کتابخانهمدافعانحریمولایت
📚 #زنان_عنکبوتی ❤️ #قسمت_سی_یکم شهاب بلند شد و بی تابانه قدم زد: – گروه خانم سعیدی چندتا استخر
📚 #زنان_عنکبوتی
❤️ #قسمت_سی_دوم
شهاب نقطه هایی که فروغ در این مدت مدام به آنها تردد داشته، روی نقشه تهران نشان داد.
حبابی از چند دسته داشت شکل می گرفت که هم به یکدیگر مرتبط بودند و هم یک مدل کار را داشتند پیش می بردند. ودرخواست آخرش:
– تلفن های فروغ باید پوشش داده بشه.
امیر سر به تایید تکان داد و گفت:
– اون خطی که ازش گرفتی فقط تا دو روز فعال بود، بعد قطع شد.
شهاب لب گزید و فکر کرد چرا حواسش نبوده که هیچ کاری از فرمانده مخفی نمی ماند. سید که تا حالا این قدر ساکت نمانده بود گفت:
– این موجود هر روز چند تا خط می سوزونه! راه کارش کنترل کلی موبایلشه که فکر کنم از خودش جدا نمی کنه.اگر تمام کسایی که داریم شناسایی می کنیم رو زیر نظر بگیریم که باز هم نیرو و هزینه بره.
دیگه این که ما هم بشیم نیروی خودش که نشده تا حالا. فقط می شه تو خونش شنود گذاشت و اتاق کارش و این که راننده ی شخصیش ما بشیم که اینا هم قسمتی از کار رو پوشش می ده!
آرش انگشت اشاره اش را بالا آورد و گفت:
– امیر اجازه بدن تمام موبایل و ایمیل و مجازی جاتش رو آنلاین در خدمتتون میذارم!
چشمان جمع برق زد و امیر تنها سری تکان داد و آرش وعده ی فردا ساعت دوازده را داد! این خودش یک نقطه ی روشن کننده بود برای راحتی ذهن همه!
آرش ادامه داد:
من فکر می کنم اگر اتاق آتلیه ای که شهاب می گه رو پوشش بدیم کفایت نمی کنه. اینا قطعا محل قرارا شون رو یک جا نمی ذارن! پس باید نقطه زنی کنیم تا تجمیع موفقی داشته باشیم.
فقط سید و شهاب نقطه اصلی رو بدن بقیش با ما!
شهاب دو دستش را به هم کوبید و خندان گفت:
من که از اول گفتم که آرش باید بیاد. من و سید تا فردا اینا رو می دیم.
آرش به شهاب نگاه کرد و گفت:
– اینایی که شما حضورا در خدمتشون هستید گروه اولند که فرماندهی ظاهری نیروهای زیر دست رو می کنن، نیروهای زیر دست کیان؟ گروه دوم که قبلا دسترسی بهشون زمان می برد و خیلی هزینه بر بود. اینا الان زنده و حاضر در اختیار گروه اولند. کجا؟
یه دور تو اینستا بزنید. این ها نیروی تربیت شده ی غیرحضوری بی خرج مجازیند که توی تلگرام و اینستا دارند نتیجه می دن. یعنی به صورت غیرحضوری هم دارن نیرو تربیت می کنن.
ادامه دارد
┄┅┅✿💐🍃💕🌹🌸✿┅┅┄
@ketabkhanehmodafean
#مناجات_شعبانیه
[إِلَهِی قَدْ أَحْسَنْتَ إِلَیَ] إِذْ لَمْ تُظْهِرْهَا لِأَحَدٍ مِنْ عِبَادِکَ الصَّالِحِینَ فَلا تَفْضَحْنِی یَوْمَ الْقِیَامَهِ عَلَى رُءُوسِ الْأَشْهَادِ
خدایا ، گناهم را در دنیا براى هیچ یک از بندگان شایسته ات آشکار نکردى،پس مرا در قیامت در برابر دیدگان مردم رسوا مکن،
إِلَهِی جُودُکَ بَسَطَ أَمَلِی وَ عَفْوُکَ أَفْضَلُ مِنْ عَمَلِی
خدایا جود تو آرزویم را گسترده ساخت،و عفو تو از عمل من برترى گرفت.
#هرشب_یکفراز
#کتابخانه_مدافعان_حریم_ولایت
🌼 #السلام_علیک
🌼 #یا_اباصالح_مهدی
❤️ #آقاجان
پس از فروردین های بی بهار
و بهارهای بی شکوفه
و شکوفه باران های بی دلخوشی ...
شما
از راه خواهید رسید
و همه خواهند دید که
با یک گل
چگونه بهار می شود
از راه خواهید رسید
و عطر نرگس
تمامی فصل ها را و
تمامی روزها و لحظه ها را
تسخیر خواهد کرد.
