#نکته یا برشی از کتاب نا
بیاغراق، او برصدرنشسته هست؛ در دل من و هرکس که به او قدمی نزدیک شود. آدم را مجبور میکند اعتراف کند دوستداشتنش گریزناپذیر است.
برای من، «سید محمدباقر صدر» ناخدایی است که از ته دل با تمام قوت نفس زد در راهی برای «ما» شدن. هرچند انگار زمان و زمین برای شنیدن این صدای بلندِ برخاسته حسود بودند؛ صدایی که به قول استادش، سید ابوالقاسم خویی، اگر در غرب بود، برایش چهها که نمیکردند!
شاید آنوقت در چشم ما بیشتر مینشست. یا شاید اگر در زمانی دیگر به دنیا میآمد، روزگار جور دیگری قصهاش را میگفت. نمیدانم. آدمیزاده همیشه دوست دارد برای آرزوهای برآوردهنشدهاش رؤیا ببافد.
📚 #معرفی_کتاب در :
https://eitaa.com/ketabenab/275
📚📚📚📚📚
برای مطالعه مفيد وقت بگذاريم کتابهای خوب را به هم معرفی كنيم نكته های ناب آنها را با هم اشتراك بگذاريم و برای ارتقای سطح فکری خود و جامعه مون برنامه ریزی داشته باشيم
کانال کتاب ناب:
@ketabenab
#نکته یا برشی از کتاب نا
هیچکس از تنهایی این مرد خبر نداشت؛
مردی که کتابهایش به زبانهای اردو و انگلیسی و فارسی ترجمه میشدند، خوب فروش میرفتند، در کلاسهای دانشگاهی کشورهای دیگر خوانده و تحسین میشدند و نامههای تبریکشان میرسیدند، اما در کشور خودش عدهای او را سنیمذهب مینامیدند و بعضی از ترس جانشان کلاسهای او را رها میکردند. برخی، بهخاطر محبتی که بین او با مردم و شاگردانش بود، بر او خرده میگرفتند و میگفتند که اقتدار مرجعیت ندارد یا سنوسالش را بهانه میکردند که کنارش بزنند.
آنقدر دلشکسته بود که در خلوت با شاعری دردش را در میان گذاشت: «مزد من از مردم عراق مانند مزد مسلمبنعقیل از اهل کوفه است. اگر داستانهای پلیسی یا چیزهای احمقانه مینوشتم، به من بیشتر احترام میگذاشتند و تقدیسم میکردند...»
📚 #معرفی_کتاب در :
https://eitaa.com/ketabenab/275
📚📚📚📚📚
برای مطالعه مفيد وقت بگذاريم کتابهای خوب را به هم معرفی كنيم نكته های ناب آنها را با هم اشتراك بگذاريم و برای ارتقای سطح فکری خود و جامعه مون برنامه ریزی داشته باشيم
کانال کتاب ناب:
@ketabenab
#نکته یا برشی از کتاب نا
به شاگردانش میگفت: «دور هم بنشینید، مسئلهای بهروز را بیاورید و با هرچه در فلسفه و اقتصاد و فقه و کلام میدانید پاسخش را بدهید.»
خودش هم با اشتیاق به تماشا مینشست. انگار این لحظات برای او، که بر ثانیهها بخیل بود، جزء عمرش حساب نمیشدند.
میگفت: «هرچه فکر میکنم الآن مقربترین مکان روی زمین کجاست، بهتر از اینجا به نظرم نمیرسد. دوست دارم کنار شما باشم.» معتقد بود این جمع کوچک رهبر آینده تربیت میکند.
📚 #معرفی_کتاب در :
https://eitaa.com/ketabenab/275
📚📚📚📚📚
برای مطالعه مفيد وقت بگذاريم کتابهای خوب را به هم معرفی كنيم نكته های ناب آنها را با هم اشتراك بگذاريم و برای ارتقای سطح فکری خود و جامعه مون برنامه ریزی داشته باشيم
کانال کتاب ناب:
@ketabenab
#نکته یا برشی از کتاب نا
فقط او در این خانه «خانم» بود. پدر دخترهایش را با «جان» و پسرها را با «آقا» صدا میزد اما «فاطمه خانم» فرق داشت.
