eitaa logo
کتاب فاطمیون
826 دنبال‌کننده
1.8هزار عکس
758 ویدیو
287 فایل
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ امام خامنه ای عزیز: شما نهضت کتابخوانی باید راه‌ بیندازید، واقعاً کتاب بخوانید، مطالعه کنید. 🔰 کانال مطالعاتی کتاب فاطمیون #ارتباط_با_ما @marfokfa
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از قرارگاه شهدای گمنام
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ امام خامنه ای عزیز: خاطره‌ى شهدا را بايد در مقابل طوفان تبليغات دشمن، زنده نگهداشت. 🔰کانال کلام حاج حسین یکتا: مرجعی برای شنیدن کلام مؤثر حاج حسین یکتا با هدف آمادگی برای رزمندگی در سرزمین های مقدس بسیج، مسجد و هیات... 👇 @sardaryekta
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ گزیده ای از بهترین ارسالی ها چقدر یادآوری خاطرات جنگ مخصوصا تو شهر جنگ زده دزفول باشید سخت هست، هرروز درگیر توپ و خمپاره و موشک باشی، یادم هستم اوایل جنگ هنوز موشک و خمپاره و توپ شدت نگرفته بود که مادرم رفته بود بیرون از سیدموسوی نزدیکمون شیر بگیرد یک توپ تو اون محوطه می خورد شوهر همسایه مون یکی ازاین ترکش ها می خورد و زخمی و بعدا تو بیمارستان شهید می شوند اما مادرم که تو اون منطقه بود صدای توپ باعث شده بود موج بگیرد و به جای اینکه به خونه بگردد به طرف مخالف منزل حرکت می کنه منگ بوده پدرم سریع بیرون می رود می بیند مادرم دارد به سرعت جای دیگر می رود که سریع خودش را می رساند بهش و میاردش خونه اما تا مدت ها حالت غش بهش دست می داد تا بردیم دکتر گفت حالت موج گرفتی هست تا آخر عمر خدا بیامرزدش قرص و دوا می خورد چه بدبختی ها که نکشید و اسمش هم جزء جانبازان نبود... 📝خانم نسرین انوشفر از دزفول 🌷
فعلا قابلیت بارگیری به دلیل درخواست زیاد فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت بارگیری به دلیل درخواست زیاد فراهم نیست
نمایش در ایتا
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ گزیده ای از بهترین ارسالی ها این همه ترکش ریز و درشت چه طور راهشان را از بین ما باز کرده بودند؟ یک بند انگشت خاک روی سر و صورتمان نشسته بود.فکر کردم شهادت لبخند زد و از یک قدمی ام گذشت تا بفهمم شهادت حساب و کتاب دارد. در آن اعزام و اتفاق هایش هیچ چیز مثل آن روز پای ارتفاعات لری حالم را زیر و رو نکرد. هنوز هم با یادآوری خاطره آن دو نوجوان گردان سیدالشهدا بغض می کنم. دلم می خواست داد بزنم.  📝 خانم ریحانه بهروزی راد از مشهد 🌷
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ گزیده ای از بهترین ارسالی ها کتاب "مربع های قرمز" از"زینب عرفانیان" به سراغ ناگفته هایی از منش دلاور مردان جنگجو و سرسخت هشت سال دفاع مقدس رفته است. ناگفته هایی از سبک زندگی، عبادت، رفاقت و رشادتی که نمونه اش این روزها کم پیدا می شود خواننده با خواندن کتاب به حس و حال آسمانی آن دلیران غبطه میخوردو این کتاب الگوی مناسبی برای آشنایی با آن بزرگواران و همچنین ره توشه ای برای پایداری در روزهای پر فراز و نشیب پیش رو در جهت دفاع از آرمان های میهن به حساب می آید. 📝خانم ایلیا تکلوی بختیاری از مشهد 🌷
