#کتاب_کشتی_پهلو_گرفته
#قسمت21
وقتی اینها را پیش روی پدرت نهادند، اشک در چشمانش حلقه زد، دستهای مبارکش را به سوی آسمان بلند کرد و دعا فرمود:
- خدایا! به اهل بیت من برکت عنایت کن.
و این ازدواج را برای کسانی که اکثر ظرفهایشان گلی است مبارک گردان.
خداوند بر مقام تو در نزد خویش بیفزاید فاطمه جان که برترین زنان عالم بودی و به کمترین مایحتاج از زندگی، قناعت فرمودی.
من دنیا را پیش از ازدواج، طلاق گفته بودم و سختی دنیا در مذاقم عین حلاوت بود، اما تو، دختری که در سن جوانی، در سن آرزوهای شیرین، پا به خانه من مینهادی، چگونه آن همه سختی را بر جان خویش خریدی و لب جز به مهر و دهان جز به شکر نگشودی.
زیستن با کسی که به دنیا جز با دیدهی غضب نمینگرد ساده نیست. حتما کسی چون فاطمه، چون تو باید که زیستنی اینچنین سخت و طاقت سوز را بتواند.
یادم نمیرود آن روز را که پس از دو روز، تلاش و خستگی و گرسنگی به خانه آمدم، گفتم:
- فاطمه جان! چیزی برای خوردن در خانه هست؟
تو شرمسار و مهربان گفتی:
- دو روز است که هیچ چیز در خانه برای خوردن نبوده است و کودکان دو روز است که جز گرسنگی، هیچ طعام ندیدهاند.
گفتم که:
- چرا در این دو روز هیچ نگفتهای؟
گفتی:
- تو اگر میداشتی، حتم به خانه میآوردی، من شرم میکنم از تو چیزی بخواهم که در دست و توان تو نیست.
من شرمسار آن همه شکیبایی و مهربانی شدم و از خانه درآمدم تا حتی اگر شده با قرضی، چیزی فراهم کنم و به خانه آورم.
از همسایهای یک دینار وام گرفتم و به سمت بازار رفتم تا برایتان خوراکی تهیه کنم، در راه، مقدار را دیدم.
هوا عجیب گرم بود، از خورشید، آتش میبارید و از زمین شعلههای حرارت میجوشید. از سر و روی مقداد، عرق میریخت و پیدا بود که گرسنگی رمق راه رفتن را از او گرفته است.
گفتم:
- مقداد! در این گرما، به چه کار از خانه درآمدهاتی؟ گفت:
- از من بگذرید ای ابوالحسن و از حال من نپرسید.
گفتم:
- برادرم محال است که از حال تو بیخبر بمانم و بگذرم.
باز امتناع کرد و عاقبت در مقابل الحاح من تسلیم شد و گفت:
- صدای گریهی گرسنگی زن و فرزندانم را تاب نیاوردم و از خانه بیرون زدم بدین امید که شاید خدا فرجی کند و گشایشی مرحمت فرماید.
✨السَّلامُ عَلَيْكِ یَا اُمّاهُ يَا فاطِمَةُ الزَّهْراء
☘️یامَوْلٰاتیٖ یافاطِمَةُ اَغیٖثٖینیٖ
⚫️اللّهُمَّ الْعَنْ اَوَّلَ ظٰالِمٍ ظَلَمَ حَقَّ مُحَمَّدٍ وَآلِحَمَّدٍ، وَآخِرَ تابِعٍ لَهُ عَلى ذلِکْ
#ان_شاالله_ادامه_دارد...
✍🏻 #به_قلم_سید_مهدی_شجاعی
🌤اَلَّلهُمـّ؏جِّللِوَلیِڪَالفَرَج🌤
#معیشت_پرهیزکارانه
تقوا یعنی پرهیز با حرکت، نه پرهیز با سکون؛ نه اینکه برو در خانهات بنشین، کاری به کار چیزی نداشته باش، با رانندگی نکردن، با کوهنوردی نکردن، با حرکت نکردن، با به خارزار قدم ننهادن؛ اسلام این را هیچ به ما توصیه نمیکند؛ میگوید بروید در سینهی قضایا و واقعیّتها و روبرو بشوید با حوادث، در عین حال پرهیز کنید.
