eitaa logo
کتابخانه بچه های آسمان
631 دنبال‌کننده
2.1هزار عکس
120 ویدیو
21 فایل
کتابخانه تخصصی کودک بچه های آسمان «اولین کتابخانه تخصصی کودک مستقل در کشور» افتتاح: پاییز ۱۳۹۱ - مشهد مقدس مشهد، آموزگار۸۰، کوچه اول سمت راست ۰۵۱۳۵۰۹۳۴۳۸ ساعت کاری: شنبه تا چهارشنبه ساعت ۱۵ تا ۱۹ 🌸ان‌شاءالله 🌸
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بسم الله «ستاره ها» قسمت دوم سن پیشنهادی مخاطب: ۶-۱۰ سال نيمه شب، سپهر با دلشوره ي عجيبي از خواب بيدار شد. دوروبرش را نگاه كرد. هوا تاريك بود و ستاره هاي كاغذي روي ديوار او را نگاه مي كردند. ياد سفارش هاي پدربزرگش افتاد، دو سه تا سوره كه بلد بود را خواند و چشمهايش را بست و دوباره خوابيد. صبح، اتفاق عجيبي افتاده بود. ستاره هاي كاغذي، برق نمي زدند و عجيب تر اينكه يك ستاره ي آبي بزرگ در آسمان سپهر پيدا شده بود. سپهر يادش نمي آمد چندتا ستاره ي آبي درست كرده اما خوب يادش بود كه همه ي ستاره هايش كوچك و اندازه ي هم بودند. ديرش شده بود، باعجله آماده شد و به مدرسه رفت. زنگ تفريح يكراست به كتابخانه رفت و ميان كتاب هاي نجوم و حتي كاردستي، دنبال ستاره ي آبي گشت. اما چيزي پيدا نكرد. تصميم گرفت ظهر كه به خانه رفت، ستاره هاي آبي را از آسمانش جدا كند و اينقدر الكي به آن ها فكر نكند. ⏬⏬⏬
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ظهر، وقتي وارد اتاقش شد، هنوز كيفش را زمين نگذاشته بود كه فرياد كشيد. سحر از خواب پريد و مامان باعجله به اتاق سپهر رفت. سپهر به مامان گفت:«مامان مامان من مطمئنم كه صبح اينجا سه تا ستاره ي آبي بود. تازه اون يكي كوچكتر بود. تازه اين لكه هاي قرمز هم درآسمان من نبود. اصلا اينا چيه؟ نكنه كار سحرست.» و زد زير گريه. اما خودش از حرفش خنده ش گرفت. آخر سحر چطور مي توانست اين كارها را بكند. مامان همچنان با تعجب به سپهر نگاه مي كرد و نمي دانست چه بگويد. دستي به سر سپهر كشيد و او را به آشپزخانه برد تا كمي آب بخورد و آرام شود. آن روز سپهر اصلا خوشحال نبود. دلشوره ي عجيب نيمه شب، دوباره به سراغش آمده بود. تصميم گرفت آسمان را از روي ديوار بردارد و زير فرش مخفي كند. بعد هم براي اينكه حالش بهتر شود به سراغ كتاب هايش رفت. دلش ميخواست يك كتاب خوب بخواند يا با كسي حرف بزند. سحر به مامان چسبيده بود و نمي شد با مامان حرف زد. بابا هم كه نبود. کاش پدربزرگ اینجا بود. ادامه دارد.... @ketabkhanehkoodak
به نام خدای زیبا سلام. اگر قصد دارید همچنان همراه این نوشتار باشید، لطفا سه بخش قبلی را همراه با تفکر و تأمل، مرور کنید. اکنون، قرار است به عواملی که در بخش اول برای تردید یا رد فرزندآوریِ بیش از دوتا، مطرح شد؛ مجددا اشاره کنم. اما، فقط با طرح سؤال. ⏬⏬ @ketabkhanehkoodak
