حکایت مردی است که درخت مردانگی را خود به تنهایی آبیاری کرده و پرورش داده.
📚 (۱) آدمی که یک بار خطا کرده باشد و پایش لغزیده باشد و بعد هم پشیمان شده باشد، مطمئن تر است از آدمی که تا به حال پایش نلغزیده.. این حرف سنگین است، خودم هم میدانم.. خطا نکرده تازه وقتی خطا کرد و از کارتن آکبند در آمد، فلزش معلوم میشود، اما فلز خطاکرده رو است، روشن است… مثلِ کف دست، کج و معوج خطش پیداست. از آدم بی خطا میترسم، از آدم دو خطا دوری میکنم، اما پای آدم تک خطا می ایستم…! 📚 برشی از کتاب (۲) در قرآن اسم بعضی پیامبران آمده است؛ اسم بعضی غیر پیامبران هم، چه صالح و چه طالح آمده است... صلحا عاشق حضرت باری هستند... اما حضرت حق، بعضی را خودش هم عاشق است... عاشقی خدا توفیر دارد با عاشقی ما... خدا عاشقی است که حتی دوست ندارد اسم معشوقش را کسی بداند... به او میگوید، رجل! همین... مرد!... ➖➖➖➖ سفارش کتاب از طریق آی دی:👇 🆔 @sefaresh_ketabekhoobam •┈┈••✾•🍃🌸🍃•✾••┈┈• https://eitaa.com/joinchat/3864985616C5249ad5046
«رؤیای یک دیدار»، داستان سرگشتگی روزبه، جوان زرتشتی است که از همان ابتدا با سوالات بی شماری درباره دین و آیین خود روبه رو است. داستان پرهیجانی است از یک واقعه تاریخی جاودان و سرگذشت یکی از مؤثرترین شخصیت های تاریخ صدر اسلام که در اشتیاق رسیدن به حقیقت، دست از آتشکده می شوید و پس از طی سال ها و مسیرهای طولانی به پیامبر آخرالزمان می رسد. «رؤیای یک دیدار»، روایت رؤیایی شیرین است که روزبه زرتشتی را به سلمان محمدی بدل می کند و او را در زمره اهل بیت پیامبر می آورد. ══════°✦ ❃ ✦°══════ ♡ #ʝѳiɳ ↴ ➣ @ketabekhoobam
در هر حال کتــاب💕
#معرفی_کتاب «رؤیای یک دیدار»، داستان سرگشتگی روزبه، جوان زرتشتی است که از همان ابتدا با سوالات بی
📚 مهری زیبا و شگفت انگیز با همان علائم‌که شنیده بود در برابر چشمان روزبه ظاهر شد. روزبه دیگر با خود نبود. افتاد، به خاک افتاد. برخاست و برشانه های پیامبر (ص) بوسه زد. او یافته بود پیامبر را. او یافته بود کسی را که عمری در پی او بود. بوسه به دست های پیامبر (ص) می زد. زانویش بیش از این تاب نیاورد. خم شد... گریه امانش نداد. اشک سیل شد، صورتش غرق اشک بود. پیامبر (ص) او را در بغل گرفت. - ما یافتیم تو را، تو گم شده بودی. خداوند گم شده ها را می یابد. وقتی گم شدید بایستید تا طعمه گرگ ها نشوید. چوپان خواهد آمد و شما را پیدا خواهد کرد. روزبه فهمید که نیافته است، یافته شده است. شکار نکرده است، شکار شده است. حال عجیبی در خود احساس کرد؛ حالتی که از خود بیخود شده بود. شاید از هوش رفته بود. اما به یاد داشت که تکرار می کرد: اشهد ان لا اله الا الله و اشهد ان محمدا رسول الله و... وقتی چشم باز کرد دست های مهربان پیامبر (ص) روی صورتش بود که نوازشش می کرد... ➖➖➖➖ سفارش کتاب از طریق آی دی:👇 🆔 @sefaresh_ketabekhoobam •┈┈••✾•🍃🌼🍃•✾••┈┈• https://eitaa.com/joinchat/3864985616C5249ad5046
