کتابخانه بچه های آسمان
به نام خدای بخشنده سلام. امیدوارم به سوالات بخش اول، پاسخ داده و به یک خودشناسی هرچند محدود، در زمی
به نام خدای مهربان
.
سلام.
در دو بخش قبلی این نوشتار، ابتدا قرارگذاشتیم با پرسش از خود، به شناخت ضمنی از خودمان در زمینه ی اندیشه های فرزندآوری برسیم. پس از آن مطالب کوتاهی درباره ی سیر سریع سالمندی در کشور مطرح شد و قرار بر این شد تا درمورد آن کمی بیاندیشیم.
.
ما، سالمندی کشور عزیزمان را به عنوان یک بحران، تلقی کردیم. اما چرا؟!
اگرچه احتمالا خیلی از شما چنین فرضی را بدیهی می دانید اما بد نیست اشاره ای تیتروار به معضلات یک جامعه ی سالمند داشته باشیم:
.
۱. کاهش نیروی کار جوان و در نتیجه تضعیف اقتصاد
۲. بحران ساختاری خانواده
۳. کاهش سرمایه های اجتماعی
۴. کاهش نیروی دفاعی کشور
۵. تضعیف استقلال سیاسی کشور
۶. ضعف سلامت کلی جامعه(در بحران کرونا، شرایط جوامع جوان و سالمند را مقایسه کنید.)
.
درباره ی هر کدام از موارد فوق میتوان ساعت ها گفتگو کرد، اما هدف این نوشتار این نیست.
.
پس فقط تقاضا دارم به این موارد، چند دقیقه ای فکر کنید. برای درک بیشتر، می توانید جامعه را به یک خانواده تشبیه کنید و فکر کنید تفاوت های یک خانواده ی سالمند با یک خانواده ی جوان چیست!
.
ادامه دارد...
.
#جمعیت
#جامعه_سالمند
@ketabkhanehkoodak
کتابخانه بچه های آسمان
بسم الله «ستاره ها» قسمت اول سن پیشنهادی مخاطب: ۵-۱۰ سال #قصه #داستان #چندقسمتی @ketabkhanehkood
موافقین قسمت دوم داستان رو بخونیم؟!
😍
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بسم الله
«ستاره ها»
قسمت دوم
سن پیشنهادی مخاطب: ۶-۱۰ سال
#قصه
#داستان
#چندقسمتی
نيمه شب، سپهر با دلشوره ي عجيبي از خواب بيدار شد. دوروبرش را نگاه كرد. هوا تاريك بود و ستاره هاي كاغذي روي ديوار او را نگاه مي كردند.
ياد سفارش هاي پدربزرگش افتاد، دو سه تا سوره كه بلد بود را خواند و چشمهايش را بست و دوباره خوابيد.
صبح، اتفاق عجيبي افتاده بود. ستاره هاي كاغذي، برق نمي زدند و عجيب تر اينكه يك ستاره ي آبي بزرگ در آسمان سپهر پيدا شده بود. سپهر يادش نمي آمد چندتا ستاره ي آبي درست كرده اما خوب يادش بود كه همه ي ستاره هايش كوچك و اندازه ي هم بودند.
ديرش شده بود، باعجله آماده شد و به مدرسه رفت. زنگ تفريح يكراست به كتابخانه رفت و ميان كتاب هاي نجوم و حتي كاردستي، دنبال ستاره ي آبي گشت. اما چيزي پيدا نكرد.
تصميم گرفت ظهر كه به خانه رفت، ستاره هاي آبي را از آسمانش جدا كند و اينقدر الكي به آن ها فكر نكند.
⏬⏬⏬
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ظهر، وقتي وارد اتاقش شد، هنوز كيفش را زمين نگذاشته بود كه فرياد كشيد. سحر از خواب پريد و مامان باعجله به اتاق سپهر رفت. سپهر به مامان گفت:«مامان مامان من مطمئنم كه صبح اينجا سه تا ستاره ي آبي بود. تازه اون يكي كوچكتر بود. تازه اين لكه هاي قرمز هم درآسمان من نبود. اصلا اينا چيه؟ نكنه كار سحرست.» و زد زير گريه. اما خودش از حرفش خنده ش گرفت. آخر سحر چطور مي توانست اين كارها را بكند. مامان همچنان با تعجب به سپهر نگاه مي كرد و نمي دانست چه بگويد. دستي به سر سپهر كشيد و او را به آشپزخانه برد تا كمي آب بخورد و آرام شود.
