eitaa logo
🏴کتابخانه‌مدافعان‌حریم‌ولایت🏴
1.4هزار دنبال‌کننده
3هزار عکس
3.4هزار ویدیو
2هزار فایل
آیدی مدیر کانال @Mohamadjalili1 ادمین پاسخگو @Mesbaholhodaaa 👈 انتشار مطالب و فایل ها با ذکر آیدی کانال
مشاهده در ایتا
دانلود
💧آبِ رو💧 اشک برای ریختن نیست برای جمع کردن است: جمع کردنِ آبروی ریخته. ما فراق تو را تاب آوردیم و نمردیم و آبرویمان رفت پیش خدا. شاید این اشک‌ها کمی آبرو جمع کند برای ما. اصلاً آبِ رو یعنی همین اشکی که روی صورت می‌ریزد. آقا! دل‌هایمان سنگ شده آبِ رو بده به ما. #بهانه_بودن #محسن_عباسی_ولدی #کتابخانه_مدافعان_حریم_ولایت
🍃 وقتی در خیال آمدنت غوطه می‌خورم گاهی غرق شعف می‌شوم و گاهی درگیر ترس.🌱 آمدن تو برای تو و دوستانت جز زیبایی، چیز دیگری ندارد امّا برای کسانی که از تو دورند پر از وحشت است. شنیده‌ام وقتی بیایی جماعتی که خودشان را محک دینداری می‌دانند در برابرت سینه سپر می‌کنند و تو را به اتّهام بدعت سنگ گمراهی می‌زنند. حالا که می خواهم شبیه تو باشم باید آماده باشم؛ آمادۀ سنگ‌های اتّهام. در پی شبیه تو بودن، همیشه سلام و صلوات نیست گاهی هم لعن ونفرینِ تکفیر هست.. کسی که وحشت طردشدن دارد هیچ گاه نمی‌تواند شبیه تو شود. باید سر و صورت و سینه را مهیّای سنگ‌های تهمت کرد و گر نه آرزوی شبیه بودن به تو را باید به گور برد... 📚 @ketabkhanehmodafean
🍃 آقا! من دوست دارم شبیه تو باشم امّا به دلم که بر می‌گردم دنیایی از ترس و وحشت را می‌بینم وحشت از نگاه‌های خشم‌آلود و زبان‌های تیز شده من نمی‌خواهم آرزوی شباهت به تو را به گور ببرم. 🍃🌸🌸🌸🍃 باید شبیه تو شوم. تو در دلت جز دغدغۀ رضای خدا نداری. رضای خدا را می‌خری حتّی اگر قیمتش خشم مردم باشد. توحید در رضا روی دیگری از توحید توست که چون من از آن محرومم هزار دغدغه، گرفتار کرده دلم را. 🍃🌸🌸🌸🍃 وقتی پای رضای خدا و رضای مردم به میان می‌آید می‌مانم به کدام سو راهم را کج کنم: خدا یا مردم؟ توحید در رضایی که تو داری این دو راهه‌ها را توقفگاهت نمی‌کند. خودت می‌دانی که چه قدر بر سر این دوراهه‌ها ماندم و پس از تلف کردن عمرم زیر تیغ تردیدها مشرکانه به بی‌راهۀ رضای مردم رفتم. 🍃🌸🌸🌸🍃 حالا منم و فرصت‌های بر باد رفته و دلی که هنوز در پی رضای مردم است امّا دوست دارد شبیه تو باشد. من توحید در رضا را می‌خواهم از کجا بیابمش جز در خانۀ تو؟! کاش این همه عمر بر باد رفته حاصلی داشت و رضای مردم را به دست آورده بودم تیغ این خسران، عجیب تیز است و دلم را تکه تکه کرده 🍃🌸🌸🌸🍃 چه خسرانی بالاتر از این: نه خدا را دارم و نه مردم را. به دادم برس آقای مهربانی‌ها! 📚 @ketabkhanehmodafean
🚩🚩🚩🚩🚩🚩🚩🚩🚩 ...دوست دارم هر چه زودتر برسم به یکی از آسمان‌های روی زمین. به صدای دلم گوش می‌کنم. در هر تپش با صدای جلی، علی می‌گوید. نجف می‌شود مقصدم و لحظه‌ها بنای ناز کردن می‌گذارند. میان من و نجف حتی اگر یک قدم فاصله باشد، زمان برای عبور، ناز می‌کند برایم. همیشه می‌ترسم به سوی نجف گام بردارم؛ ولی قدم در حریم علی نگذارم. یعنی باز هم می‌رسم به نجف؟ علی می‌داند....