میگفت: «فاطمه اسم مطلق حضرت زهرا (س) است و بی خانم نمیشود آن را به زبان آورد.»
📚 #معرفی_کتاب در :
https://eitaa.com/ketabenab/275
📚📚📚📚📚
برای مطالعه مفيد وقت بگذاريم کتابهای خوب را به هم معرفی كنيم نكته های ناب آنها را با هم اشتراك بگذاريم و برای ارتقای سطح فکری خود و جامعه مون برنامه ریزی داشته باشيم
کانال کتاب ناب:
@ketabenab
#نکته یا برشی از کتاب نا
به گوشش رساندند: «یکی از شاگردانت به تو تهمت زده و فحاشی کرده»
گفت: «او را به عدل میشناسم. حرفی که بر زبان آورده بهخاطر خطا در تصوراتش بوده، نه بیمبالاتی در دین» و بر این خطا چشم بست
📚 #معرفی_کتاب در :
https://eitaa.com/ketabenab/275
📚📚📚📚📚
برای مطالعه مفيد وقت بگذاريم کتابهای خوب را به هم معرفی كنيم نكته های ناب آنها را با هم اشتراك بگذاريم و برای ارتقای سطح فکری خود و جامعه مون برنامه ریزی داشته باشيم
کانال کتاب ناب:
@ketabenab
#نکته یا برشی از کتاب نا
محمدباقر مدام گوشبهزنگ اتفاقهای ایران بود.
در نامهای برای آقا رضا نوشت که از راه دور با دردها شریک است و حرارت آتشی را که مردم ایران در آن بودند احساس میکند و خودش را با ترسها و امیدها سهیم میداند.
...سلام نمازش را که داد، رو برگرداند: - ابومحمدعلی، چی شده؟
- خبر خوش، سید! انقلاب پیروز شد، الآن رادیو تهران اعلام کرد.
به سجده افتاد و شکر کرد و به جان محیالدین دعا کرد. نماز را خواند و راهی مسجد جواهری شد. آنجا، بعد از نماز مغرب و عشاء، برای شاگردانش درس اصول فقه میگفت. وارد شد. همگی دورتادور نشسته بودند. به پایش بلند شدند. بشاش به نظر میرسید. کنارشان نشست. بعد از بسمالله، گفت: «الحمدلله، رؤیای انبیا تعبیر شد... الحمدلله.»
📚 #معرفی_کتاب در :
https://eitaa.com/ketabenab/275
📚📚📚📚📚
برای مطالعه مفيد وقت بگذاريم کتابهای خوب را به هم معرفی كنيم نكته های ناب آنها را با هم اشتراك بگذاريم و برای ارتقای سطح فکری خود و جامعه مون برنامه ریزی داشته باشيم
کانال کتاب ناب:
@ketabenab
#نکته یا برشی از کتاب نا
آمنه تا قبل از این چندین بار به حج رفته بود. آن زمان هنوز رایج نشده بود عالمی همراه کاروان برود تا سؤالهای زائران را پاسخ بدهد. آمنه، که به فتوای همهٔ مراجع تسلط داشت، چنین میکرد و اگر به حکمی یقین نداشت، از برادر میپرسید تا به مردم پاسخ دقیق بدهد.
به جز این، حج را فرصت خوبی میدانست که، در کنار فلسفهٔ حج، از نگاه دین برای زنان و دختران بگوید:
اگر در این طواف انسان دچار شکوتردید شود، باید به نقطهٔ آغاز بازگردد و حرکت خود را از نقطهٔ آغاز شروع کند. زندگی نیز همینگونه است؛ اگر انسان به گمراهی افتاد و از راه شریعت خارج شد، بهمحض دریافت حقیقت، باید بازگردد و حرکت خود را مطابق دستور خدا از نو آغاز کند، زیرا خداوند قدمهای لرزان را دوست ندارد. از همین روی دستور بازگشت میدهد تا انسان به خطاهای خود پی برد و بازگردد و راه را با قدمهای استوار بپیماید...
📚 #معرفی_کتاب در :
https://eitaa.com/ketabenab/275
📚📚📚📚📚
برای مطالعه مفيد وقت بگذاريم کتابهای خوب را به هم معرفی كنيم نكته های ناب آنها را با هم اشتراك بگذاريم و برای ارتقای سطح فکری خود و جامعه مون برنامه ریزی داشته باشيم
کانال کتاب ناب:
@ketabenab
به مناسبت ۱۲ خردادماه سالگرد رحلت مرحوم ابوترابی
#معرفی_کتاب
نام کتاب : فرزند ابوتراب
بازنویسی: مجید قاسم
نام ناشر: شهید کاظمی
این کتاب کم حجم شامل 66 خاطره کوتاه از دوران مختلف زندگی مرحوم ابوترابی و مسئولیتهای مختلف از سالهای کودکی و نوجوانی تا سال های طلبگی در نجف اشرف و اسارت در جنگ تحمیلی و آزادی و مسئولیتهای مختلفشان از جمله نمایندگی مجلس است.
انسان دوستی، دلسوزی و احساس مسئولیتشان مثال زدنی ست.
مطالعه اینگونه کتاب ها و زنده نگهداشتن خاطرات زندگی این افراد وارسته علاوه بر الگوگیری شخصی کمک می کند فراموش نکنیم مسئولیت در جمهوری اسلامی چه معنا و مفهومی باید داشته باشد هم برای خودمان به اندازه مسئولیتهای انسانی و رسمی مان و هم برای مسئولین
ان شاء الله چند نکته از این کتاب را در کانال می گذارم
🌟🌟🌟🌟🌟
برای مطالعه مفيد وقت بگذاريم کتابهای خوب را به هم معرفی كنيم نكات ناب آنها را با هم اشتراك بگذاريم و برای ارتقای سطح فکری خود و جامعه مون برنامه ریزی داشته باشيم
📚کانال کتاب ناب:
@ketabenab
#نکته یا برشی از کتاب فرزند ابوتراب
زمستان قزوین بود و هوا سرد. سید علی اکبر صبح که می خواست برود مدرسه، لباس هایش را مرتب کرده، شال گردن دور گردن و کلاه سرش می گذاشتم که سرما نخورد.
بعضی وقت ها که بر می گشت، یا شال نداشت یا کلاه. یک روز بدون شال که آمد، پرسیدم علی جان! شالت کو؟ داده بود به یکی از همشاگردی های سرما خورده اش.
روزی دیگر هم کت تنش را داده بود به یکی از دوستانش تا زیر باران خیس نشود
📚 #معرفی_کتاب در :
https://eitaa.com/ketabenab/285
📚📚📚📚📚
برای مطالعه مفيد وقت بگذاريم کتابهای خوب را به هم معرفی كنيم نكته های ناب آنها را با هم اشتراك بگذاريم و برای ارتقای سطح فکری خود و جامعه مون برنامه ریزی داشته باشيم
کانال کتاب ناب:
@ketabenab
#نکته یا برشی از کتاب فرزند ابوتراب
آقای یعقوبی دوست و همراه آقای ابوترابی بود و این دو با هم رفت و آمد خانوادگی نداشتند. یک روز فرزند آقای یعقوبی که حدود ۱۵ سال داشت به ایشان گفت: «بابا! من خیلی دوست دارم بزرگ که شدم مثل آقای ابوترابی بشوم».
آقای یعقوبی هم که قرار بود همان روز به اتفاق حاج آقا برای ساخت اتاقکی برای یکی از روستاییان محروم در اطراف قزوین برود، به فرزندش گفت: «کاری ندارد از همین حالا شروع کن و هر کاری ایشان میکند یاد بگیر و انجام بده».
به اتفاق ایشان و فرزندشان به روستای موردنظر رفتیم. وقتی بنا آمد حاج آقا لباس کار به تن کرد و برای او آجر پرت می کرد و گِل درست می کرد. آن روز از ظهر گذشت، چون همه گرم کار بودند، کسی حرفی از ناهار نزد و گرسنه و تشنه کار را تا پاسی از شب ادامه دادند. اتاقک که ساخته شد، صاحب خانه از حاج آقا و همراهان خواستند یک استکان چای بخورند و بعد بروند؛ اما حاج آقا قبول نکرد و بلافاصله به قزوین برگشتیم.
آقای یعقوبی می گفت: «به خانه که رسیدیم، چون دیر وقت بود، شامی هم نبود که بخوریم. در همین حال پسرم که حسابی گرسنه و تشنه و عصبانی بود گفت: من دیگر نمی خواهم آسید علی آقا باشم!
📚 #معرفی_کتاب در :
https://eitaa.com/ketabenab/285
📚📚📚📚📚
برای مطالعه مفيد وقت بگذاريم کتابهای خوب را به هم معرفی كنيم نكته های ناب آنها را با هم اشتراك بگذاريم و برای ارتقای سطح فکری خود و جامعه مون برنامه ریزی داشته باشيم
کانال کتاب ناب:
@ketabenab
#نکته یا برشی از کتاب فرزند ابوتراب
یک روز از صلیب سرخ برای بازدید از اردوگاه آمده بودند. از حاج آقای ابوترابی در مورد وضعیت اردوگاه و رفتار با اسرا پرسیدند، اما ایشان هیچ شکایتی نکرد.
بعد از رفتن مأموران صلیب سرخ یکی از افسران عراقی که بسیار خشن و مغرور بود رو به حاج آقا ابوترابی کرد و گفت:«این همه ما شما را اذیت کردیم، شما چرا به صلیب سرخ چیزی نگفتید؟»
حاج آقا تأملی کرد و به او فرمود: مگر شما مسلمان نیستید؟
- بله.
-مگر ما مسلمان نیستیم؟
- بله.
-:وقتی ما مسلمانیم و شما هم مسلمانید خوب نیست باهم اختلاف داشته باشیم و اختلاف خود را نزد یک غیر مسلمان ببریم.
افسر بعثی از این سخن حاج آقا به خود آمد و بعد از آن رفتارش با اسرا بهتر شد و دستور داد امکاناتی به اسرا داده شود.
او وقتی داشت از آن اردوگاه به اردوگاه دیگری منتقل میشد یک ماه حقوق خود را به اسرا بخشید.
📚 #معرفی_کتاب در :
https://eitaa.com/ketabenab/285
📚📚📚📚📚
برای مطالعه مفيد وقت بگذاريم کتابهای خوب را به هم معرفی كنيم نكته های ناب آنها را با هم اشتراك بگذاريم و برای ارتقای سطح فکری خود و جامعه مون برنامه ریزی داشته باشيم
کانال کتاب ناب:
@ketabenab
#نکته یا برشی از کتاب فرزند ابوتراب
در ایامی که حاج آقا ابوترابی نماینده مجلس شورای اسلامی بودند، همیشه عبا را می انداختند کنار پیاده رو و همان جامی نشستند و پاسخ ارباب رجوع را می دادند؛ برایشان نامه می نوشتند یا به نامه هایشان جواب می دادند.
یک روز مسوولان حراست مجلس به محافظان ایشان گفتند:
به حاج آقا بگویید صورت خوبی ندارد که شما کنار پیاده رو می نشینید.»
ماهم موضوع را به حاج آقا گفتیم. فرمودند: « اگر نیروهای انتظامی نگران رفت و آمد افرادند، جایمان را عوض می کنیم. اما اگر مسوولان نگرانند که مردم بدعادت می شوند که به آن ها مراجعه کنند، در اشتباه هستند. به آنها بگویید شما باید راه بیفتید در خیابان ها و به وظایف خود عمل کنید.»
📚 #معرفی_کتاب در :
https://eitaa.com/ketabenab/285
📚📚📚📚📚
برای مطالعه مفيد وقت بگذاريم کتابهای خوب را به هم معرفی كنيم نكته های ناب آنها را با هم اشتراك بگذاريم و برای ارتقای سطح فکری خود و جامعه مون برنامه ریزی داشته باشيم
کانال کتاب ناب:
@ketabenab