آن روز سپهر اصلا خوشحال نبود. دلشوره ي عجيب نيمه شب، دوباره به سراغش آمده بود. تصميم گرفت آسمان را از روي ديوار بردارد و زير فرش مخفي كند.
بعد هم براي اينكه حالش بهتر شود به سراغ كتاب هايش رفت. دلش ميخواست يك كتاب خوب بخواند يا با كسي حرف بزند.
سحر به مامان چسبيده بود و نمي شد با مامان حرف زد. بابا هم كه نبود.
کاش پدربزرگ اینجا بود.
ادامه دارد....
@ketabkhanehkoodak
به نام خدای زیبا
سلام.
اگر قصد دارید همچنان همراه این نوشتار باشید، لطفا سه بخش قبلی را همراه با تفکر و تأمل، مرور کنید.
اکنون، قرار است به عواملی که در بخش اول برای تردید یا رد فرزندآوریِ بیش از دوتا، مطرح شد؛ مجددا اشاره کنم.
اما، فقط با طرح سؤال.
⏬⏬
@ketabkhanehkoodak
برای هریک از عوامل طرح شده، یک سری سؤال طرح می شود و از شما می خواهم تا به آنها فکر کنید و اندیشه های خودتان را در هر زمینه، بازخوانی کنید.
با پاسخ به این سؤالات، احتمالا شما با فكر كردن به آن، خواهید توانست تصوير ذهني کلی خود از «زندگي با فرزند» را ترسيم كنيد. سعي كنيد در پاسخ به سوالات عجله نكنيد. خوب فكر كنيد و از همه مهمتر با قلبتان صادق باشيد.
در سوالاتي كه در بخش اول طرح شد، يك سري مؤلفه هاي فردي و اجتماعي طرح شد كه لازم است مفهوم و حدود هريك براي ما روشن باشد:
.
1. #وضعيت_اقتصادي:
1.1فكر كنيم كه خوبي وضعيت اقتصادي را در چه چيزي تعريف مي كنيم. آيا داشتن ماشين و خانه ي بزرگ جزو وضعيت اقتصادي خوب تعريف مي شود يا صرف اينكه مرد خانه يك شغل مطمئن با حقوق مكفي داشته باشد و بتواند مايحتاج خانواده را تامين كند، كافيست؟
1.2 مايحتاج مكفي خانواده را چه قدر تعريف مي كنيم؟ آيا خريد مستمر اسباب بازي و لباس خارجي، تنوع غذايي بالا با مواد غذايي متنوع، خريد مستمر زيورآلات و لوازم آرايش، تعويض و تغيير مستمر لوازم منزل و امثالهم را جزو مايحتاج زندگي مي دانيم؟ آيا راحتي و به درد بخوري وسايل زندگي برايمان اهميت دارد يا تنوع و به چشم آمدن؟
1.3 آيا در سبك زندگي ما، مفهوم قناعت و صرفه جويي تعريف شده است؟ آيا تا به حال فكر كرده ايم كه چه راه هاي براي صرفه جويي بدون ايجاد حس كمبود وجود دارد؟ آيا تابه حال دقيق شده ايم كه در سبك زندگي ما اسراف وجود دارد يا نه؟
1.4 آيا براي بررسي وضعيت اقتصادي خانواده، به ساير خانواده ها و به خانواده هايي كه در رسانه ها مي بينيم توجه مي كنيم يا براي آسايش و راحتي خانواده ي خودمان شاخص هاي مختص خود را تعريف كرده ايم. مثلا آيا براي خانه ي هفتاد متري من تختخواب لازم است؟ آيا در خانه ي نود متري، تلويزيون 60 اينچي به سلامت فرزندانم آسيب نمي زند؟
1.5 آيا وضعيت اقتصادي را فقط براي امروز تعريف مي كنيم؟ آيا زمينه هاي لازم براي رشد وضعيت اقتصادي سالهاي آينده را مي شناسيم؟
.
