هفت داستان که به نظر من بهترینش (خبر قهر پلیکانها) بود.
البته بقیهی داستانها هم توصیفات خوب و درستی داشت،نویسنده فضاهاو مکانهای متفاوتی را با توجه به تجربهی زیستهاش ساخته بود که تا حد زیادی باور پذیر بود.
کشمکش شخصیتهای داستانها اغلب درونی بود و این چیزی هست که من میپسندم اما ممکن است مطابق سلیقهی هر مخاطبی نباشد.🙂😉
.
.
.
#ازنویسندگان_معاصرمان_بخوانیم😊
چرا لفت میدین بی تربیتا بمونید من براتون کتاب معرفی کنم 😂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
استاد رحمت الله خدام احمدی دستی به موهایش میکشد و از پرنده میپرسد: چی بزنم؟
پرنده آسوده و بیخیال نشسته روی دوتارِ استاد و لابد با خودش میگوید: بزن استاد هر چی بزنی خوشه!
استاد مینوازد، تار بالا و پایین میشود. پرنده تعادلش را از دست میدهد اما همچنان سفت و سخت سر جایش مینشیند و لذت میبرد!
دلم میخواهد این پرنده بودم!
می نشستم سر جایم و از آنچه مایهی خوشیِ دل است لذت میبردم، بیخیال آن تکانها و عدم تعادلها، بیخیال آن حال و احوال ناخوش که گاهی گریبانم را میگیرد.
استاد مینوازد و گوشه چشمی هم به پرنده دارد، نگاهش معنی دار است.(حواسم هست به تو که اعتماد کرده ای و مانده ای، حواسم هست که اذیت نشوی و بی طاقتت نکنم)
.
.
.
حواسشان نیست که اذیت میشویم و کم طاقت شدهایم، حرف بسیار دارم اما میلم به گفتن نیست، دلم سکوت میخواهد.
خدا رحمت کند احمد محمود(عطا) را که اینچنین رمانهایی برایمان به یادگار گذاشته، زمین سوخته را سال ۱۳۶۰ نوشته و باید بگویم این رمان قطعا چندین و چند گام جلوتر از زمانهی خودش است.
رمانی از شرح آنچه در پشت سنگرها رخ میدهد در زمان جنگ، شرح آنچه جنگ به سر مردم عادی می آورد، مردمانی که نه سلحشوران میدان جنگند و نه فراری از موطن اصلی خودشان (مردمان معمولی کاملا معمولی)
اینکه این رمان ضد جنگ معرفی شده برایم عجیب نیست چون ما عادت نداریم کسی چهرهی واقعیمان را نشانمان بدهد، دلمان میخواهد چهرهی بزک کردهای از خودمان ببینیم و زمین سوخته اینچنین نیست!
زمین سوخته داستانی است از دلِ تجربه های زیستهی یک نویسنده در جنوب و به قدری صحنه به صحنهی شهادت ها (به ویژه شهادت خالد) به درستی توصیف شده که تلخی این داستان شما را به این زودی ها رها نخواهد کرد.
یکبار دیگر به حرف احسان عبدیپور در مورد احمدمحمود ایمان آوردم(احمدمحمود فیلنامه نویس ادبیات ماست.)
#احمدمحمود
#زمینسوخته
گفت: مامان من برای تولد بابا چه هدیه ای بدم؟
راحت ترین جواب رو دادم : میتونی از کارت هدیه ای که آقا جون بهت دادن یه کم پول برداری بدی به بابا
گفت: نه مامان اون پولا ارزشی نداره چون من واسش زحمتی نکشیدم!
گفتم: آو یعنی دوست داری هدیه ای به بابا بدی که خودت واسش زحمت کشیده باشی؟
گفت: آره مثلا چیزی که خودم ساخته باشم، یا پولی باشه که خودم بدست آورده باشم😎
من؟ یعنی لازمه بگم خر کیف بودم از این صحبتای فرهیخته طورش؟ 😅
گفتم: پیشنهادت چیه؟
گفت: یه کار دستی درستم کنم یه چیز کاربردی که بابا نداشته باشه.
گفتم: اینجا خونهی آقاجونه وسایل کاردستی نداریم.(ته مغزم این بود ول کن بابا حوصله داری)
به نیم ساعت نکشید دیدم چسب حرارتی رو برداشته و با در نوشابه چنین اثری خلق کرده.
گردنبند ویژهی تولد بابا😍
خوشحالم که حرفای ته مغزم رو به زبون نیاوردم چون از دیدن این اثر هنری محروم میشدم😊
.
.
.
#تولدمبارکمهربونبابایخوشذوق
#کارگاهچگونهفرزندخلاقباربیاوریمروازدستندین
#سوادمالی😁
#تهمغزبایدساکتبشه
ببین یا ماها خیلی سخت گرفتیم که معتقدیم داستان کوتاه هم باید حتما سر و شکل داستانی داشته باشه(یعنی پیرنگ درست، تحول، نگو نشان بده ... داشته باشه)
یا اینکه احمد آقای غلامی خیلی کاربلد بوده که هر چی تو مغزش بوده و ریخته رو کاغذ!