مادری کردن چشمی می خواهد به وسعت یک دریا، دریایی بی کران.. روایت مادر شهیدان محمد، عبدالحمید، رضا و نصرالله جنیدی ══════°✦ ❃ ✦°══════ ♡ #ʝѳiɳ ↴ ➣ @ketabekhoobam
در هر حال کتــاب💕
#معرفی_کتاب مادری کردن چشمی می خواهد به وسعت یک دریا، دریایی بی کران.. روایت مادر شهیدان محمد، عب
📚 (۱) رضا كه شهيد شد، محمد آمد من را گرفت توي بغلش. مثل زن ها گريه مي كرد. حق داشت؛ دومين برادرش بود كه از دست مي داد. حاج آقا كه آن حال محمد را ديد، آمد جلو گفت: بلند شو بابا، زانوي غم بغل نگيريد و بنشينيد زمين! الان وقت كاره. 📚 برشی از کتاب (۲) حاج آقا طرفدار سرسخت خانم ها بود. مي گفت در طول تاريخ به خانم ها ظلم شده است. وقتي انقلاب شد به من مي گفت: قدر خودتون رو بدونيد. شما مي تونيد توي اين انقلاب شخصيت خودتون رو پيدا كنيد. 📚 برشی از کتاب (۳) بعد از رحلت حاج آقا رفتم دكتر، گفتم: آقاي دكتر، جگرم مي سوزه، آتش مي گيرم، حالت گريه دارم، ناله مي كنم، اما ديگه اشكم نمياد، چشم هايم خشك شدند. دكتر گفت: حاج خانم، مگه چشم تو درياست؟! ➖➖➖➖ سفارش کتاب از طریق آی دی:👇 🆔 @sefaresh_ketabekhoobam •┈┈••✾•🍃🌸🍃•✾••┈┈• https://eitaa.com/joinchat/3864985616C5249ad5046
"تولد در توکیو"، روایت یک تحول تدریجی است. روایت بسیار جذاب و تأثیرگذار دختری که ناز و نعمت زندگی در توکیو را برای رسیدن به حقیقت رها می کند و تن به سفر می دهد. خانم هوشینو، در این کتاب خاطرات این زندگی و تحول را برای حامد علی بیگی روایت کرده و انتشارات عهدمانا، آن را منتشر کرده است. ══════°✦ ❃ ✦°══════ ♡ #ʝѳiɳ ↴ ➣ @ketabekhoobam
در هر حال کتــاب💕
#معرفی_کتاب "تولد در توکیو"، روایت یک تحول تدریجی است. روایت بسیار جذاب و تأثیرگذار دختری که ناز و
📚 با هانیکو توی دانشگاه آشنا شدم. دختری لاکچری و افاده ای بود که چشم همه دنبالش بود. او به کسی توجه نمی کرد و طوری توی دانشگاه راه می رفت که انگار آنجا ملک شخصی پدرش است. حس می کردم چقدر خوشبخت است. آن هم در روزهایی که من دچار افسردگی و دلمردگی بودم. مطمئن بودم من هم اگر مثل او لباس بپوشم حس بهتری پیدا میکنم. ساعتش را که دیگر نگو… معمولا لباس های آستین کوتاه می پوشید که درخشش ساعتش چشم همه را خیره کند. این شد که افتادم به خرید لباس های مارک و معروف. اولش حتی مغازه هاشان را بلد نبودم… ➖➖➖➖ سفارش کتاب از طریق آی دی:👇 🆔 @sefaresh_ketabekhoobam •┈┈••✾•🍃🌼🍃•✾••┈┈• https://eitaa.com/joinchat/3864985616C5249ad5046
. روضه ات حتما علیِ اکبری هم می‌شود موقع رفتن از این دنیا ، جوان باشی اگر ... 🏴 @ketabekhoobam