2. #آرامش:
2.1 آيا تا به حال فكر كرده ايم كه چه شرايطي به ما آرامش مي دهد؟
2.2 آيا فكر كرده ايم كه آرامشي كه درون خود احساس مي كنيم، هميشه يكسان است يا كم و زياد و موقت و دائم دارد؟
2.3 آيا شرايط كسب آرامش را درون خودمان جستجو مي كنيم يا براي رسيدن به آرامش به ديگران و حرف ها و ظاهر زندگيشان نگاه مي كنيم؟
3.3 معنویات برای ما آرامش بیشتری ایجاد می کند یا مادیات؟ معنویات را چه می دانیم؟
.
.
لطفا بیاندیشید.
.
ادامه دارد....
.
#جمعیت
#رشد_جمعیت
#عوامل_مؤثر_بر_اندیشه_فرزندآوری
#خانواده_ی_خوب
@ketabkhanehkoodak
کتابخانه بچه های آسمان
بسم الله «ستاره ها» قسمت دوم سن پیشنهادی مخاطب: ۶-۱۰ سال #قصه #داستان #چندقسمتی نيمه شب، سپهر
بسم الله
«ستاره ها»
قسمت سوم
سن پیشنهادی مخاطب: ۶-۱۰ سال
#قصه
#داستان
#چندقسمتی
@ketabkhanehkoodak
⏬⏬⏬
پدربزرگ سپهر تا دوسال قبل، يعني وقتي كه سپهر پنج ساله بود، پيش آنها زندگي مي كرد. و همان دو سال قبل بود كه پدربزرگ از دنيا رفت. سپهر عاشق پدربزرگ بود. عاشق خودش، خنده هايش، كتابهايش، قصه هايش و عكس هايش.
سپهر همينطور كه به پدربزرگ فكر مي كرد، باخودش گفت: « درسته! عكسها. الان فقط آلبوم عكس پدربزرگ ميتونه حالم رو خوب كنه.»
.
سپهر آلبوم را برداشت. آلبومي كه روي جلدش يك عكس بزرگ از طلوع خورشيد بود.
عكس ها با سپهر حرف مي زدند. خاطرات خوبي كه با پدربزرگ داشت توي عكس ها ديده مي شد. اما آلبوم دو طرف داشت. سمت چپ، عكس هاي قديمي پدربزرگ بود كه قبلا سپهر علاقه ي خاصي به آن نداشت. اما چندوقتي بود احساس مي كرد بزرگ شده و دلش عكس هاي قديمي و عجیب و غریب مي خواهد.
آلبوم را بست و از سمت چپ باز كرد.
.
⏬⏬⏬
اولين صفحه، يك عكس عجيب بود كه شايد تا به حال به آن دقت نكرده بود. يك عكس خيلي خيلي قديمي از يك اتوبوس خيلي خيلي قديمي در يك جايي شبيه بيابان!
سپهر عكس را بيرون آورد و پشتش را نگاه كرد. پدربزرگ عادت داشت پشت همه ي عكس ها توضيح بنويسد. پشت عكس نوشته بود : «آخرين زيارت ح.ق.م پدرم!
سپهر نفهميد يعني چه...
⏬⏬⏬
همينطور كه بقيه ي عكس ها را نگاه مي كرد، يك دفعه چيزي ديد كه چند روز بود دنبالش مي گشت. ستاره ي آبي، جايي وسط عكس هاي پدربزرگ در حال سوختن بود!
يك عكس با چند سرباز، كه يكي از آنها پدربزرگش بود يك تكه پارچه را مي سوزاندند كه وسط آن پارچه، ستاره اي شبيه ستاره ي آبي سپهر وجود داشت.
.
سپهر عكس را بيرون كشيد و بدوبدو از اتاق بيرون رفت.
بابا تازه از راه رسيده بود كه سپهر دستش را كشيد و گفت: «بابا اين چيه؟» بابا نشست، عكس را گرفت و گفت: «خب اين از عكس هاي قديمي پدرمه. از آلبوم برداشتي؟» .سپهر گفت:«آره، منظورم اینه اون ستاره آبيه چيه؟» بعد انگار چيزي يادش آمده باشد با عجله به اتاقش رفت، فرش را كنار زد و تابلوی آسمان را بيرون كشيد...
⏬⏬⏬