برای هریک از عوامل طرح شده، یک سری سؤال طرح می شود و از شما می خواهم تا به آنها فکر کنید و اندیشه های خودتان را در هر زمینه، بازخوانی کنید. با پاسخ به این سؤالات، احتمالا شما با فكر كردن به آن، خواهید توانست تصوير ذهني کلی خود از «زندگي با فرزند» را ترسيم كنيد. سعي كنيد در پاسخ به سوالات عجله نكنيد. خوب فكر كنيد و از همه مهمتر با قلبتان صادق باشيد. در سوالاتي كه در بخش اول طرح شد، يك سري مؤلفه هاي فردي و اجتماعي طرح شد كه لازم است مفهوم و حدود هريك براي ما روشن باشد: . 1. : 1.1فكر كنيم كه خوبي وضعيت اقتصادي را در چه چيزي تعريف مي كنيم. آيا داشتن ماشين و خانه ي بزرگ جزو وضعيت اقتصادي خوب تعريف مي شود يا صرف اينكه مرد خانه يك شغل مطمئن با حقوق مكفي داشته باشد و بتواند مايحتاج خانواده را تامين كند، كافيست؟ 1.2 مايحتاج مكفي خانواده را چه قدر تعريف مي كنيم؟ آيا خريد مستمر اسباب بازي و لباس خارجي، تنوع غذايي بالا با مواد غذايي متنوع، خريد مستمر زيورآلات و لوازم آرايش، تعويض و تغيير مستمر لوازم منزل و امثالهم را جزو مايحتاج زندگي مي دانيم؟ آيا راحتي و به درد بخوري وسايل زندگي برايمان اهميت دارد يا تنوع و به چشم آمدن؟ 1.3 آيا در سبك زندگي ما، مفهوم قناعت و صرفه جويي تعريف شده است؟ آيا تا به حال فكر كرده ايم كه چه راه هاي براي صرفه جويي بدون ايجاد حس كمبود وجود دارد؟ آيا تابه حال دقيق شده ايم كه در سبك زندگي ما اسراف وجود دارد يا نه؟ 1.4 آيا براي بررسي وضعيت اقتصادي خانواده، به ساير خانواده ها و به خانواده هايي كه در رسانه ها مي بينيم توجه مي كنيم يا براي آسايش و راحتي خانواده ي خودمان شاخص هاي مختص خود را تعريف كرده ايم. مثلا آيا براي خانه ي هفتاد متري من تختخواب لازم است؟ آيا در خانه ي نود متري، تلويزيون 60 اينچي به سلامت فرزندانم آسيب نمي زند؟ 1.5 آيا وضعيت اقتصادي را فقط براي امروز تعريف مي كنيم؟ آيا زمينه هاي لازم براي رشد وضعيت اقتصادي سالهاي آينده را مي شناسيم؟ . 2. : 2.1 آيا تا به حال فكر كرده ايم كه چه شرايطي به ما آرامش مي دهد؟ 2.2 آيا فكر كرده ايم كه آرامشي كه درون خود احساس مي كنيم، هميشه يكسان است يا كم و زياد و موقت و دائم دارد؟ 2.3 آيا شرايط كسب آرامش را درون خودمان جستجو مي كنيم يا براي رسيدن به آرامش به ديگران و حرف ها و ظاهر زندگيشان نگاه مي كنيم؟ 3.3 معنویات برای ما آرامش بیشتری ایجاد می کند یا مادیات؟ معنویات را چه می دانیم؟ . . لطفا بیاندیشید. . ادامه دارد.... . @ketabkhanehkoodak
پدربزرگ سپهر تا دوسال قبل، يعني وقتي كه سپهر پنج ساله بود، پيش آنها زندگي مي كرد. و همان دو سال قبل بود كه پدربزرگ از دنيا رفت. سپهر عاشق پدربزرگ بود. عاشق خودش، خنده هايش، كتابهايش، قصه هايش و عكس هايش. سپهر همينطور كه به پدربزرگ فكر مي كرد، باخودش گفت: « درسته! عكسها. الان فقط آلبوم عكس پدربزرگ ميتونه حالم رو خوب كنه.» . سپهر آلبوم را برداشت. آلبومي كه روي جلدش يك عكس بزرگ از طلوع خورشيد بود. عكس ها با سپهر حرف مي زدند. خاطرات خوبي كه با پدربزرگ داشت توي عكس ها ديده مي شد. اما آلبوم دو طرف داشت. سمت چپ، عكس هاي قديمي پدربزرگ بود كه قبلا سپهر علاقه ي خاصي به آن نداشت. اما چندوقتي بود احساس مي كرد بزرگ شده و دلش عكس هاي قديمي و عجیب و غریب مي خواهد. آلبوم را بست و از سمت چپ باز كرد. . ⏬⏬⏬