از راه خواهید رسید
و روزهایمان پس از
زمستانهای پی در پی ،
#نوروز خواهد شد...
#ماه_شعبان🌼
#یا_مهدی_ادرکنا
#شعبانالمعظم
#ماه_به_نیمه_رسید
#ماه_شب_چهارده
🍃🌺
@ketabkhanehmodafean
بخشهایی از کتاب #خیاط_شهر_ما
داستانهایی از زندگی عارف معاصر #شیخ_رجبعلی_خیاط
نویسنده : سمیرا اصلان پور
تولید رادیو تهران با صدای #بهروز_رضوی
📗#معرفی_کتاب
کتاب «خیاط شهر ما» نوشته سمیرا اصلان پور حاوی داستان هایی از زندگی عارف سالک و واصل و بنده صالح خدا «شیخ رجبعلی نکوگویان» معروف به #شیخ_رجبعلی_خیاط است
که در سال ۱۳۴۰ هجری شمسی به دیدار حق تعالی شتافت.
«خیاط شهر ما» شامل چهل قصه است و حاصل تلفیق دو کتاب «هفت دریا شبنم» و «یک شهر، یک خیاط» است.
نویسنده برای نگارش این کتاب از کتاب «کیمیای محبت» مشهورترین اثر نوشته شده درباره ایشان نوشته آیتالله ریشهری
و مصاحبه شاگردان وی که قبل تر در مجلاتی به چاپ رسیده بهره برده است.
داستانهای موجود در این کتاب بیشتر منعکسکننده رفتار، سلوک اجتماعی، کرامات اخلاقی و ارتباط وی با مردم و خاطرات ایشان است.
🎧📒
@ketabkhanehmodafean
Part01_خیاط شهر ما.mp3
11.87M
داستانهایی از زندگی عارف سالک
#شیخ_رجبعلی_خیاط
قسمت 1⃣
🎧📒
@ketabkhanehmodafean
کتابخانهمدافعانحریمولایت
📚 #زنان_عنکبوتی ❤️ #قسمت_سی_دوم شهاب نقطه هایی که فروغ در این مدت مدام به آنها تردد داشته، روی ن
📚 #زنان_عنکبوتی
❤️ #قسمت_سی_سوم
شناسایی این ها هزینه نداره، با مدل عکساشون فیلماشون و با مدل چتاشون و ارتباط شخصی با افراد، خیلی راحت میان وسط میدون تو ریلی که اینا کنار گذاشتن و همراه می شن.
شهاب انگشت اشاره اش را خواباند و رو به امیر گفت:
– اما آقا امیر باز هم اینا جایگاه و پشتیبانی می خوان که می شه همان موسسه ای که گفتم.
سینا نفسش را آزاد کرد و گفت:
– اون شماره ی فروغ زنگ خورش از رئیس جمهورم بالاتر بود!
امیر منتظر بود که سینا توضیح بیش تر بدهد اما سینا حرف دیگری داشت که الان زمان آن بود:
– با آرش و شهاب که اطلاعاتمون رو کنار هم بررسی کردیم؛ دیگه مطمئنیم با یه موسسه معمولی طرف نیستیم حتی ما با یه تیم هم طرف نیستیم.
ما داریم با یه دنیا رو در رو می شیم. یه دنیایی که ظاهرا نقشه کشیدند اما باطنا این زن ها پیاده نظام یه اندیشه اند…
سینا این مقدمات را تکراری می دید اما عادت داشت در تکرارها غور کند و خط و سیر نقطه را پیدا کند. یعنی همیشه نقطه ها برایش اتصال می آوردند.
گوش هایش هم زمان می شنید و انتقال می داد و ذهنش خط سیر می نوشت. اما دلش کنار این ها یک دوجمله از امیر می خواست. امیر همیشه زودتر نقطه زنی می کرد.
نقطه هایش سه چهارتایی از آرش و سینا بیشتر بود و شکل هندسی کار دقیق تر و معنادار تر!!!
با اشاره ی امیر آرش اطلاعات جدیدی که از رصد صفحات مجازی داشت و تایید نتایج تحقیقات این مدت بود را رو کرد:
حدود دویست مورد افرادی که توی صفحاتشون از عکسای نامطلوب خودشون استفاده می کنند بررسی صفر تا صد شدن؛ نود درصد زنای مشکل دارن. خانواده و تربیت خلاء اصلیه!
