همسر شهید ناصر ورامینی از سفارش یک شهید در خواب ناصر برای رسیدن به آرزویش که شهادت است روایت میکند:
چند روزی بود مریض بود. در تب می سوخت. ناگهان از خواب پرید.
گفتم: چی شده ناصر؟
گفت: خواب دیدم!
کمی آب خورد و خوابید. ربع ساعت نشده دوباره از خواب پرید و گفت: خواب یک شهید را دیدم.
باز با بی حالی چشم هایش روی هم افتاد. هنوز نیم ساعت نشده باز از خواب پرید. این بار اشک می ریخت.
گفتم: چی شده ناصر؟ خواب چی می دیدی؟
گفت: هر سه بار خواب یک شهید را دیدم.
هر سه بار هم گفت: «اگر می خواهی شهید بشی، باید یه چیزهایی رو توی خودت تغییر بدی، اصلاً #دروغ نگی، #غیبت هم نکنی!»
گفتم: حالا چرا گریه می کنی؟
گفت: الکی امیدوارم می کنن، باشه از این به بعد بیشتر مواظبت می کنم ببینم این خواب چقدر صحت داره...
بالاخره هم مراقبت هایش نتیجه داد و شد شهید..
#اللّٰهُمَّعَجِّللِوَلیِّڪالفَرَج
#شهید_ناصر_ورامینی