eitaa logo
کتابخانه کانون گوهرشاد💕
113 دنبال‌کننده
848 عکس
266 ویدیو
36 فایل
رهبر معظم انقلاب::بهترین کتابها، کتابی است که انسان را به سمت خداوند و ارزشهای والا و انقلابی هدایت کند📚📚📚 #معرفی_کتاب #فروش_کتاب #تهیه_کتاب_مورد_نیاز اینجا هوای تورو داریم😍💕💕 آیدی ادمین @lina_tlmaa آیدی کانال @ketabgoharshad
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از بهشت ثامن الائمه
جزء ۷.mp3
4.3M
🍃تند خوانی جزء ۷ قرآن کریم🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 توصیه های طب ایرانی در ماه مبارک رمضان 🔸این قسمت: کاهش وزن🤩😎
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
به تو از دور سلام♥️ اَلسَّلامُ عَلَی الْحُسَیْنِ وَعَلی عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَعَلی اَوْلادِ الْحُسَیْنِ وَعَلی اَصْحابِ الْحُسَیْن
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
7⃣ وطنز😃 واجب رکنی چیه؟🤔ی ذره از موهام ی دفعه وسط نماز زد بیرون حکمش چیه؟🤦‍♀🤔حدود پوشش چیه؟🤔و...؟🤔
☀️ روزی از نور 🌥 همونطوری که هرروز از نور خورشید استفاده می‌کنی ❤️ سعی کن روحت هم نورانی کنی! 📝 «شما هر روز حتماً قرآن بخوانید. حالا نمیگویم روزی مثلاً فرض کنید نیم جزء یا یک حزب بخوانید؛ [حتّی] روزی نیم صفحه، روزی یک صفحه بخوانید، امّا ترک نشود. در طول سال روزی نباشد که شما قرآن را باز نکنید و قرآن را تلاوت نکنید.» ۱۴۰۲/۰۱/۰۳ 💫 نو+جوان؛ انرژی امید ابتکار
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از بهشت ثامن الائمه
جزء ۹.mp3
4.2M
🍃تند خوانی جزء ۹ قرآن کریم🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هولدر گوشیِ جدید ، مدل ۱۴۰۲😂 ‌
پذيرايى كردن از مهموناشون توی عید😂😂😂😂
هدایت شده از بهشت ثامن الائمه
داستان سنگباران شدن، حضرت خدیجه (سلام‌الله‌علیها) موسم حج بود. پیامبر به امر الهی، بالای کوه صفا رفت تا دعوت خود را آشکار کند. با ندای بلند سه بار فرمود؛(ای مردم! من رسول خداوند پروردگار جهانیان هستم.) مردم به سوی آن حضرت چشم دوختند! پیامبر بالای کوه مروه رفت. دست کنار گوشش گذاشت و سه بار فرمود:( ای مردم! من رسول خدا هستم.) بت پرستان با چهره‌ی خشمگین پیامبر را نگاه کردند. ابوجهل سنگی پرتاب کرد. بین دو چشم پیامبر شکافت و خون جاری شد. سایر مشرکان هم به دنبال ابوجهل پیامبر را سنگباران کردند. پیامبر از کوه بالا رفت و به سنگی تکیه داد. مشرکان به دنبال حضرت دویدند. در این هنگام مردی به نزد علی(علیه‌السلام) که حدود ۱۳ ساله بود، رفت و گفت:(محمد کشته شد) حضرت علی(عليه‌السلام) سراسیمه به خانه خدیجه دوید. در را کوبید. خدیجه پشت درآمد و فرمود:(کیست؟!) علی(عليه‌السلام) فرمود:(من هستم!) خدیجه فرمود:(محمد کجاست؟!) علی(عليه‌السلام) فرمود:(خبر ندارم! ولی اطلاع یافتم، مشرکان سنگبارانش کردند! اینک نمی‌دانم که او زنده است یا کشته شده