اولين صفحه، يك عكس عجيب بود كه شايد تا به حال به آن دقت نكرده بود. يك عكس خيلي خيلي قديمي از يك اتوبوس خيلي خيلي قديمي در يك جايي شبيه بيابان! سپهر عكس را بيرون آورد و پشتش را نگاه كرد. پدربزرگ عادت داشت پشت همه ي عكس ها توضيح بنويسد. پشت عكس نوشته بود : «آخرين زيارت ح.ق.م پدرم! سپهر نفهميد يعني چه... ⏬⏬⏬
همينطور كه بقيه ي عكس ها را نگاه مي كرد، يك دفعه چيزي ديد كه چند روز بود دنبالش مي گشت. ستاره ي آبي، جايي وسط عكس هاي پدربزرگ در حال سوختن بود! يك عكس با چند سرباز، كه يكي از آنها پدربزرگش بود يك تكه پارچه را مي سوزاندند كه وسط آن پارچه، ستاره اي شبيه ستاره ي آبي سپهر وجود داشت. . سپهر عكس را بيرون كشيد و بدوبدو از اتاق بيرون رفت. بابا تازه از راه رسيده بود كه سپهر دستش را كشيد و گفت: «بابا اين چيه؟» بابا نشست، عكس را گرفت و گفت: «خب اين از عكس هاي قديمي پدرمه. از آلبوم برداشتي؟» .سپهر گفت:«آره، منظورم اینه اون ستاره آبيه چيه؟» بعد انگار چيزي يادش آمده باشد با عجله به اتاقش رفت، فرش را كنار زد و تابلوی آسمان را بيرون كشيد... ⏬⏬⏬
آسمان زيباي شب سپهر، ديگر شبيه آسمان نبود. ترس و تعجب، وجود سپهر را پر كرده بود. . بابا كه دنبال سپهر آمده بود، با ديدن آسمان پرسيد: « اين چيه سپهر؟» سپهر همه ي ماجرا را تعريف كرد و گفت كه اين چند روز فرصت نكرده تا آسمانش را به بابا نشان دهد اما الان اين ديگر آسمان نيست. بابا با تعجب به حرف هاي سپهر گوش داد. چيزي كه مي ديد، عجيب بود: يك ستاره ي بزرگ بزرگ آبي،کنار تعدادی ستاره و يك عالمه لكه هاي قرمز. سپهر گفت: « بابا ستاره ي آبي من، اين نبود. چهار يا پنج تا ستاره ي آبي كوچولو بود. قرمزي هم نداشت.» . بابا سپهر را در آغوش گرفت و گفت: «سپهرجان عكس پدربزرگ را ببين. ستاره ي اون پرچم شبيه ستاره ي آبي بزرگه، درسته؟» سپهر تأييد كرد. بابا گفت:«لطفا آلبوم رو بيار.» . . ادامه دارد.... . @ketabkhanehkoodak کپی مطلب با ذکر منبع مجاز است.
🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺
یا حق . سلام و صدسلام. سلام به روی ماه بچه های عزیزمون که خیلی خیلی دلتنگشون هستیم. . با کمرنگ شدن خبرهای کرونایی(و البته نه خودِ کرونا!⁦☹️⁩)، سؤالات اعضای محترم درمورد زمان فعالیت کتابخونه، زیاد شده؛ پس گفتیم همینجا و به صورت رسمی نکاتی رو عرض کنیم.🙂 . اول اینکه حتما شنیدید طبق اعلام نهاد کتابخانه های عمومی، هنوز در هیچ کتابخونه ای به روی اعضا باز نشده! یعنی ما همچنان منتظر تصمیمات ستاد کرونا و به دنبالش نهاد کتابخانه های عمومی هستیم. . فعلا همچنان، ماهم در کتابخانه تخصصی کودک بچه های آسمان، از ارائه ی خدمت به عزیزان، ! . نکته ی بعد اینکه برای این مدت هیچگونه تأخیری برای اسناد امانتی، یعنی کتاب ها و بازی هایی که پیش شماست، محاسبه . . منتظر توضیحات بیشتر، در روزهای آینده باشین. به امید روزهای روشن و سرشار از سلامتی برای همه! . @ketabkhanehkoodak