#اطلاعیه
بسم الله الرحمن الرحیم
یک روز، روشنی اندکی که توانسته بود از همه ی تیرگیها و غبارهای بالای روزنه ی سلّول بگذرد و به داخل سلّول نفوذ کند، توجّهم را جلب کرد. از شادی نتوانستم خودم را کنترل کنم. فریاد زدم: آهای... مژده ... آفتاب... آفتاب...! چشمهای ما به این نوری که ما را با گستره ی فضای آزاد و رها پیوند میداد، دوخته شد. به مدّت نیم ساعت یا کمتر، همچنان با خوشحالی به آن نگاه می کردیم تا این که ناپدید شد. روز بعد این شعاع نور بیشتر شد و مدّت بیشتری دوام آورد. چند هفته وضع به همین منوال بود تا آن که خورشید در زاویه ای قرار گرفت که دیگر این عطیّه ی ناچیزش به ما نمیرسید.
🌟کتاب «خون دلی که لعل شد» حاوی خاطرات حضرت آیت الله سید علی خامنه ای است. از زندانها و تبعید دوران مبارزات انقلاب اسلامی است. تا فداکاری و مجاهدت های همسر و فرزندان و خانواده ایشان.
این کتاب ترجمهی فارسی کتاب «إنّ مع الصّبر نصراً» است که پیش از این به زبان عربی در بیروت منتشر و توسط سیّد حسن نصرالله معرّفی شد.
این کتاب زندگی نامه خود نوشت آیت الله خامنه ای است که بسیار روان و ساده به رشته تحریر در آمده است.
🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
واحد مطالعه مادرانه در نظر دارد که برای دور جدید مطالعه، به هم خوانی این کتاب بپردازد.
برای شرکت در این هم خوانی به این آیدی پیام بدهید.
@m_borzoyi
⏰شروع مطالعه: اول مرداد ماه
#مادرانه_سبزوار
#واحد_مطالعه_و_پژوهش
#ارسالی_مادران
_ مامان! میشه قصهی امشب رو من بگم.
_ باشه پسرم. شما بگو.
کتابش را باز کرد. ورق زد و آخرین داستان کتاب را آورد؛ «نالهی مرغابیها».
_ مامان! میخوام این قصه رو بخونم خیلی غمانگیزه. فقط قول بده گریه نکنی.😭
شروع کرد به خواندن،
من و دخترها هم محو گوش دادن.
داستان، قضایای شب شهادت امیرالمؤمنین (ع) را روایت میکرد.
او میخواند و من میگریستم.
سرش را بالا آورد، اشکهایم را پاک کرد و گفت: مامان! مگه نگفتم گریه نکنی؟!
قصه که تمام شد، کتاب را بست.
شروع کرد به تحلیل قصه.
به قسمتهایی از وصیتنامه امام علی (ع) که داخل قصه آمده بود اشاره کرد و گفت: ببینید امام علی (ع) توی وصیتنامهاش هیچی از خودش نگفته و نخواسته. همش برای بقیه دعا کرده و سفارش کرده.
و ادامه داد:
من این کتابو خیلی دوست دارم.
بعضی داستانها رو گفتگوهاشو دوست دارم
بعضیا رو، نقاشیهاش رو
بعضیا رو هم، مفهوم داستانش رو دوست دارم...
و اشاره کرد به داستان «عقیل و آهن سرخ» که خیلی به دلش نشسته و تا حالا چند بار دیگر هم برایمان تعریف کرده.
خدا را بابت رزق امشبمان، شکر کردم
که بدون نیت و برنامه ریزی قبلی ما، این سفره پربرکت با مدیریت پسرم پهن شد،
حول کتاب «۱۲ قصه از امام علی (ع) و یارانش» با نگاهی به نهجالبلاغه،
به روایت مژگان شیخی.
@ketabkhanemadarane
سلام.من این کتاب رو برای پسرم خریدم و حالت مجله داره،با بازی و ریاضی و ...
موضوع این کتاب آشنایی کودکان با واقعه غدیر خم به شیوه مسابقه و سرگرمی می باشد.
#ارسالی_مادران
#پویش_کتاب_عیدانه
#کتابخانه_مادرانه
🏡کتاب خانه مادرانه سبزوار🏡
#با_ذکر_صلوات #کتاب_بزرگسال #حیدر #آزاده_اسکندری #انتشارات_کتابستان_معرفت #معرفی این کتاب به تص
یه پیشنهاد عالی☺️
کتاب #حیدر در وصف امام علی علیه السلام 📚
📗 یک عیدی شیرین | خبر بزرگ💥
💌 در آستانهی عید سعید غدیر، کتاب خبر بزرگ، شامل ۱۰ داستان کودکانه از واقعهی غدیر و با هدف آشنایی هرچه بیشتر کودکان با مفاهیم عید غدیر ، در اختیار شماست. این کتاب توسط تحریریه «ریحانه» به رشته تحریر در آمده است.
فایل کتاب👇👇👇
@ketabkhanemadarane
DastanGhadir.pdf
7.37M
فایل کتاب "خبر بزرگ "
تقدیم به کتابویچی های عزیز💞💗💚💛
#خاطره_کتابخوانی
#ارسالی_مادران
چندین ساله مطالعه ام فقط در جهت درس و دانشگاه و کتب علمی بوده و فقط سالی دوسه کتاب با موضوعات دیگه میخوندم.
در دوره نوجوانی حدود یازده تا چهارده سالگی میزان مطالعه ام بشدت بالا بود.
هر روز از کتابخانه مدرسه، پنج شش کتاب امانت میگرفتم و حداکثر دو روز بعد، اگر نه روز بعد، تحویل میدادم.
خانم کتابدار اوایل کتابها رو که تحویل میگرفت یه نگاهی 😏 بهم مینداخت.
چند وقته بعد میگفت میرسی اینا همه رو بخونی؟؟؟؟🧐یا اینا رو خوندی که آوردی؟؟؟😡
چند وقته بعد گفت این برگه های توی پوشه ،برگه ی خلاصه نویسی یه.
هرکتابی که میخونی باید مشخصات کتاب و خلاصه شو هم بنویسی و با کتاب تحویل بدی.حتی کتب علمی 😳
و میخواست زرنگ بازی دربیاره و مچ منو بگیره.😉
اما هرروز ناامیدتر از روز قبل میشد.من هرشب دوسه کتاب میخوندم،خلاصه ها رو هم مینوشتم و فرداش تحویل میدادم و این شد چهره خانم کتابدار🤨
این هم من🤩😎🤓🤪
خلاصه
تقریبا تمام کتابهای کتابخونه رو بخصوص رمانها خونده بودم.
پایان سال، سر صف اسم منو بعنوان عضو فعال کتابخونه و کتابخوان برتر خوندند و جایزه و لوح تقدیر بهم دادند.😍
@ketabkhanemadarane