#سید_علی_خامنه_ای
#تبیین
۳۰/
@ketabkhanehmodafean
🔶اندوه سال خود را بر اندوه امروزت اضافه نکن،
که برطرف کردن اندوه هر روز از عمر تو را کافی است.
اگر سال آینده در شمار عمرت نباشد تو را با اندوه آن چه کار است؟
🔸لا تَحْمِلْ هَمَّ سَنَتِكَ عَلَى هَمِّ يَوْمِكَ كَفَاكَ كُلُّ يَوْمٍ عَلَى مَا فِيهِ فَإِنْ تَكُنِ السَّنَةُ مِنْ عُمُرِكَ فَإِنَّ اللَّهَ تَعَالَى سَيُؤْتِيكَ فِي كُلِّ غَدٍ جَدِيدٍ مَا قَسَمَ لَكَ وَ إِنْ لَمْ تَكُنِ السَّنَةُ مِنْ عُمُرِكَ فَمَا تَصْنَعُ بِالْهَمِّ فِيمَا لَيْسَ لَكَ
📍حکمت 379 #نهج_البلاغه امیرالمومنین علیه السلام
🌺🍃🌺🍃🌺🍃
نوروز باعث طولانی یا کوتاه شدن عمر میشه
مهمترین مزیت عید نوروز دید و بازدید و صله رحمه. چیزی که متاسفانه تو جامعه ما بهدلایل مختلف داره کمرنگ میشه. بهتره بگیم به بهونههای مختلف داره کمرنگ میشه.
اگر آیات و روایات درباره صلهرحم رو میدیدیم، اهمیت این کارو متوجه میشدیم. یکی از بدترین کارها که تاثیرشو هم تو آخرت میبینیم هم تو همین دنیا، قطع رحمه. تاجایی که امام صادق علیه السلام فرمود. هیچ چیز مثل صله رحم عمر را کم و زیاد نمیکنه، تاجایی که شخص سه سال به پایان عمرش باقی مونده، صله رحم میکنه و سی سال به عمرش اضافه میشه و 33سال بعد از دنیا میره. و کسی هم 30 سال از عمرش باقی مونده و قطع رحم میکنه و عمرش کوتاه میشه و 3سال بعد از دنیا میره.
حالا چهجوری عمر زیاد میشه؟
اول عنایت خود خدا به وصلکننده ارحام.
علاوه بر عنایت خدا، محققان اومدن بررسی کردن دیدن دلیل فیزیولوژی هم داره. وقتی آدم مادر، پدر یا خویشاوندانش رو میبینه مثلا پمپاژ خونش تغییر میکنه، فلان هورمونش مترشح میشه، فعل و انفعالاتی در بدنش بوجود میاد که تو سلامتیش خیلی موثره. البته اینم باز عنایت خداس.
برعکسشم هست. شما فقط بشین تو خونهات. نه کسی بیاد خونهات، نه خونه کسی برو. خودبهخود افسردگی میگیری میفتی معتاد میشی میمیری، عمرت کم میشه😆. اگه هم تاثیری روت نذاره و افسرده نشی، خدا عمرتو کم میکنه
خلاصه عید نوروز میتونه عمرو طولانی کنه با صله رحم. میتونه عمرو کوتاه کنه، با قطع رحم. وقتی همه میرن و میان تو نری جایی و نذاری کسی بیاد خونت.
خلاصه این رسم خوب ایرانی، سالی یکبار عمرهامونو طولانی میکنه. انقدر این رسم خوبه که وقتی یکی از ایرانیها درباره عید نوروز جملاتی به پیامبر(ص) گفت، پیامبر فرمود، ای کاش همه روزها نوروز بود.
البته یه اشکالی هم داره این مدل مناسبتها، مثل عید نوروز، رو مادر، روز پدر، شب یلدا. چه اشکالی؟
اگه صله رحم محدود به این روزها بشه. و بعبارتی صله رحم مناسبتی بشه. این خوب نیست. صله رحم بخاطر اهمیتش باید در طول سال جریان داشته باشه. البته این اشکال از خود ماست. نه مناسبتها. برای ما که روزبهروز داریم از هم دور میشیم این مناسبتها غنیمته. تا از جدایی کامل اقوام از هم، جلوگیری کنه. ولی باید اصلاح کنیم، اصلاح اساسی.