یا شایدم بنیاد گلشیری اونقدرا هم که ما فکرش رو میکنیم سخت گیری نداره و یک نوشته که از نگاه ما حتی داستان هم نیست و فقط پروندهی شخصیته رو برگزیده اعلام کرده 🤔
نمیدونم کدومش درسته فقط این رو میفهمم که تنها راهِ نویسنده شدن نوشتنه😅
کتاب خواندنیست مخصوصا برای نو نویسندهها😉بخوانید و بنویسید و در این امر زیاده روی کنید😊
#ازکراماتشیخمااینستشیرهراخوردوگفتشیریناست😁
#آدمها
#احمدغلامی
اگر اهل عیدی دادن کتاب هستید این کتابهای دیوید کالی برای بچه های دبستانی گزینه های مناسبی هستند، طنازانه با تصویر سازی هنرمندانه و جذاب😊
#کتاب_کودک
شما رو نمیدونم اما من نه حال و هوای ماه رمضونی دارم و نه حال و هوای عید😑یه جوری گیج و منگم که روز و تاریخ و برج و ماه از دستم در رفته.
نمونهش همینکه کنار سفرهی هفت سین جای خوندن جزء قرآنم نشستم به خوندن یک کتاب دیگه از خیاوی و خب چی بگم؟
یه نفس نوشته و نثرش گیراست و حتما توی مدت زمان کمی این کتاب رو خواهید خوند.
در ضمن با خوندن این کتاب هم ایمون میارید به اعجازِ تجربهی زیسته😅😉
قصد عیدی دادن اگر دارید و هنوز پولی مونده ته کارتتون این مجموعه هم عالیه😅
برای افزایش اعتماد بنفس و عزت نفس در کودکان، برای انتقال ارزشها و خیلی از مفاهیم ارزشمند دیگه این کتابها خیلی خیلی خوب هستند👌
نکته: این کتابها به دلیل داشتن متن طولانی قاعدتا برای بچه های دبستانی و یا بچه های بالای پنج سال که علاقمند به دنبال کردن متن طولانی هستند مناسب است.😉
#کتاب_کودک
اولین کتاب امسال را در حالی خواندم که مدام از خودم میپرسیدم، نویسنده چطور توانسته اینچنین شجاعانه روند معمولی و تکراری قصه ها را بشکند و طرحی نو دراندازد؟
برف و سمفونی ابری به جهان مارکز شبیه است و همان فضای وهم آلود و رمز آلود و البته کمی هم ترسناک را برایمان به ارمغان می آورد.
نو نویسنده ها لطفا این کتاب را بخوانید شاید ترسِ شکستن چهارچوبها در دلتان کمتر شود😉(اولین مخاطب این قسمت خودم هستم😊)
#یک_از_صد
#پیماناسماعیلی
#داستانکوتاهپستمدرن
هدایت شده از خوان
کوچه بنبست.pdf
4.76M
🔖 کوچه بنبست
✨روایت اول
به قلم " سمیه شاکریان"
#باشگاه_نویسندگان_مبنا
#من_الظلمات_الی_النور
| @mabnaschoole |
هدایت شده از مدرسه مهارت آموزی مبنا
فراق.pdf
1.21M
آقای جواهری چالش جذابی به پا کرده که وسوسه شده ام در آن شرکت کنم. میخواهم آستانهی تحمل دردم را بالاتر ببرم و بخوانم و بخوانم و بخوانم!
امیدوارم در انتهای این سال که در آن خودم را به چالش میکشم لبخند رضایتی روی لبم داشته باشم و بگویم: سخت بود ولی انجامش دادم.🙂
خواندن صد کتاب را برای خودم بر میدارم و میدانم که سخت است ولی غیر ممکن نیست😉
.
.
.
#هم_درد
#چند_از_چند
صمد طاهری از آن نویسنده هاست که میتواند با سوژه های معمولی و پیش پا افتاده هم داستان بنویسد. گرچه توانش را دارد از دل همین سوژه های ساده هم داستانهای عجیب و غریب خلق کند و مخاطب را حیرت زده و متحیر کند😊
در این مجموعه صمد طاهری تلاشش را کرده کمی از فضای رئالیسم فاصله بگیرد و به سوی فضای جادو، شگفتی و به اصطلاح خودمانی تر فضای مارکزی قدم بردارد.
او در این حرکت جدیدش هم موفق بوده و داستانهایش همچنان باورپذیر و جذاباند.
بعد از خواندن این کتاب احتمالا با خودتان میگویید (چرا فکر میکنم باید سوژه خیلی فوق العاده و منحصر بفرد باشه؟ چرا از اتفاقات دور و برم داستان نمیسازم؟😉)
.
.
.
