📚 گزیده ای از کتاب؛ قدرت عادت
اثر چارلز دوهیگ
🖋ما نمیتوانیم عادتهایمان را حذف کنیم، بلکه میتوانیم آنها را با عادتهای دیگر جایگزین کنیم
و همچنین عادتها یکشبه و آنی به وجود نمیآیند
و یکشبه و آنی هم تغییر و از بین نمیروند
و برای تغییر یک عادت
باید تمرین و پافشاری کرد...
#روانشناسی
#عادت
🍀🌺🍀🌺🍀
https://eitaa.com/ketabkhani1
👆👆📚یکی از کتابهای معروف که برای ایجاد انگیزه و غلبه بر تنبلی ،کتاب قدرت عادت اثر چارلز دوهیگ می باشد .
#چارلز_دوهیگ
#عادت
🍀🌺🍀🌺🍀
https://eitaa.com/ketabkhani1
🔸غیر اخلاقی ترین عادت بشر این است
که مدام و بی وقفه،
درباره هر کس و پیش از آنکه
بفهمد و درک کند قضاوت می کند.
این آمادگی پرشور
برای قضاوت کردن، نفرت انگیزترین
حماقت و مخرب ترین شرارت هاست ...
🔸وقتی کسی به دروغ گفتن عادت کند دیگر برایش سخت است یاد بگیرد راست بگوید!
#عادت
#روانشناسی
🍀🌺🍀🌺🍀
https://eitaa.com/ketabkhani1
🛑فریب #عبادت زیاد بعضی ها را نخورید:🌻امام علی علیه السلام به "کمیل بن زیاد"فرمود: ای کمیل! شیفته کسانی که #نماز طولانی می خوانند و مدام #روزه می گیرند و #صدقه می دهند و گمان می کنند که آدمهای #موفقی هستند، مباش و فریب آنها را نخور. زیرا ممکن است که به این عبادات #عادت کرده باشند یا بخواهند #عمداً مردم را #فریب دهند. ای کمیل! شیطان وقتی قومی را دعوت به گناهانی مثل #زنا، #شراب خواری، #ریا و آنچه شبیه این گناهان است می نماید، عبادات زیاد را با طول رکوع و سجود و خضوع و خشوع پیش آنان محبوب می گرداند. وقتی خوب آنها را به دام انداخت، آنگاه آنان را دعوت به ولایت و دوستی پیشوایان ظلم و ستم می نماید. 📚بحارالانوار ، جلد ۸۱ ، صفحه ۲۲۹ 🍀🌺🍀🌸🍀 https://eitaa.com/ketabkhani1
📚گزیده ای از کتاب؛ #آیین_دوستیابی
اثر #دیل_کارنگی
🛑تکنیک های اساس در #برخورد با #مردم :
🔸#انتقاد و #نکوهش:
📙داستان #غفلت_های_پدر:
#دبلیو_لبرینگستون_لارند
متن داستان: گوش بده پسرم! هم اکنون که تو خوابی این را به تو میگویم دست کوچکت زیرگونه ات است و موهای فرفری خرمایی رنگت روی پیشانی ات ریخته .
من تنها به اتاق تو آمده ام .همین چند دقیقه پیش که در کتابخانه مشغول خواندن برگه هایم بودم، موج #خفه
کننده ای از #ندامت و #پشیمانی سراسر وجودم را فرا گرفت. با #احساس گناه نزد تو آمده ام .
حرف هایی که می خواهم به تو بگویم مطالبی هستند که آن لحظه فکرم را مشغول کردند. پسرم، من همیشه با تو در #تقابل و #مخالفت بوده ام .وقتی لباس مدرسه ات را می پوشیدی به تو #اخم کردم چون باحوله فقط صورتت را نوازش می کردی. من از اینکه کفش هایش را #تمیز نکرده بودی, #تنبیهت کردم و #کارهای #سختی بر دوشت گذاشتم. زمانی که بعضی از وسایلت را روی زمین انداختی بر سرت #فریاد کشیدم.
موقع صبحانه هم #اشتباهاتی در تو دیدم. لباست را #کثیف کردی.لقمه هایت را نجویده قورت می دادی. آرنج هایت را روی میز گذاشتی. کره ی زیادی روی نان می گذاشتی و وقتی از خانه بیرون میرفتی تا بازی کنی و من هم به سر کار میرفتم دستت را بلند کردی و گفتی: « خداحافظ پدر.»و من اخم کردم و در جواب گفتم: « دستت را بینداز ».