3.21M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🏴فاطمه‌ای که تو یادمان دادی🏴 چه قدر فرق است میان فاطمه‌ای که تو یادمان می‌دهی و فاطمه‌ای که یادمان داده‌اند. با فاطمه‌ای که ما یاد گرفته‌ایم تنها می‌شود روضه‌های آتشین خواند و سوخت. با فاطمه‌ای که تو یادمان می‌دهی می‌شود خورشید شد و عالمی را گرم کرد. عمر فاطمۀ ما هفتاد و پنج روز است و دستِ بالا نود و پنج روز امّا فاطمۀ تو پیش از این که هیچ عالَمی آفریده شود آفریده شد و هنوز هم زنده است. نور می‌افشاند بر سر و روی عالمی که تاریکی هوس حکومت بر آن دارد. با فاطمه‌ای که ما داریم می‌شود چند روزی در سال هم‌نشین شد آن هم برای اشک ریختن و سینه زدن امّا فاطمۀ تو، لحظه‌ای از زندگی جدا نمی‌شود. با فاطمه‌ای که تو داری، تمام ایّام سال، فاطمیّه است. برای فاطمۀ تو تنها نباید روضه گوش داد. شنیدن روضه، بهانۀ باز شدن گوش‌هاست تا از مرام فاطمه علیها السلام بشنوند. اشک ریختن برای فاطمۀ تو راه را باز می‌کند برایِ مثلِ نقل و نبات جان ریختن روی سرش. فاطمۀ ما و فاطمۀ تو هر دو میان در و دیوار مانده‌اند امّا فاطمۀ تو، دیگر پشت درِ خانه‌ات نمانده حال آن که فاطمۀ ما سال‌هاست که پشت در مانده و به خانۀ ما راهی ندارد. 📚📚مجموعۀ ریحانۀ خدا، کتاب سوم، "فاطمه‌ای که تو یادمان دادی"، ص۱۰ 🏴📚 @ketabkhanehmodafean
🍃🌸روز مادر🌸🍃 🌸روز میلاد مادر توست. ما نام این روز را گذاشته‌ایم: روز مادر. 🌸در این روز به مادرهایمان هدیه می‌دهیم. هر کسی به وسع خودش چیزی برای مادرش می‌خرد که دوستش داشته باشد. 🌸مادر تو مادر ما هم هست. نیست؟ نگو نیست که همۀ دلخوشی ما در دنیا همین است: مادر تو مادر ما هم هست. 🌸تو چه می‌خواهی به مادرت بدهی آقا! بگو که ما نیز همان را به رسم هدیه بگیریم و به مادرت بدهیم. 🌸خواستم بگویم تو دلت را هدیه می‌کنی به مادرت دیدم از همان اوّل دلت را داده‌ای به مادر. 🌸فکر کردم و فکر کردم تا این که به ذهنم رسید نکند اشکت را هدیه می‌کنی به مادرت؟ آری؟ اشکت را؟ 🌸می‌شود به من بگویی کدام قطره از قطرات اشکت را هدیه می‌کنی به مادرت؟ 🌸سلام بر تو عزیزِ مادر! 📚 @ketabkhanehmodafean
🏴 عاشق تو..... عشق‌جانم..! هر که عاشق تو می‌شود خودش به تنهایی یک دنیا می‌شود. ما که تو را نمی‌بینیم اما می‌شود با دیدن عاشقان تو نفس کشیدن در این دنیا را تاب بیاوریم. بودنِ دنیاهایی که عاشق تواند به دنیای ما رنگ بهشت می‌دهد. وقتی که یک انسانِ عاشق از دنیا می‌رود یک دنیا از دنیا می‌رود... 🥀 چقدر دنیای از دنیا رفته داریم جای خالیِ این دنیاها بغض‌های در سینه‌مانده‌مان شده... آقا! تا دنیای ما از دنیاهای تو، خالی نشده زودتر بیا! @ketabkhanehmodafean