ادامه دارد ...
#حسین_دارابی
#صله_رحم (قسمت اول)
3⃣1⃣ اختلالات مغزی
⭕️ بخش هفتم:
خوب دقت فرموديد، مراكزی كه در بالا اشاره كرديم، چه سيستم گسترده ای برای انتظامات داخلی و خارجی بدن و شرافت جان و تن، در فهم حوادث، فرمان حركت و دستور بايگانی امور، جايگاه تنظيم سخنرانیها و مقالات، ارتباط دادن احساسات، كنترل حركات، منطقه نبوغ دانشمندان و خلاصه مركز عقل و تدبير و امتيازات تامه بشری است و همين اداره وسيع و مناطق مهم است كه بر روی هم در مغز به نام «مخ» ناميده می شود و بخش بزرگی در حدود نه دهم مغز را اشغال كرده. بيش از يک دهم ديگر آن شامل دو قسمت ديگر «مخچه و بصل النخاع» میباشد كه به ترتيب كار آنها، حفظ تعادل حركات بدن و نظم و انتظام قلب و حركات تنفسی است و از همين مركز مهم (مغز) است كه بخش اعظم سلسله اعصاب جدا و در تمام بدن منتشر گرديده، تا در مواقع معين اطلاعات و گزارشهای لازمه را به مركز عصبی مغز رسانيده و در برابر كوچكترين تحريكات خارجی؛ به صورت آماده باش انجام وظيفه كنند.
(#تاثیرات_موسیقی_بر_اعصاب_و_روان، حسین عبداللهی خوروش)
#ادامه_دارد
💠📚
📚
#برشے_از_یڪ_ڪتاب
«از تیپش خوشم نمیآمد.
دانشگاه را با خط مقدم جبهه اشتباه گرفته بود.😒
شلوار شیش جیب پلنگی گشاد میپوشید با پیراهن بلند یقه گرد سه دکمه و آستین بدون مچ که میانداخت روی شلوار.
در فصل سرما با اورکت سپاهیاش تابلو بود.
یک کیف برزنتی کوله مانند یک وری میانداخت روی شانهاش، شبیه موقع اعزام رزمندههای زمان جنگ. وقتی راه میرفت، کفشهایش را روی زمین میکشید. ابایی هم نداشت در دانشگاه سرش را با چفیه ببندد.
از وقتی پایم به بسیج دانشگاه باز شد، بیشتر میدیدمش.
به دوستانم میگفتم: «این یارو انگار با ماشین زمان رفته وسط دهۀ شصت پیاده شده و
همون جا مونده!»
... حبّالحسین آخر سر کار دستم داد و عاشقش شدم...😍♥️🍃
.
.
ڪتاب قصہ دلبرے📖📚
@ketabkhanehmodafean
#برشی_از_کتاب:
در چند سال گذشته ، نه یک بار بلکه سه بار سوخته بود . بک بار در دادگستری قوچان سر و صورت و دست و پایش سوخته بود . بعد در مشهد و تکیه قوچانی دلش سوخته بود ؛آن زمان که مفتون جلوی همه او را از خود رانده بود و ترسو بودنش را توی صورتش داد زده بود ؛ و بار سوم،وقتی مفتون را در جشن طوس گرفته بودند تا حالا خبری نداشتند، همه وجودش سوخته بود . امّا این بار آخر از همه بیشتر عذابش می داد. ص24
#مفتون_و_فیروزه
#سعید_تشکری
@ketabkhanehmodafean
کتابخانهمدافعانحریمولایت
#برشی_از_کتاب: در چند سال گذشته ، نه یک بار بلکه سه بار سوخته بود . بک بار در دادگستری قوچان سر و صو
#دهه_فجر
#انقلاب
#معرفی_کتاب
پیشاپیش عرض کنم که وقتی این رمان را شروع کنید، به یقین تعجب خواهید کرد که این فضاها چه ربطی به انقلاب دارد؟ این داستان که میچرخد دور و بر تئاتر و جماعت هنرمند و روابط آن ها و بافت سنتی شهرستان ها! درست است! این کتاب روایت خلاقانه ای است از طیف به خصوصی در مبارزات انقلاب، قرار نیست برود سراغ اسلحه به دست ها یا زیاد ریز بشود در فعالیت سیاسی ها.
