در این صبح تماشایی پاییز 🍂
دلت شاد و لبت از خنده لبریز 🍃
چراغ خانه ات همواره روشن 🍂
شب و روزت دل انگیز و دلاویز 🍃
سلام صبح بخیر 🍁
#کتابخونه
🌟به وقت شکرگزاری امروز🌟
ای خدای مهربان و عزیز، برای تمام نعمتهای بیشماری که به ما عطا کردهای، از تو سپاسگزارم. برای بیدار شدن با صبحی تازه و پرامید، برای لحظاتی که با عزیزانم سپری میکنم، و برای قلبی که پر از عشق و مهربانی است، قدردانم.
هر روزی که به من هدیه میدهی، فرصتی است برای بهتر شدن و رشد کردن. برای لبخندهایی که به چهرهام مینشیند و برای اشکهایی که از دل پاکم جاری میشود، تو را شکر میکنم.
خدایا، مرا یاری کن تا همیشه قدرشناسی و سپاسگزاری را در قلبم نگه دارم و هر روز با نگاهی پر از امید و شکر به آینده بنگرم. به من کمک کن تا عشق و مهربانی تو را در زندگیام بازتاب دهم و به دیگران نیز این نعمتها را منتقل کنم.
آمین.
#کتابخونه
#شکرگزاری
#انگیزشی
#انگیزشی
🌟درود بر دوستان پرانگیزه و پرتوانم!🌟
زندگی پر از لحظات فراز و نشیب است، اما این ما هستیم که میتوانیم هر لحظه را به فرصتی برای رشد تبدیل کنیم. مهم نیست که چقدر سختیها و چالشها زیاد باشند، مهم این است که ما قدرت ایستادگی و پیشرفت را داریم.
هر صبح که از خواب بیدار میشوی، با خودت بگو: "من از پس همه چیز بر میآیم. امروز روز من است." این جمله ساده، میتواند کل روزت را تغییر دهد و تو را با انرژی مثبت و انگیزه به جلو ببرد.
موفقیت به کسانی میرسد که به تلاش و پشتکار ایمان دارند. پس از هر شکست، با سرسختی و اراده بلند شو و ادامه بده. هیچچیز نمیتواند جلوی اراده قوی و تلاش بیوقفه تو را بگیرد.
پس بلند شو، با شور و اشتیاق به مسیرت ادامه بده و باور داشته باش که قادر به دستیابی به هر چیزی هستی. امروز یک روز جدید و یک شروع تازه است. از آن بهره ببر و به سمت رویاهایت گام بردار.
بهترینها را برایت آرزو میکنم! 🌟🚀💪
#کتابخونه
#انگیزشی
#تراپی
*📘 #حرفهایناگفتهرابایددرکتابخواند...!
خوشبختی از نگاهِ هرکسی
معنایی متفاوت دارد اما از
نظر من آدمهایی خوشبختند
که عشق به موقع به سراغشون بیاد.
📕 شهریچونبهشت
👤 #سیمیندانشور
#کتابخونه #رمان #کتاب
سر بر شانه خدا بگذار
تا قصه عشق را چنان زیبا بخواند
که نه از دوزخ بترسی و نه
از بهشت به رقص درآیی
قصه عشق «انسان» بودن ماست...❤️
#کتابخونه
#داستانکوتاه
تلنگر
🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁
کامران در یک کارخانه نساجی کار می کرد.
او پسری خود ساخته و فعال بود،
طوری که بقیه به او غبطه می خوردند.
یک روز که دستگاه ها خراب بودند و
آنها منتظر تعمیر کار،یک گوشه جمع
شده بودند.
به سر کارگر اشاره کردند تا علت این
همه موفقیت او را بپرسد!؛
دورش جمع شدند تا ماجرایش را بفهمند.
کامران به یاد روزهای گذشته افتاد وگفت:
((من در خانواده فقیری به دنیا آمدم؛
روزهای زیادی تلاش کردم تا به اینجا
رسیدم؛ یک روز که با ناامیدی و آه به خانه برگشتم و زانوی غم بغل گرفته بودم،مادرم کنارم نشست وگفت: چته مادر؟ انگار غم و بغض عجیبی سراسر وجودت را گرفته؛.
گفتم: مادر چرا هر چه کار می کنم مثل در جا زدن به هیچ جا نمی رسم!
مادرم گفت: پسرم نا امید نباش!.
می بینی چقدر هوا سرده،؟اما همین درختی که زیر آن نشستی،با امید زنده است؛.
شاید احساس کنی که ریشه هایش در خاک گیر کرده اما هر روز به سوی آسمان رشد می کند؛ گفتم: من چطور می توانم ادامه بدهم؟
گفت: با امید پسرم،اگر هر روز یک قدم به سوی هدفی که داری برداری،به زودی می بینی به خواسته ات رسیدی!
همه چیز به نظر سخت است اما باید امیدت را حفظ کنی)).
این طور شد که من باخودم گفتم باید تغییر کنم و امیدوار قدم به سوی خواسته هایم بردارم. همکارانش او را تشویق کردند و تصمیم گرفتند. از تجربه های او استفاده کنند تا به خواسته ها یشان برسند.
#کتابخونه
#داستانکوتاه
#داستان
﷽
صبحتون به قشنگی آسمان پر نور
و لبخندتون به زیبایی گلهای شکفته
از آفرینش هستی....
روز خوبی براتون آرزو میکنم....💐
#کتابخونه