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ گزیده ای از بهترین ارسالی ها مربع های قرمز از زینب عرفانیان که در آن خاطرات شفاهی حاج حسین یکتا از دوران کودکی تا پایان دفاع مقدس هست "حاج حسین یکتا" متولد شهر قم، مردی بود که پای دفاع از وطنش در جنگ هشت ساله ی ایران و عراق، یک چشم خود را از دست داد. و پس از جنگ در سمت های مختلفی مشغول به فعالیت و خدمت رسانی بود اما مهم ترین چیزی که "حاج حسین یکتا" با آن شناخته می شود، برگزاری اردوهای راهیان نور می باشد که بازدید دانش آموزان و دانش جویان را از خاک مقدس مناطق جنگ زده است. 📝 آقای محمد بهروزی از مشهد 🌷
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ گزیده ای از بهترین ارسالی ها کتاب مربع های قرمز اززینب عرفانیان آیینه زندگی حاج حسین یکتاو شرح درخشانی از رشادت ها و مظلومیت ها و غربت هم رزمان اوست.ایشان نکته های بسیاری را از اتفاقاتی که در جبهه های جنگ بود را نمایان کرد 📝آقای امیرتکلوی بختیاری از مشهد 🌷
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ گزیده ای از بهترین ارسالی ها می توانی کمکم کنی؟ طوری سخن می گفت، انگار که زمان زیادیست مرا می شناسد. نتوانستم بگویم نه. سنگی لایه در حیاط گیر دادم و معطل نکردم. یادم رفته بود که قرار است بروم و ماست بخرم. آفتاب تیر ماه قم انگار که کنار خیابان و لب جوی نشسته بود. گرمای چسبنده ای داشت و آن را به سر و صورتمان پاشیده و ما را داغ می کرد. دانه ها عرق کم کم تا وسط کمرم سر خورده و پایین می آمدند. نردبان را دو دستی چسبیده و از ترس افتادن جعفر حتی نتوانستم خودم را بخارانم. با چشم هایی که از تیزی نور آفتاب بود، نگاهش می کردم. روی آخرین پله نردبان کش و قوسی به بدنش داد، و به پلاکاردی که نصب می کرد، میخی کوبید. با هر چکش دل من هم می ریخت. سیدمهدی من را روی زمین خواباند. تا تنم به خاک رسید، چشم‌هایم دوباره بسته شد. فقط گرمی بوسه‌اش را روی پیشانی‌ام حس کردم. دوید و از من دور شد. صداهای دوروبرم کم‌رنگ می‌شد. در خلسۀ سنگینی فرو رفتم. نفهمیدم چقدر در آن حالت بودم که سرفه‌ای پرخون خیزاند و خواباندم. دوباره به جان دادن افتادم. روی زمین پا می‌کشیدم. با هر حرکت، چاله‌ای که زیر پایم درست شده بود، گودتر می‌شد. نمی‌دانم چند جان داشتم که خلاص نشدم. از هوش می‌رفتم و به هوش می‌آمدم. دوباره به التماس افتادم: «خدایا غلط کردم گناه کردم!» 📝آقای هادی بهروزی از مشهد 🌷
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ گزیده ای از بهترین ارسالی ها خیلی از خواندن این کتاب خوشحالم او را نمی‌شناختم... مهم‌ترین ویژگی کتاب مربع‌های قرمز همانا یاد شهیدان و تصویری است که از حال و حضور ملکوتی شهدا در معرض دید نسل معاصر و جامعه‌ی بشری قرار گرفته است. حسین یکتا متولد سال ۱۳۴۶ در قم است. او در جنگ ایران و عراق حضور داشت و یک چشمش را در جریان جنگ از دست داد. یکتا در حال حاضر عضو شورای مرکزی قرارگاه عمار است و سابقه فرمانده ی قرارگاه خاتم الاوصیا را هم در کارنامه ی خود دارد. 📝آقای سید حبیب اله ثنا گستر از گلبهار 🌷