بعد از ظهر که برگشتم همه چیز دوباره شروع شد .وقتی در خیابان به سمت خانه می آمدم به دنبال تو گشتم. دیدم روی زانوهایت نشسته ای و تیله بازی می کنی. سر زانو های شلوارت را دیدم که سوراخ شده بود. وقتی گوشت را گرفتم و جلوتر از خودم به سمت خانه می کشاندمت، جلوی دوستانت #کوچک شدی و #خجالت کشیدی. از نظر من شلوارت گرانقیمت بود و تومی بایست بیشتر #مراقب می بودی. اما تصور کن پسرم ، این همه سختی از طرف یک پدر!
یادت می آید ساعتی بعد که در حال مطالعه بودم ، چقدر با #ترس وارد اتاق شدی .نگاهی معصومانه و جریحه دار در چشمانت بود. وقتی سرم را از روی کتاب برداشتم و از آمدنت و وقفه ای که ایجاد کرده بودی #عصبانی و #بی_حوصله بودم تو یک لحظه دم در ایستادی . مردد بودی که وارد شوی یا نه. بیمقدمه فریاد زدم : «چه میخواهی؟»
تو هیچ حرفی نزدی ، فقط با #انرژی زیاد به سمت من دویدی و دستانت را دور گردنم حلقه زدی و مرا #بوسیدی.
دستان کوچکت با احساس #محبتی که #خدا در #قلب تو افروخته بود و به هیچ وجه نمی شد از آن صرف نظر کرد و مرا محکم فشار داد. بعد از آن آنجا را ترک کردی و به سرعت از پله ها بالا رفتی.
پسرم ! همان لحظه بعد از اینکه رفتی، کاغذ هایم از دستم افتاد و #ترس بزرگ و #ناخوشایندی مرا فرا گرفت. این #عادت من چه بلایی بر سرم آورده بود !؟ عادت به #ایراد گرفتن و #سرزنش کردن را می گویم. این بود هدیه ی من به تو به عنوان پسرم!؟
هر کاری که در در برابر تو کردم به علت این بود که دوستت نداشتم، به دلیل به آن بود که #انتظار و #توقع بیش از حدی داشتم . من تو را با #بزرگسالی همچون خودم #مقایسه می کردم .ویژگی های #خوب زیادی بود که در #شخصیت و #رفتار تو هویدا بود. قلب کوچک تو به بزرگی طلوع خورشید در تپه های وسیعی بود .
این را انگیزه و محرک بی اختیار تو برای هجوم به سوی من و بوسیدن و شب بخیر گفته نشان داد .پسرم ! از امشب دیگر هیچ چیز غیر از تو برایم مهم نیست. من در تاریکی پیش تو آمده ام و با #خجالت و #شرمساری زانو زده ام.
این اقرار کفاره ی ناچیز است که آن را می پردازم. میدانم اگر در زمان بیداری این حرفها را به تو می زدم معنی آنها را نمی فهمیدی . اما فردا من یک پدر واقعی خواهم بود!
می خوام #دوست #صمیمی تو باشم ؛وقتی تو رنج ببری من هم برنجم, وقتی تو میخندی من هم بخندم .هر موقع کلمات و جملات عجولانه ای به زبانم آمد، زبانم را گاز بگیرم. و همچنین یک #آیین و #سنت همیشگی با خود میگویم:
«او فقط یک کودک است؛ یک کودک خردسال .»
از اینکه تو را به عنوان یک #مرد تصور می کردم ، متاسفم. اکنون که میبینم با خستگی به تختخواب کوچکت خزیده ای و غرق خواب شدهای، در می یابم که هنوز به یک نوزاد می مانی. انگار همین دیروز بود که در آغوش مادرت خوابیده بودی. من از تو توقع بیش از حدی داشتم، #توقع بیش از حد.
به جای #محکوم کردن ،#دیگران, بهتر است سعی در #درک آنها داشته باشیم. بهتر است به این نکته پی ببریم که مردم کارهایی را که انجام میدهند چرا انجام میدهند و دلیل آن چیست؟
این #رفتار نسبت به #انتقاد، بسیار سودمند تر و موثرتر است و باعث ایجاد /همدردی ،تحمل و مهربانی می شود؛ «شناخت همه مساوی است با بخشش همه » و بر اساس گفته دکتر جانسون: