#نام_داستان: #طناب_عصبانیت قسمت دوم
❇️ مقطع سنی: ب (اول، دوم، سوم) و ج (چهارم، پنجم، ششم)(شاید هم بزرگترها😉)
🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷
📖 خلاصه قسمت اول:: دژما از عصبانیت همیشگی خود ناراحت است. مرغ دریایی میگوید شاید او طناب عصبانیتی دارد که دست حیوانات است. پس دژما برای یافتن طناب به سراغ حیوانات میرود ...
📚🎧
@ketabkhanehmodafean
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
.
یه کتاب میخوام معرفی کنم.😍
اول فیلم شو براتون میفرستم که ببنید چقدر بامزه است.
این کتاب فقط واسه اینه که نصف شبی با بچه ها برید تو جای تاریک، زیر پتو یا کمد یا زیر تخت یا هرپستوی دیگه ایی..😍
یه چراغ قوه دستتون بگیرید و از لذت حلال سرشار بشید.🔦🔦
باحال تر از این که یه چراغ قوه هم ازخود کتاب آویزون هست.. نه باتری میخواد نه نیاز به شارژ داره..
دیگه چی بهتر ازاین؟ ☺️
کاش یکی پیدا می شداین کتاب و برای کودک درون ادمین می خرید. 😁
📚
@ketabkhanehmodafean
🌺بسم رب الشهدا والصدیقین 🌺
🌻زندگینامه #شهیدمنوچهرمدق
قسمت چهل و هفتم : حضور مهمانهایی از جنس ملکوت
🌹نمی توانستم حرف بزنم چه برسد به اینکه شوخی کنم.همه قطع امید کرده بودند.چند روز بیش تر فرصت نداشتیم....لباس هاش را عوض کردم که در زدند.فریبا گفت "آقایی آمده اند با منوچهر کار دارند"
🌹چادر سرم کردم ودر را باز کردم .مردی "یا الله " گفت و آمد داخل.....علی را صدا زدم ،بیاید ببیند کیست؟؟؟ دیدم آمده کنار منوچهر نشسته ، یک دستش را گذاشته روی سینه ی منوچهر و یک دستش را روی سرش و دعا می خواند. من وعلی بهت زده نگاه می کردیم.
🌹آمد طرف ما پرسید شما خانم ایشان هستید؟؟؟؟ گفتم بله ....گفت بینید چه می گویم .این کارها را مو به مو انجام می دهید.چهل شب عاشورا بخوان (دست راستش را با انگشت اشاره به صورت تاکید بالا آورد) با صد لعن و صد سلام....اول با دو رکعت نماز حاجت شروع کن....بین دعا هم اصلا حرف نزن.
🌹زانوهام حس نداشت .توی دلم فقط امام زمان را صدا می زدم.آمد برود...دویدم دنبالش . گفتم کجا می روید؟؟؟؟اصلا از کجا آمده اید ؟؟؟؟؟
گفت از آن جایی که دل آقای مدق آن جاست..!! 😭😭
می لرزیدم.گفتم " شما من را کلافه کردید . بگویید کی هستید؟؟؟؟؟
لبخند زد و گفت " به دلت رجوع کن" ورفت.
🌹با علی از پشت پنجره توی کوچه را نگاه کردیم...از خانه که رفت بیرون ، یک خانم هم راهش بود.منوچهر توی خانه هم او را دیده بود... ما ندیده بودیم!!!!
منوچهر دراز کشید روی تخت ،پشتش را کرد به ما و روی صورتش را کشید... زار می زد....تا شب نه آب خورد، نه غذا...
فقط نماز می خواند.به من اصرار کرد بخوابم... گفت حالش خوب است... چیزی نمی شود.
🌹تا صبح رو به قبله نشست و با حضرت زهرا حرف می گفت " من شفا خواستم که آمدید من را شفا بدهید؟؟؟ اگر بدانم شفاعتم می کنید، نمی خواهم یک ثانیه ی دیگر بمانم.... تا حالا ندیده بودمتان ، دلم به فرشته و بچه ها بود... اما حالا دیگر نمی خواهم بمانم... واین را تا صبح تکرار می کرد.....
🌹به هق هق افتاده بودم... گفتم خیلی بی معرفتی منوچهر....شرایطی به وجود آمده که اگر شفایت را بخواهی ، راحت می شوی .....ما که زندگی نکرده یم .تا جنگ بود . بعد هم یک راست رفتی بیمارستان....حالا می شود چند سال با هم راحت زنگی کنیم....
🌹گفت اگر چیزی را ک من امروز دیدم می دیدی....تو هم نمی خواستی بمانی..!!
#ادامه_دارد
📚
@ketabkhanehmodafean
ghazavat 10.mp3
7.95M
📚 #کتاب_صوتی 🔊
«هر شب قبل از خواب کتاب خوب بشنوید»
🏷 کتاب #از_سرزمین_نور| امام علی (ع) - غزوات پیامبر(ص)
#فصل_دهم
⬅️ دوران هجرت برای پیامبر (ص) و یارانش خالی از حادثه نبود. کفّار قریش مدام در کار مکر و حیله بودند تا نه تنها پیامبر را از رسالت نبوی اش باز دارند، حتی وجود مبارک آن حضرت را نیز حذف کنند. این چنین بود که بین آنان و پیامبر جنگ هایی در گرفت...
جنگ «اُحُد» یکی از آن جنگ ها بود که حضرت علی (ع) با پرچمدار قریش نبردی قهرمانانه انجام داد اما...
📚
@ketabkhanehmodafean
6.92M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔹إلٰهِى جُودُكَ بَسَطَ أَمَلِى، وَعَفْوُكَ أَفْضَلُ مِنْ عَمَلِى
🔹إلٰهِى فَسُرَّنِى بِلِقائِكَ يَوْمَ تَقْضِى فِيهِ بَيْنَ عِبادِكَ
🔹إلٰهِى اعْتِذارِى إِلَيْكَ اعْتِذارُ مَنْ لَمْ يَسْتَغْنِ عَنْ قَبُولِ عُذْرِهِ
🔹فاقْبَلْ عُذْرِى يَا أَكْرَمَ مَنِ اعْتَذَرَ إِلَيْهِ الْمُسِيئُونَ
🔸معبودم جود تو آرزویم را گسترده ساخت و عفو تو از عمل من برتری گرفت.
🔸معبودم، روزی که در آن بین بندگانت داوری میکنی، مرا به لقائت خوشحال کن.
🔸معبودم عذرخواهی من از پیشگاهت عذرخواهی کسی است که از پذیرفتن عذرش بینیاز نگشته،
🔸پس عذرم را بپذیر ای کریمترین کسی که بدکاران از او پوزش خواستند.
📗فرازی از مناجات شعبانیه
🔰با نوای: سید مصطفی الموسوی
📚
@ketabkhanehmodafean