3.21M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🏴فاطمه‌ای که تو یادمان دادی🏴 چه قدر فرق است میان فاطمه‌ای که تو یادمان می‌دهی و فاطمه‌ای که یادمان داده‌اند... با فاطمه‌ای که ما یاد گرفته‌ایم تنها می‌شود روضه‌های آتشین خواند و سوخت. ✨با فاطمه‌ای که تو یادمان می‌دهی می‌شود خورشید شد و عالمی را گرم کرد. عمر فاطمۀ ما هفتاد و پنج روز است و دستِ بالا نود و پنج روز ✨امّا فاطمۀ تو پیش از این که هیچ عالَمی آفریده شود آفریده شد و هنوز هم زنده است. نور می‌افشاند بر سر و روی عالمی که تاریکی هوس حکومت بر آن دارد. با فاطمه‌ای که ما داریم می‌شود چند روزی در سال هم‌نشین شد آن هم برای اشک ریختن و سینه زدن ✨امّا فاطمۀ تو، لحظه‌ای از زندگی جدا نمی‌شود. با فاطمه‌ای که تو داری، تمام ایّام سال، فاطمیّه است. 📚📚مجموعۀ ریحانۀ خدا، کتاب سوم، "فاطمه‌ای که تو یادمان دادی"، ص۱۰ 🏴📚 @ketabkhanehmodafean
🍃 بهار قلب من تمام شد. تمامِ تمام. یک سال دیگر هم تمام شد. چه قدر زود! چشمم را روی هم گذاشته بودم که سال نو آغاز شد و چشم که باز کردم و دیدم تمام شد. به همین زودی. آقا! در سالی که گذشت، از دست من راضی بودی؟ من دوست خوبی برای تو بودم؟ به دوستی‌ام چه نمره‌ای می‌دهی؟ چند بار دلت را شکستم؟ حساب، دستت هست؟ چند بار لبخند به لبت نشاندم؟ جایی نوشته‌ای؟ خانۀ محبّتت در دلم آبادتر شده یا ویران‌تر؟ دلم نمی‌آید این سؤال را بپرسم ولی آزارم می‌دهد. نپرسم، آرام نمی‌گیرم بپرسم، شاید بی‌قرارتر ‌شوم. می‌پرسم به این امید که پاسخت آرام کند دلم را: آقا! چند بار به خاطر من گریه کردی؟ چند قطره اشک برای من از چشمت جاری شد روی گونه‌ات؟ اشک شوق بود یا اشک غصّه؟ راستی چند بار دعا کردی برایم؟ به گمانم تو به نیابت از جامانده‌ها به زیارت هم می‌روی. نه؟ جامانده خوب باشد یا بد برای تو فرقی می‌کند؟ چند بار به نیابت از من به زیارت رفتی؟ می‌شود بگویی الآن چند کربلا در نامۀ عملم نوشته‌اند کربلاهایی که تو رفتی و به نام من زدند؟ من که در سالی که گذشت خوب نشدم ولی خودت می‌دانی که دوست دارم خوب باشم. حنای عهدهای من پیش تو رنگی دارد یا نه، نمی‌دانم. در آغاز سالی که گذشت قول دادم خوب شوم؛ امّا نشدم. می‌شود التماس کنم سالی را که گذشت فراموش کنی؟ می‌خواهم باز هم قول بدهم به تو: آقا! باور کن خوب می‌شوم. کمی صبر کن. 📚 @ketabkhanehmodafean