تم اصلی ماجرا عشق صادقانه و قدیمی مفتون است به فیروزه. دلبستگی یک شاگرد به استاد تئاترش که البته عاقبت به خیر... می شود؟ نمی شود؟
عشق در این رمان مفهوم بلندی است، از عشق مفتون به فیروزه شروع میشود و سر از عشق به مبارزه در می آورد. از شاگردی در کلاس تئاتر فیروزه شروع میشود و میرسد به شاگردی آقا مرتضی و بعد هم آقا سید علی...
در این کتاب همه شاگردند و تمام اتفاقات کلاس درس. سیر تغییر شخصیت ها قابل توجه است.
از شروع غافلگیرانه اش که بگذریم، برگ برنده کتاب در همان صفحات ابتدایی میدرخشد: نثری روان و به شدت خوش خوان. #مفتون_و_فیروزه را به خصوص در جلد اول سخت می شود زمین گذاشت. جملات کوتاه سبک نوشتار خاصی به رمان داده، و فصل های کوتاه مخاطب را به ادامه تشویق می کند.
#سعید_تشکری در این رمان بلند وقایع سال های منتهی به انقلاب را در زمینه ی #درام_های_عشقی به تصویر کشیده. قصه به همراه شخصیت ها بین قوچان و مشهد در رفت و آمد است. ضرباهنگ خوبی هم دارد و کشش داستانی را در کنار حجم اطلاعاتی که می دهد فراموش نکرده.
شخصیت پردازی اش هم تقریبا نمره قابل قبولی میگیرد، نویسنده خوب توانسته از پس شخصیت های پرتعداد رمانش بربیاد و آن ها را گم نکند: #مفتون، #فیروزه، #آذر، #اسد، #زیور، #داریوش_دانشگر، #طیبه، #حبیب، #پری و...
این شخصیت ها را البته باید در کنار اشخاص حقیقی رمان دید: #سید_علی_خامنه_ای، #شهید_هاشمی_نژاد، #هژبر_یزدانی و... که در صفحات این رمان حضور دارند. با این کتاب میشود برش هایی از تاریخ انقلاب را مطالعه کرد. سوژه بکر است و عوض شدن گاه و بیگاه راوی داستان زاویه دید های مختلفی به مخاطب میدهد. .
یکی از ویژگی های مهم کتاب، احتمالا به خاطر فعالیت طولانی مدت تشکری در هنرهای نمایشی، تصویری بودنش است. این رمان سرشار از تصاویر زنده است. #مفتون_و_فیروزه یک #سریال_خواندنی ست! سکانس هایش را میشود دید، تمام رنگی و قابل لمس.
#مفتون_و_فیروزه خواندنی بود و ارزشمند. حرف هایی را زده که دیگران نزدند، به گوشه هایی سرک کشیده که بقیه فراموش کردند.
کاش بخوانیدش! هم فال است و هم تماشا!
#مفتون_و_فیروزه
#سعید_تشکری
@ketabkhanehmodafean
📚#انسان250ساله
✒ملّتِ اسلامی ، در تمامِ دورانِ چندصدساله ای که چیزی بنامِ خلافت ، بر او حکومت می کرد - یعنی تا قرنِ هفتم که خلافتِ عباسی ادامه داشت ، البته بعد از انقراضِ خلافتِ عباسی ، باز در گوشه و کنار ، چیزهایی بنامِ خلافت وجود داشت ؛ مثل زمانِ ممالیک در مصر و تا مدت ها بعد هم در بلادِ عثمانی و جاهای دیگر - آن چیزی که مردم احتیاج داشتند بفهمند ، این بوده که عقل را قاضی کنند ،
تا بدانند آیا نظرِ اسلام و قرآن و کتاب الهی و احادیثِ مسلّمه راجع به اولیای امور ، با واقعیتِ موجود ، تطبیق می کند یا نه.
☝این ، چیزِ خیلی مهمی است.
⭕دورانِ خلافتِ مروانی و سفیانی و عباسی ، دورانی بود که ارزش های اسـلامی ، از محتوای واقعیِ خودشان خالی شدند.
