فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💥 قدس، امتداد عاشوراست!
وَلَعَنَ اللّٰهُ أُمَّةً دَفَعَتْكُمْ عَنْ مَقامِكُمْ ؛
و لعن اسرائیل، دنبالهی لعنِ همانهایی است که؛
امام را از رهبری عالم،
و عالم را از وجود امام، محروم کردند!
✦ روز قدس ؛ تجلی" إِنِّي سِلْمٌ لِمَنْ سالَمَكُمْ، وَحَرْبٌ لِمَنْ حارَبَكُمْ " است!
کسی که حسین را شناخته؛
تا قیامت در صلح و جنگ است بین جبهه حق و باطل!
✦ یادمان باشد؛
حسینی شدن آسان است،
اما حسینی ماندن، تپشهای صادق میخواهد و قدم های راسخ....
💫 وَثَبِّتْ لِي قَدَمَ صِدْقٍ عِنْدَكَ مَعَ الْحُسَيْنِ وَأَصْحابِ الْحُسَيْن علیهالسلام.
#همه_می_آییم ✊
#نه_به_معامله_قرن
#لبیک_یا_خامنه_ای
#روز_قدس
#فلسطین
#کتابخانه_مدافعان_حریم_ولایت
@ketabkhanehmodafean
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 در راه قدس، اولین سرود «فارسی عبری و عربی» به مناسب فرار رسیدن روز جهانی قدس
#روز_قدس
📚
@ketabkhanehmodafean
8.mp3
25.18M
📗کتاب صوتی
#انسان_دویست_و_پنجاه_ساله
قسمت 8⃣
🎧📘
@ketabkhanehmodafean
9.mp3
13.2M
📗کتاب صوتی
#انسان_دویست_و_پنجاه_ساله
قسمت 9⃣
🎧📘
@ketabkhanehmodafean
Irani - Nasle Sobhim 3.mp3
11.53M
🌹 سرود : نسل صبحیم
" به مناسبت روز جهانی قدس "
🔹با اجرای گروه سرود:
سفیران کریمه اهل بیت علیهم السلام
🔸سرپرست گروه:
حسین ایرانی قمی
شاعر : جواد محمد زمانی
ملودی تنظیم و میکس : حسن دینا
طراح: محمود ابرنجین
🔹 با تشکر از عوامل سازنده
#روز_قدس
📚
@ketabkhanehmodafean
202030_1378125611.pdf
627.5K
#کتاب_مناسبتی
📚عنوان :
#مسالهفلسطینوماهیتطرحصهیونیسم
✍نویسنده :راشدالغنوشی
📝مترجم:سیدهادی خسروشاهی
📖موضوع :فلسطین
📄تعداد صفحات :۹۰صفحه
#مساله_فلسطین_و_طرح_صهیونیسم
📚
@ketabkhanehmodafean
🔻میخای باهوش تر باشی و یه وژن بهتر از خودت رو داشته باشی؟!
🔹صبحها وقتی بیدار میشی، دو تا لیوان آب بخور.
🔹وقتی داری صبحانه میخوری، چند خط خلاصه ی بهترین کتاب های پرفروش رو بخون.
🔹وقتی در مسیر رفت آمد تو اتوبوس، تاکسی، یا ماشین خودت هستی به #کتابهای_صوتی یا پادکست های انگیزشی و آموزشی گوش کن!
🔹وقتی تو فضای مجازی که میگردی؛دنبال مطالب اموزنده باش.
🔹۱۰ دقیقه آخر هر روزتو رو به برنامه ریزی برای فردات اختصاص بده!