🌙هلال ماه رمضان هلال ماه رمضان رخ نمود بی آن که هلال رخت رخی بنماید. باز هم رمضان دیگری آمد و تو نیامدی من فقط به امشبی نگاه می‌کنم که هلال را دیدم و تو را ندیدم امّا آرزوی این که شاید سحر بیاید و تو هم بیایی را از دلم بیرون نمی‌کنم. نه این که می‌شود بیرون کرد ولی من بنایش را ندارم اصلاً این آرزوها بیرون کردنی نیستند مگر می‌شود بدون این آرزوها زندگی کرد؟ من در این خیال امشب را می‌خوابم که وقتی بیدار شدم وضو بسازم و سر به شانۀ تو دعای سحر بخوانم یا نه، سکوت کنم و سر به شانه‌ات دعای سحر را از زبان تو نوش جان کنم. آقا! دعای سحر را که خواندی خودم سفره پهن می‌کنم برایت ما فردا سحر با هم سحری می‌خوریم. هر چه میل داری برای سحر بگو آماده کنم و بخوابم. نماز صبح اولین روز ماه رمضان را پشت سر تو اقامه خواهم کرد. بعد از نماز هم اوّلین یا علی و یا عظیم را همراه تو زمزمه می‌کنم و به اللهم ادخل علی اهل القبور السرور تو آمین می‌گویم. دعای روز اوّل را که خواندی رحل قرآن برایت می‌آورم و قرآن خودم را در برابرت می‌گذارم. تو که قرآن بخوانی من فقط گوش می‌کنم. گوش که کردم مست می‌شوم این مستی که روزه را باطل نمی‌کند آقا! ‌می‌کند؟ صبحت بخیر تنها آرزوی من! 📚 @ketabkhanehmodafean
🍃 بهار قلب من تمام شد. تمامِ تمام. یک سال دیگر هم تمام شد. چه قدر زود! چشمم را روی هم گذاشته بودم که سال نو آغاز شد و چشم که باز کردم و دیدم تمام شد. به همین زودی. آقا! در سالی که گذشت، از دست من راضی بودی؟ من دوست خوبی برای تو بودم؟ به دوستی‌ام چه نمره‌ای می‌دهی؟ چند بار دلت را شکستم؟ حساب، دستت هست؟ چند بار لبخند به لبت نشاندم؟ جایی نوشته‌ای؟ خانۀ محبّتت در دلم آبادتر شده یا ویران‌تر؟ دلم نمی‌آید این سؤال را بپرسم ولی آزارم می‌دهد. نپرسم، آرام نمی‌گیرم بپرسم، شاید بی‌قرارتر ‌شوم. می‌پرسم به این امید که پاسخت آرام کند دلم را: آقا! چند بار به خاطر من گریه کردی؟ چند قطره اشک برای من از چشمت جاری شد روی گونه‌ات؟ اشک شوق بود یا اشک غصّه؟ راستی چند بار دعا کردی برایم؟ به گمانم تو به نیابت از جامانده‌ها به زیارت هم می‌روی. نه؟ جامانده خوب باشد یا بد برای تو فرقی می‌کند؟ چند بار به نیابت از من به زیارت رفتی؟ می‌شود بگویی الآن چند کربلا در نامۀ عملم نوشته‌اند کربلاهایی که تو رفتی و به نام من زدند؟ من که در سالی که گذشت خوب نشدم ولی خودت می‌دانی که دوست دارم خوب باشم. حنای عهدهای من پیش تو رنگی دارد یا نه، نمی‌دانم. در آغاز سالی که گذشت قول دادم خوب شوم؛ امّا نشدم. می‌شود التماس کنم سالی را که گذشت فراموش کنی؟ می‌خواهم باز هم قول بدهم به تو: آقا! باور کن خوب می‌شوم. کمی صبر کن. 📚 @ketabkhanehmodafean