#صمدطاهری
#دو_از_صد
دو داستان از این مجموعه را قبلا خوانده و شنیده بودم اما لذت دوباره خواندنش را از دست ندادم، داستانهای صادق بیگی پیرنگ درستی دارند، و خب لازم نیست دوباره تکرار کنم که او صاحب سبک است و داستانهایش آدم را چنان همراه میکند که بعید است شخصیتها را باور نکنی و توی مغزت شکل و شمایلشان ندی.
از ویژگی های دیگر صادق بیگی تسلط فوق العادهی او به اصفهان است، از معماری و گویش گرفته تا آشپزی و سنتهای اصیل اصفهانی که دارد کم کم فراموش میشود.
#سه_از_صد
#طاقچه_خوانی
#آرش_صادق_بیگی
اجازه بدهید با تمام ارادتی که به صمد آقا دارم بگویم : این دیگه چه سمی بود😐
یک داستان رئال که زمان خاصی را شامل نمیشود کدهایی داده شده و شما باید تکه های داستان را مثل قطعات پازل کنار هم بگذارید تا به نتیجه برسید.
رمان کوتاهِ(!) برگ هیچ درختی فضا سازیهای خوبی دارد اما این بی زمانی در سیر داستان ممکن است شما را کلافه و سردرگم کند طوریکه با خودتان بگویید راوی الان کجاست؟ چندسالهست؟ چه سالی را روایت میکند؟ قبل از انقلاب؟ دوران جنگ؟ دههی هفتاد یا ...🤔 😉
#صمدطاهری
#برگ_هیچ_درختی
#چهار_از_صد
پسرک هرچه عیدی در این ایام درو کرده چپانده توی صندوقچه و آن را گذاشته جلوی کتابخانه و تاکید کرده که کسی حق ندارد به اندوختهاش دستبرد بزند و الا با آن مار غاشیهی پیچیده دور صندوق روبهروست!
هر بار نگاهم به صندوقچه می افتد، چیزی توی قلبم فرو میریزد، من از این ایام چه اندوخته ای با خودم دارم؟
صندوقچهی وجودم را با چه چیزی پر کردم؟ حواسم هست که باید نگهبان این دارایی ها باشم که هنوز رمضان عزیز تمامنشده از دستش ندهم؟ اینها را با خودم میگویم اما
حقیقتش اینست که احتمال میدهم صندوقچهام خالی باشد من نه عبادت درخوری داشتم و نه آنچنان که باید از فرصت هایم بهره بردم، ماه مبارک دارد بساطش را جمع میکند که برود و من با صندوقچه ای خالی اما امیدوارانه چشم انتظارم تا
(پر کند دوباره کیل مرا ایها العزیز)
هدایت شده از شروق
پروردگارا
در این واپسین ساعات ماه مبارک،به تو پناه می برم از تمام دانسته هایی که دغدغه دانستنش را نداشتم و آموختم و نه تنها جزیی از من نشد که باری شد برای سنگین تر کردن ابر توهم دانستن هایم....
خداوندا
در این ساعات پایان مهمانی،به تو پناه می برم از تمام علم هایی که نافعم نبود....
ای مهربانترین میزبان هستی
در این لحظاتی که از پای سفر مهمانی ویژهات میرویم تا پای سفره مهمانی همیشگیات برگردیم به تو پناه می برم از هر آنچه که برزبان می آورم تا حباب وجودم را پیش چشم دیگران بزرگتر کنم .....
خدایا ای پناه بی پناهان،پناهمان هستی، ظرفیت درک پناه بودنت را به ما بده....
https://eitaa.com/shoruq
بعد از مدتها خواندن رمانهای خطی و ساده، خواندن این رمانِ پست مدرن برایم لازم بود و البته سخت، باید تکه های این پازل را کنار هم میچیدم و آپارتمانِ توی مغزِ رضا قاسمی را میساختم، با آدمهای عجیب و غریبش و دنیای مهاجرتش که از آدمی مثل من بسیار فاصله دارد.
اگر به دنبال یک رمان متفاوت که چهار چوبهای ذهنی را میشکند و طرحی نو در می اندازد هستید خواندن این اثر را توصیه میکنم.😊
ممنونم از زهرای عزیزم که این کتاب را برایم هدیه فرستاد.
.
.
.
#پنج_از_صد
#رضاقاسمی
احتمالا از لبههای برگشتهی جلدِ کتاب و قیمت پشت جلدش متوجه شده اید که کتاب جدیدی نیست، داستانهای این کتاب را بی اندازه دوست دارم طوری که هر بار دستم به نوشتن نمی رود، این کتاب را باز میکنم و داستانهایش را برای نمیدانم چندمین بار میخوانم و بعد از خواندن هر داستان انگار که انرژی زایی خورده باشم جان میگیرم برای نوشتن، قلم حسینی زاد و صادق بیگی برای من معجزه میکند و هلم میدهد به سمت بیشتر نوشتن، شما با خواندن آثار کدام نویسنده دلتان میخواهد بنویسید؟
.
.
از متن کتاب:( مادر، بی خود می گن قلب از گوشت و عضلهست، طاقتش از فولاد هم بیشتره)
#شش_از_صد
#داستان_فارسی
#محمود_حسینی_زاد