یعنی حدود صد و هغتاد از دویست. البته خب یه حرکت عجیب اینه که کامنت هایی که دارن خیلی شبیه همند. انگار یک گروه به صورت برنامه ریزی شده توی این صفحات عضوند، تا زیر عکس ها، مطالب نامطلوب بذارن
و فرد رو به سمت حرکت های هنجار شکن ببرن. صاحب صفحه ها اولش گاهی موضع می گرفتن، اما بعدا بی خیال و حتی همراه می شن. این خلا عاطفی، بی کاری، نیاز به تایید… که هر چی هست باید معاونت اجتماعی، روش تحقیقاتی درست و حسابی انجام بده.
امیر که تا حالا ساکت نشسته بود تا بچه ها نظراتشان را بگویند، خم شد تا فنجانی بردارد، شهاب هم فلاکس آب جوش را برداشت. امیر دو تا فنجان را جلو کشید. برای خودش و شهاب چای را آماده کرد
ادامه دارد
📚
@ketabkhanehmodafean
#مناجات_شعبانیه
إِلَهِی فَسُرَّنِی بِلِقَائِکَ یَوْمَ تَقْضِی فِیهِ بَیْنَ عِبَادِکَ
إِلَهِی اعْتِذَارِی إِلَیْکَ اعْتِذَارُ مَنْ لَمْ یَسْتَغْنِ عَنْ قَبُولِ عُذْرِهِ فَاقْبَلْ عُذْرِی یَا أَکْرَمَ مَنِ اعْتَذَرَ إِلَیْهِ الْمُسِیئُونَ .
بار خدایا،روزى که در آن میان بندگانت حکم می کنى، مرا به دیدارت خوشحال کن.
خدایا عذرخواهى من از پیشگاهت عذرخواهى کسى است که از پذیرفتن عذرش بی نیاز نگشته،پس عذرم را بپذیر اى کریمترین کسى که بدکاران از او پوزش خواستند.
#هرشب_یکفراز
#کتابخانه_مدافعان_حریم_ولایت
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
السَّلامُ عَلَيْكُمْ أَهْلَ بَيْتِ الرَّحْمَةِ وَالنُّبُوَّةِ ، وَمَعْدِنَ الْعِلْمِ ،
وَمَوضِعَ الرِّسالَةِ ،
السَّلامُ عَلَيْكَ يَا بَقِيَّةَ اللّهِ فِي أَرْضِهِ .
درود بر شما اى خاندان مهر ورزى
و پيامبرى
و سرچشمه دانش
و قرارگاه پيغام گزارى
، درود بر تو اى بازمانده خداوند در زمين.
سلام بر مهدی موعود
سلام بر نیمه ی ماه شعبان و قرص قمرش...
تولدت بر ما زمینیان مبارک آقای عالَم ...
🌼💫🌼💫🌼💫
.. و ندای انا المهدی ات جهانی را پر می کند
گویند ظهور تو قیامت صغراست!
آری
چقدر دیر است برای تغییر
آن هنگام که در قیامت صغرای ظهورت
نامه ی عمل ام
در خلوتی با حضور تو
در دست راستم نباشد
چقدر سخت است تورا این گونه دیدن!
🌼💫🌼💫🌼💫
#نیمهیشعبان
#یاامام_عسکری_چشمتون_روشن
#یا_مهدی_ادرکنا
#ماه_شعبان_به_نیمه_رسید
#قرص_ماه_کامل_شد
#میلادمنجی
#کتابخانه_مدافعان_حریم_ولایت
@ketabkhanehmodafean
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سال جـــــدید همه میخوان برن سفر ...♡
•┈┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈┈•
@ketabkhanehmodafean
📚 #زنان_عنکبوتی
❤️ #قسمت_سی_چهارم
مِنُ و مِنِ سینا سر امیر را بالا آورد. لبخند خجالتی زد و پرسید:
_اول می شه بپرسم جلسه تا ساعت چنده؟
امیر تامل نکرد:
_هر برنامه ای داری کنسل کن، امشب تا به نتیجه نرسیم رفتن در کار نیست.
سینا دستی به پشت سرش کشید و گفت:
_پس من اول یه زنگ بزنم.
سینا رفت تا تماس بگیرد:
_قربون دستت خانوم. شما عکس منو از توی اتاق بیار بذار جلوی کیک، به مادرت و مادرم هم سلام برسون. فقط کیک سهم من رو بذار کنار.
یک دو سه جمله و سکوت و لبخند هایی که از هر ثانیه اش دویست کلمه متولد می شد و سر آخر سرتکان دادن های سینا و قطع تلفن. تا در اتاق را باز کرد امیر گفت:
_خب سینا بگو چه کردی؟ انگار دست تو پرتر باید باشه.