است!) خدیجه (سلام‌الله‌علیها) مقداری غذا و آب برداشت و از خانه بیرون آمد. همراه حضرت علی به طرف کوه حرکت نمود، تا به کوه رسیدند. حضرت علی به بانو خدیجه فرمود:( به دامنه‌ی کوه بروید و من به بالای کوه می‌روم) علی(عليه‌السلام) فریاد زد؛(ای رسول خدا! جانم به فدایت کجا هستی! در کدام گوشه افتاده‌ای؟!) حضرت خدیجه با غمی که در صدا داشت فریاد زد:(چه کسی از پیامبر برگزیده برایم خبر می‌آورد؟ چه کسی از بهار پسندیده به من اطلاع می‌دهد؟ چه کسی از ابوالقاسم باخبرم می‌کند؟) در این هنگام جبرئیل نزد پیامبر نازل شد. وقتی که پیامبر نگاهش به جبرئیل افتاد، اشک در چشمانش سرازیر شد و فرمود:(می‌بینی که قوم من با من چه کردند؟! مرا تکذیب کردند و از جامعه راندند. به من حمله نمودند!) جبرئیل عرض کرد:(ای محمد دستت را به من بده!) آن گاه دست آن حضرت را گرفت و بر بالای کوه نشاند و فرش مخملی بهشتی از زیر پرش بیرون آورد و آن را بر زمین کوه گستراند. پیامبر را روی آن نشاند و آن هنگام فرشتگان مقرب هر کدام پس از دیگری به حضور پیامبر آمدند و از او اجازه هلاکت کافران را خواستند‌. پیامبر فرمود:(من برای عذاب رساندن مبعوث نشدم، برای رحمت به جهانیان مبعوث شده‌ام. من و قومم را به خود واگذارید! آن‌ها ناآگاه هستند!) در این هنگام جبرئیل به حضرت خدیجه نگاه کرد که در کوه به جستجوی گمشده‌ی خود بود. به رسول‌خدا عرض کرد؛(آیا به خدیجه نمی‌نگری که فرشتگان آسمان از گریه او به گریه افتاده‌اند. او را به سوی خود بخوان و سلام مرا به او برسان و به او بگو خداوند به تو سلام می‌رساند و او را به بهشت و خانه‌ای بلورین و آراسته با طلا مژده می‌دهد. که در آن رنج و نگرانی نیست!) آنگاه پیامبر به دنبال خدیجه رفت و او را فراخواند. در حالی که از صورتش خون می‌چکید. پیامبر خون‌ها را پاک می‌کرد. خدیجه وقتی که به پیامبر نزدیک شد و چهره خونین پیامبر را دید، آهی کشید و فرمود:(پدر و مادرم به فدایت! بگذار خون‌ها به زمین بریزد!) پیامبر فرمود:(می‌ترسم پرودگار بر اهل زمین غضب کند!) آن روز به شب رسید. پیامبر از تاریکی شب استفاده کرد و همراه علی(عليه‌السلام) و حضرت خدیجه به خانه بازگشت. بانو خدیجه در خانه خود، پیامبر را در حجره‌ای که دیواره‌هایش از سنگ بود، جای داد. سقف خانه را با تخته‌هایی از سنگ پوشاند. و روبه روی پیامبر ایستاد. پیامبر را به وسیله جامه‌اش پنهان کرد. مشرکان به جایگاه پیامبر سنگ انداختند. سنگ از هر سو می‌بارید. دیوار و سقف سنگی جلوی نفوذ سنگ را می‌گرفت. هر سنگی که از روبه رو می‌آمد، حضرت خدیجه خود را سپر آن می‌کرد. در این هنگام بانو فریاد زد؛(ای گروه قریش! آیا زن آزاده را در خانه خود سنگباران می‌کنید؟) وقتی که مشرکان این ندا را شنیدند، منصرف شدند و رفتند. بامداد روز بعد رسول خدا به کعبه رفتند. بحارالانوار، ج ۱۸، ص ۲۴۱ تا ۲۴۳ 🆔 @beheshtesamen
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا