eitaa logo
فرهنگ کتابخوانی
121 دنبال‌کننده
1.2هزار عکس
545 ویدیو
89 فایل
نشر و گسترش #فرهنگ_کتابخوانی و #ارزشهای_اسلامی
مشاهده در ایتا
دانلود
🌟منبری مجلس امام حسین علیه السلام: 🖋 آیت الله سیبویه که ازعلمای ربانی و دلسوختگان ائمه علیها السلام بودند،نقل می‌کنند :. در خانه‌مان هر هفته جلسه روضه خوانی بر قرار بود و افراد بزرگواری جهت ذکر توسل و منبر تشریف می آوردند . ❇️یک هفته ،آقای حاج عبدالزهرا و آیت الله سید محمدکاظم قزوینی با هم در جلسه حضور پیدا کردند و به یکدیگر تعارف می‌کردند که طرف مقابل بر منبر برود . در نهایت آیت الله قزوینی به آقای حاج عبدالزهرا فرمودند: 👈 مگر دیشب مادرم زهرا علیها السلام شما را به منبر نفرستادند بعد از اینکه از ایشان سوال کردیم؟! معلوم شد که این عزیزان شب قبل خواب جلسه روضه را می‌بینند و اینکه حضرت فاطمه علیها السلام حضور دارند و حضرت زهرا علیها السلام آقای عبدالزهرا را بر منبر می فرستد، سپس ادامه می‌دهند که روضه خوان و مداح جلسه را خود اهل بیت علیهم السلام تعیین می‌کنند .در این قسمت به داستانی در عظمت روضه های حاج عبدالزهرا توجه کنید: 💠 حاج عبدالزهرا کعبی که از علما و خطبای بنام کربلا بودند هر سال در روز عاشورا بر تل زینبیه می نشستند و مقتل امام حسین علیه السلام را از حفظ می خواندند و وقایع کربلا را با سوز و گداز و صدای دلنشین، بیان می‌کردند که دل هر شنونده ای را منقلب و چشم ها را اشک آلود میکرد. خود آن جناب نقل می کند: یک روز صبح کنار حرم سیدالشهدا علیه السلام کتاب فروشی را دیدم که تعدادی کتاب نزدیک در گذشته را می فروشد، 🔸 نزدیک رفتم و کتاب ها را نگاه کردم. ناگهان کتابی را که مدتها بود به آن نیاز داشتم و پیدا نمی‌کردم ، لابلای آن کتابها دیدم ، کتاب را برداشتم و قیمت آن را پرسیدم. آن مرد گفت : حاج عبدالزهرا! این کتاب را به شما می دهم به شرط اینکه این قصیده (کاغذی که در آن قصیده نوشته شده بود) را برایم بخوانی. کاغذ را گرفتم ، دیدم قصیده ابن عرندرس ، شاعر معروف اهل بیت علیها السلام است. گفتم : مانعی ندارد ، می‌خوانم. گفت : همین الان می‌خوانی؟ گفتم: بله ! الان وقت دارم و می خوانم. آن مرد که کتاب هایش را جمع کرد و همراه من به صحن مطهر امام حسین علیه السلام امد. وسط صحن رو به روی ایوان طلا نشستم و شروع کردم به خواندن قصیده ابن عرندس، به همان سبکی که در منبرها می‌خواندم. هنوز چند بیت نخوانده بودم که دیدم سیدی جلیل القدر و با عظمت که لباس اهل علم را پوشیده بود کنار ما نشست و به خواندن من گوش می داد و اشک می‌ریخت . ما از گریه و ضجه او منقلب شدیم و بی اختیار اشک می ریختیم. با حضور آن سید ،مجلس ما معنویت و روحانیت خاصی پیدا کرد و هرگاه یادم می‌آید منقلب می شوم. آنها تا آخر قصیده که صد بیت می شود نشستند و گوش دادند و اشک ریختند . وقتی قصیده تمام شد، قبل از اینکه از جایش بلند شود، متوجه حضرتش شدم ،تا آمدم جویای احوال او شوم کسی را ندیدم. به آن شخص کتابفروش گفتم : این سید که اینجا نشسته بودند کجا رفتند؟ گفت: من دیدم سیدجلیل القدری آمد و بسیار اشک ریخت ، به حدی که از گریه او گریه میکردم؛ ولی وقتی شما قصیده را تمام کردید ناگهان ناپدید شد و دیگر من آن آقا را ندیدم. گفتم : ایا دانستی آن آقا چه کسی بود؟ آن آقا، یوسف فاطمه علیها السلام بود .آن منتقم خون سیدالشهدا علیه‌السلام بود ،آن آقا امام زمان ما ارواحنا فداه بود . همان جا نشستیم و در فراق حضرتش اشک ریختیم و از ایشان تشکر کردیم که به ما لطف کرده بودند. 📚 طوبای کربلا قزوینی عرندس 🍀🌺🍀🌺🍀 🌐کتابخوانی نشر و گسترش فرهنگ کتابخوانی و ارزشهای اسلامی https://eitaa.com/ketabkhani1