هنوز سینا ننشته بود. آرش پارچ را خم کرد روی لیوان ، می دانست سینا با چای ارتباط ندارد اما آب را هم جز با یخ نمی خورد. امیر با چاقوی تمیز یخ را انداخت داخل لیوان سینا، تا یخ و آب را سرکشید گفت:
_ یه آقاییه که سر صبح وارد موسسه می شه. یعنی هفت تا زن ثابت و سه تا مرد ثابت. دقت که کردم دیدم این آقا ظهر که می شد میزنه بیرون! زن ها کم و نادر تردد داشتند اما این آقا سر یه ساعت مشخص و هر روز ؛ دقیق موقع نماز. چون همه فکر ما روی زن ها بسته شده بود من دقت خاصی نکرده بودم که شما چند روز پیش جرقه شو توی ذهنم زدید!
رفت و آمدش غیر طبیعی بود چون تا پنج عصر ، ساعت کاری داشتند. روز اول نه . روز دوم رفتم دنبالش . دو تا خیابون پایین تر رفت توی مسجد ! سه روز دنبالش بودم، دقیقا تکرار شد. از روز دوم رفتم کنارش نماز خوندم. راستش خواستم به شما بگم چه کنم؟ گفتم مطمئن بشم که عمدی نیست حرکتش! یعنی گفتم شاید داره رد می ده اما دیدم نه واقعا نماز می خونده! شما که دستور دادید دیگه پیگیر شدم! امیر سری به تایید تکان داد و با لبخند منتظر ماند.
_روز سوم و چهارم یه چند کلمه ای هم صحبت شدیم، آب و هوا و تهران و ترافیک و محله خوب و مسجد و گنبد و گلدسته و همه رو تحلیل کردیم تا الان که فکر می کنه من فروشنده اطراف مسجدم و منم می دونم که کارمند یه شرکت خصوصی این این اطرافه. شخصیت حقیقیش رو هم پیگیری کردم، باید بگم که خوش بختانه می شه بهش اعتماد کرد. خانواده موجهی داره. خودش هم بچه دانشگاه صنعتی بوده. سه تا بچه داره، الانم حساب دار شرکته . راستش آقا من فکر می کنم چون قدرت بالایی توی حسابداری داشته استخدام این جا شده و الا آب و گِلِش ایرانیه به اینا نمی خوره! خلاصه این که آماده دستورم. بگید خلاص رو بزنم.
امیر گفت:تا فردا صحبت رو بکن. بریم جلو.
شهاب پرسید: قبول می کنه؟ روی خط بود یا این که پول کارش مهمه؟
آرش گفت: آدم گِل درستی باشه، می شه بیرونش کشید.
بچه ها یک بار مرور کردند کارهایی که باید هر کدام پیگیری می کردند و امیر به همه زمان داد.
فردا وقتی سینا کنار مرد ایستاد که امام جماعت الله اکبر را گفته بود و تنها به سلام کوتاهی گذشت. بین دو نماز هم سینا سر به سجده گذاشت و راه گفتگو را باز نکرد. اما نماز که تمام شد مرد دست خداحافظی دراز کرد.
ادامه دارد
┄┅┅✿💐🍃💕🌹🌸✿┅┅┄
@ketabkhanehmodafean
#مناجات_شعبانیه
إِلَهِی لا تَرُدَّ حَاجَتِی وَ لا تُخَیِّبْ طَمَعِی وَ لا تَقْطَعْ مِنْکَ رَجَائِی وَ أَمَلِی
خدایا،حاجتم را برمگردان،و طمعم را قرین نومیدى مساز، و امید و آرزویم را از خود مبر .
إِلَهِی لَوْ أَرَدْتَ هَوَانِی لَمْ تَهْدِنِی وَ لَوْ أَرَدْتَ فَضِیحَتِی لَمْ تُعَافِنِی
خدایا،اگر خوارىام را می خواستى،هدایتم نمی نمودى،و اگر رسوایی ام را خواسته بودى عافیتم نمی بخشیدى..
#هرشب_یکفراز
#کتابخانه_مدافعان_حریم_ولایت
گاهی حتی بی دلیل،
دلت میگیره...حس میکنی
باید کمی تنها باشی،
نیاز داری
یه جای خلوت،
به خدا حرفهات رو بگی... ⛅️
یه وقتایی
فقط دونههای اشک
که روی گونههات میشینه
💜 دلت رو آروم میکنه
پیامبر(صلی الله علیه و آله ) میفرمودند:
وقتی خدا، کسی را دوست داشته
باشد، ابری بارانزا همواره
در دل او
🌧 میبـارد...
خدا، دلهای اندوهگین را
دوست دارد و محال است کسی
که از ترس خدا میگرید، به جهنم برود . . . 🌸🍃
📗 یک پنجره خورشید.
تولیدات فرهنگی حرم مطهرامام رضا علیه السلام
📚
@ketabkhanehmodafean