صورت هایی باقی ماند ، ولی محتواها ، به محتواهای جاهلی و شیطانی ، تبدیل شد.👺
🚫آن دستگاهی که می خواست انسان ها را عاقل ، متعبّد ، مؤمن ، آزاد ، دور از آلایش ها ، خاضعِ عندالله و متکبر در مقابلِ متکبّران تربیت کند و بسازد - که بهترینش ، همان دستگاهِ#مدیریتِ_اسلامی در زمانِ پیامبر بود - به دستگاهی تبدیل شد که انسان ها را با تدابیرِ گوناگون ، اهل دنیا و هویٰ و شهوات و تملّق و دوری از معنویات و انسان های بی شخصیت و فاسق و فاسدی می ساخت و رشد می داد.
♦متأسفانه در تمامِ خلافتِ اموی و عباسـی ، اینطور بود.
📒در کتاب های تاریخ، چیزهایی نوشتند که اگر بخواهیم آنها را بگوییم ، خیلی طول می کشد. از زمانِ خودِ معاویه هم شروع شد.
👹معاویه را معروفش کردند. یعنی مورخان نوشته اند که او آدمی حلـیم و باظرفیت بوده و به مخالفانش اجازه می داده که در مقابلش حرف بزنند و هرچه میخواهند بگویند.
⌛البته در برهه ای از زمان و در اوایل کارش ، شاید همین طور هم بوده است ؛ لیکن در کنارِ این بُعد ، ابعادِ دیگرِ شخصیتِ او را کمتر نوشنه اند.↘
اینکه او چطور اشخاص و رؤسا و وجوه و رجال را وادار می کرد که از عقاید و ایمانِ خودشان ، دست بکشند و حتی در راه مقابلهٔ با حق ، تجهیز بشوند.
☝این ها را خیلی ننوشته اند.
البته باز هم در تاریخ ، ثبت است و همین هایی را هم که ما الان می دانیم، باز یک عده نوشته اند..✏
ادامه دارد....
۷۹
@ketabkhanehmodafean
📚#انسانِ250ساله
🚫مردمانی که در آن دستگاهها پرورش پیدا می کردند ، عادت داده می شدند که هیچ چیزی را بر خلاف میل و هوای خلیفه ، بر زبان نیاورند .
❓این چه جامعه ای است؟..این ، چطور انسانی است؟.. این ، چطور ارادهٔ الهی و اسلامی در انسان هاست که بخواهند مفاسد را إصلاح کنند و از بین ببرند و جامعه را جامعه ای الهی درست کنند؟
❗آیا چنین چیزی ممکن است؟
🗯جاحظ و شاید ابوالفرج اصفهانی نقل می کند که معاویه در دورانِ خلافتش ، با اسب ، به مکه می رفت. یکی از رجالِ آن روز هم در کنار او بود. پشت سرِ اینها هم عده ای می آ مدند.
🔺معاویه مفاخرِ أمویِ جاهلی خودش را نقل می کرد که در جاهلیت ، اینجا این طوری بود ، هآن طوری بود ، پدرِ من - أبوسفیان - چنین چیزیکرد ، چنان کرد.
بچه ها هم در مسیر بازی می کردند و ظاهراً سنگ می انداختند. در این بین ، سنگی به پیشانیِ کسی که کنارِ معاویه اسب می راند و حرکت می کرد ، خورد و خون جاری شد.
🔻او چیزی نگفت و حرفِ معاویه را قطع نکرد و تحمل کرد. خون ، روی صورت و محاسنش ریخت.
📛معاویه همانطور که سرگرم صحبت بود ، ناگهان ب طرف این مرد برگشت و دید خون روی صورت اوست. گفت: از پیشانی تو خون می ریزد ، آن فرد در جواب معاویه گفت: خون؟ ..از صورت من ؟ ..کو..کجا؟..
‼وانمود کرد که از بس مجذوب معاویه بوده ، خوردن این سنگ و مجروح شدن پیشانی و ریختنِ خون را نفهمیده است.
معاویه گفت : عجـب.. سنگ به پیشانیِ ت خورده ، ولی تو نفهمیدی⁉
گفت نه من نفهمیدم، دست زد و گفت : عجب..خون❓ بعد ، به جان معاویه و یا به مقدسات قسم خورد که تا وقتی تو نگفتی ، شیرینیِ کلامِ تو نگذاشت که بفهمم خون جاری شده است!!!!