📚
@ketabkhanehmodafean
کتابچه ساده رمضان.pdf
2.21M
📚عنوان : #ادعیهماهمبارکرمضان
📖موضوع : دعا
📄تعداد صفحات:۷۸
📚
@ketabkhanehmodafean
Entezar-faraj.pdf
1.58M
📚عنوان: #انتظارفرجامامزمان
✍نویسنده: امام خامنهای
📖موضوع:اهل بیت
📄تعداد صفحات:۱۱۶صفحه
📚
@ketabkhanehmodafean
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ماجرای کتاب کاهن معبد جینجا از زبان نویسنده
📚
@ketabkhanehmodafean
💐🍃🌿🌸🍃🌼
🍃🌺🍂
🌿🍂
🌸
📙 #داستـــــان
#مبارزه_با_دشمنان_خـدا
#قسمت_بیست_و_یکم
#قسمت_آخــــر
✍زمان و مکان جلسه رو اعلام کردن جلسه توی یه شهر دیگه بود و هیچ کسی از خانواده و آشنایان حق همراهی من رو نداشت راهی جز شرکت کردن توی جلسه نمونده بود
از برادرم خواستم چیزی به کسی نگه غسل شهادت کردم لباس سفید پوشیدم دست پدر و مادرم رو بوسیدم و راهی شدم ساعت 9 صبح به شهری که گفتن رسیدم دنبال آدرس راه افتادم از هر کسی که سوال می کردم یه راهی رو نشونم می داد گم شده بودم نماز ظهر رو هم کنار خیابون خوندم این سرگردانی تا نزدیک غروب آفتاب ادامه پیدا کرد
خسته و کوفته، دیگه حس نداشتم روی پام بایستم نمی دونستم باید خوشحال باشم یا ناراحت کی باور می کرد، من یه روز تمام، دنبال یه آدرس، کل شهر رو گشته باشم؟ نرفتنم به معنای شکست و پذیرش تهمت ها بود اما چاره ای جز برگشتن نبود
توی حال و هوای خودم بودم و داشتم با خدا حرف می زدم که یهو یه جوان، کمی از خودم بزرگ تر به سمتم دوید و دست و شونه ام رو بوسید حسابی تعجب کردم با اشتیاق فراوانی گفت: من از طلبه های مدرسه هستم و توی جلسه امروز هم بودم تعریف شما رو زیاد شنیده بودم اما توی جلسه امروز نفسم بند اومد جواب هاتون فوق العاده بود اصلا فکرش رو هم نمی کردم کسی در سن و سال شما به چنین مرتبه ای از علوم دینی رسیده باشه و
مغزم هنگ کرده بود. اصلا نمی فهمیدم چی میگه. کدوم جلسه؟ من که تمام امروز داشتم توی خیابون ها گیج می خوردم گفتم: برادر قطعا بنده رو اشتباه گرفتید و اومدم برم که گفت: مگه شما آقای نیستید که چند روز پیش توی گوش اون مبلغ زدید؟ من، امروز چند قدمی جایگاه شما، نشسته بودم اجازه می دید شاگرد شما بشم
وقتی رسیدم خونه دیدم یه عده ای دم در اجتماع کرده بودن تا منو دیدن با اشتیاق اومدن سمتم یه عده خم می شدن دستم رو ببوسن یه عده هم شونه ام رو می بوسیدن هنوز گیج بودم خدایا! اینجا چه خبره؟
به هر زحمتی بود رفتم داخل کل خانواده اومده بودن پدرم هم یه گوشه نشسته بود با چشم های پر اشک، سرش رو پایین انداخته بود تا چشم خواهرزاده ام بهم افتاد؛ با ذوق صدا کرد: دایی جون اومد دایی جون اومد حالت همه عجیب بود پدرم از جا بلند شد و در حالی که دونه های اشک یکی پس از دیگری از چشم هاش جاری بود و الحمدلله می گفت؛ اومد سمتم و پیشونیم رو بوسید
مادرم و بقیه هم هر کدوم یه طور عجیبی بودن تا اینکه برادرم سکوت رو شکست از بس نگرانت بودم نتونستم نیام ... یواشکی اومدم داخل جلسه و رفتم یه گوشه فقط خدا می دونه چه حالی داشتم تا اینکه از دور دیدمت وارد شدی وقتی هم که رفتی پشت بلندگو داشتم سکته می کردم تا اینکه سوال و جواب ها شروع شد اصلا باورم نمی شد چنین عالم بزرگی شده باشی
بعد هم رو به بقیه ادامه داد خدا شاهده چنان جواب اونها رو محکم و قوی می داد که زبان شون بند اومده بود چنان با قرآن و حدیث، حرف می زد که نتیجه هم این شد که حکم عدم کفایت اون مبلغ رو اعلام کردن
برادرم پشت سر هم تعریف می کرد و من فقط به زحمت خودم رو کنترل می کردم از جمع عذرخواهی کردم. خستگی رو بهانه کردم و رفتم توی اتاق هنوز گیج و مبهوت بودم و درک شرایط برام سخت بود
اشک مثل سیلابی از چشمم پایین می اومد ... و مدام این آیه قرآن در سرم تکرار می شد شما در راه خدا حرکت کنید، ما از فضل خود شما را حمایت می کنیم ... .
اللهم لک الحمد و الحمد لله رب العالمین
👈نویسنده:شهیدسید طاها ایمانی
⏪ #پــایــان
@ketabkhanehmodafean
🌸
🌿🍂
🍃🌺🍂
💐🍃🌿🌸🍃🌼