eitaa logo
کتابفروشی اسوه - اهواز
1.1هزار دنبال‌کننده
1.7هزار عکس
25 ویدیو
1 فایل
فروشگاه اُسوه #اهواز ❤️ ثبت سفارش: @admin_osveh 🛍 ساعت کاری : صبح ۹ تا ۱۲ عصر ۱۷ الی ۲۱ . +986132923315 ☎️ آدرس ما : نادری خیابان حافظ(شهید موسوی) نبش سیروس . #کتاب #کتابفروشی #فروشگاه_اسوه_اهواز #کتابفروشی_اسوه #معرفی_کتاب
مشاهده در ایتا
دانلود
کتاب تخران مجموعه داستان مجید اساطیری از میان دانش‌‌آموزان کلاس ۲۰۳ سال دوم رشته‌‌ی تجربی دبیرستان شهدای مدرسه‌‌ی فیضیه‌‌ی منطقه‌‌ی چهارده تهران که در روز چهارشنبه چهارم آبان سال ۸۴ در ردیف کنار دیوار نشسته بودند، این تنها هانی بود که آرزو نداشت در ردیف کنار پنجره نشسته باشد. وقتی آقای مصطفوی داشت راجع به تأثیر نیروی گرانش بر جرم حرف می‌‌زد و یک خط در میان از پنجره‌‌ی کلاس بیرون را نگاه می‌‌کرد و وقتی بچّه‌‌های ردیف کنار دیوار از بچّه‌‌های ردیف کنار پنجره می‌‌پرسیدند: «چی شد؟!» و جواب می‌‌شنیدند: «هیچّی، هنوز هیچّی!»، هانی داشت به این فکر می‌‌کرد که «آیا دلش را دارد سقوط یک تخم‌‌مرغ از پشت‌‌بام یک برج ۲۵طبقه و پخش و پلا شدنش روی سنگ‌‌فرش پیاده‌‌رو را ببیند؟!» داشت فکر می‌‌کرد؛ «اگر در مسیر مدرسه حدّاقل به یکی از گنجشک‌‌هایی که روی شاخه‌‌ی درخت‌‌ها (حتماً) نشسته بودند نگاه می‌‌کرد، (مطمئناً) این اتّفاقِ هنوز نیفتاده، (هرگز) نمی‌‌افتاد! ولی همین هانی که تا خرده‌‌های نان سفره‌‌ی صبحانه را توی حیاط نمی‌‌تکاند، لباس به تن نمی‌‌کرد، آن چهارشنبه هنگامی که بیدار شده بود، با چشم‌‌های اعدامی‌‌ها ساعت ۷:۲۵ را دیده بود و صبحانه نخورده، با دهان مومیایی‌‌ها زده بود بیرون. کرایه‌‌ی ماشین را هم که می‌‌خواست بدهد، سرش را کمی خم کرد تا نفسش به صورت راننده نخورد و چند قدمی که تا مدرسه مانده بود را به این فکر می‌‌کرد که «گنجشک‌‌های محلّه‌‌شان هم اگر صبحانه نخورند، دهان‌‌شان بو می‌‌دهد؟!»