معاویه پرسید : سهمِ عطیه ات در بیت المال، چقدر است؟ مثلاً گفت فلان قدر..
:معاویه گفت : به تو ظلم کرده اند..این. را باید 3⃣برابر کنند..❗
☝این فرهنگِ حاکم بر دستگاهِ حکومت معاویه بود..
ادامه دارد....
۸۰
@ketabkhanehmodafean
#کتاب_کشتی_پهلو_گرفته
#قسمت22
بغضی که در گلویم نشسته بود ترکید و اشک، پنهای صورتم را گرفت. آن یک دینار را به مقداد دادم و گفتم:
- تو از من نیازمندتری.
از شرم دستهای تهی به خانه بازنگشتم، به مسجد پناه بردم، نماز را به پیامبر اقتدا کردم. پس از فراغت از نماز پیامبر دستم را گرفت و به من فرمود:
علیجان! مرا به خانهات مهمان میکنی؟
چه میگفتم؟ پیامبر خود طالب تشرف بود و ما جز گرسنگی در خانه، هیچ نداشتیم.
سکوت، تنها یاور شرمساری من بود که در آن لحظه هیچ کلام به کار نمیآمد، پیامبر سئوال خویش را مکرر فرمود و اضافه کرد:
- یا بگو که بیایم، یا بگو که نیایم، چرا سکوت میکنی؟⁉️
دل را به دریای خلق محمدی زدم و گفتم:
شرمسارم ولی بیایید.
دست در دست پیامبر روانهی خانه شدیم و من تمام راه نه از گرما که از شدت شرم، عرق میریختم.
رفته بودم که برای سفره ی خالی طعام بیاورم و اکنون مهمان میآوردم.
وقتی به خانه آمدیم قامت تو در محراب، افراشته بود و از کاسهای در کنار سجادهی تو، بخار مطبوع طعام برمیخاست. طعامی که به یقین دنیایی نبود.
تو بر پدرت و من سلام کردی و به استقبال آمدی.
پیامبر تو را در آغوش گرفت، دست بر سر و رویت کشید و گفت:
- چگونهای دخترم؟⁉️
تو دو روز تمام گرسنگی کشیده بودی و شاهد گرسنگی کودکانت بودی، رنگ رویت از ضعف زرد بود و در پاهایت توان ایستادن نبود...
اما گفتی:
- خوبم پدر. بسیار خوبم پدر.
وای که تو چه صبور و مهربان بودی.
من گفتم:
- این طعام از کجاست فاطمه جان.
به جای تو پدرت پاسخ فرمود:
- این بدل آن یک دینار توست که به مقداد بخشیدی، تازه این غذای بهشتی، جزای دنیای توست، باش تا پاداش آخرت.
سپس اشک در چشمان پدرت نشست و فرمود:
- شکر خدای را که تو را به منزلهی زکریا و فاطمهام را به منزلهی مریم ساخت که برایشان از بهشت طعام میآمد.
👌تو در خانهی من اینگونه صبوری کردی و دم برنیاوردی...
✨السَّلامُ عَلَيْكِ یَا اُمّاهُ يَا فاطِمَةُ الزَّهْراء
☘️یامَوْلٰاتیٖ یافاطِمَةُ اَغیٖثٖینیٖ
⚫️اللّهُمَّ الْعَنْ اَوَّلَ ظٰالِمٍ ظَلَمَ حَقَّ مُحَمَّدٍ وَآلِحَمَّدٍ، وَآخِرَ تابِعٍ لَهُ عَلى ذلِکْ
#ان_شاالله_ادامه_دارد...
✍🏻 #به_قلم_سید_مهدی_شجاعی
🌤اَلَّلهُمـّ؏جِّللِوَلیِڪَالفَرَج🌤
#معیشت_پرهیزکارانه
دو واژه مقدس تقوا و تزکیه که این همه در اسلام بر روی آن تاکید شده است، در حقیقت همان فائق آمدن بر موانع درونی آزادی است. تقوا عبارت است از اینکه انسان مانع شود هواها و هوسها و لغزشها او را از راه صحیح الهی و انسانی دور کند و تزکیه عبارت است از اینکه انسان خود را از فسادها، دنائتها و گرفتاریهای روحی و قلبی پاک کند.
#سید_علی_خامنه_ای
#تبیین
۳۲/
@ketabkhanehmodafean