eitaa logo
آنی کتاب
50 دنبال‌کننده
75 عکس
3 ویدیو
1 فایل
برای سفارش کتاب به آدمین مراجعه کنید @oni_arabsalehi
مشاهده در ایتا
دانلود
👇_______________________ 📚 ♦️ پیامبر همه ما را روی دوشش سوار کرد و توی کوچه گرداند. بچه ها روی دوش پیامبر می خندیدند و از شادی جیغ می زدند. پیامبر هم فقط به آن ها عزیزم می گفت. دیگر موقع نماز ظهر بود. صدای اذان «بلال» از مسجد آمد. پیامبر باید به مسجد می رفت، اما ما بچه ها حواس مان فقط به بازی بود. آنقدر پیامبر با ما خوب و قشنگ بازی می کرد که دل مان نمی آمد هیچ وقت بازی اش با ما تمام شود. اذان تمام شد. مردم توی مسجد منتظر پیامبر بودند تا به مسجد بیاید و نماز را پشت سرش بخوانند. اما ما بچه ها اصلا پیامبر را رها نمی کردیم. دل مان نمی آمد یک لحظه هم از او جدا شویم. ✅: 23 تومان 😍