راض بابا🕊🌸
کتاب #راض_بابا، روایت شخصیت دختری #نوجوان است.. دختری که تمام تلاشش را به کار می بندد تا در زندگی اول باشد. در شانزدهمین بهار عمرش حادثه ای رخ میدهد و او را در رسیدن به خواسته اش کمک می کند؛ انفجاری که در سال 1387 در حسینیه سیدالشهدای شیراز رخ داده و نقطه اوج زندگی او را رقم می زند..🌼🌾
✍🏻نویسنده:طاهره کوه کن
▫️ناشر:شهید کاظمی
▫️قالب کتاب:خاطرات
📖تعداد صفحات:۱۲۰ صفحه
💳 قیمت ۸۰ ت با تخفیف ۷۵ ت هزار تومان❤️
ثبت سفارش🌱👇
@ketabkhon78
کتاب متاب🌿📖
راض بابا🕊🌸 کتاب #راض_بابا، روایت شخصیت دختری #نوجوان است.. دختری که تمام تلاشش را به کار می بندد تا
برشی از کتاب
#راض_بابا🕊💚
«مامان، صبر داشته باشیا! مگه شما نمیخواستی بچههات به سعادت برسن؟ مگه شهادت جز سعادته؟ راضیه هم الان بهش رسیده...🌱🌱
حرفهایش آرامم نمیکرد.. وارد حرم شدیم و خودم را به ضریح، دخیل بستم.. «آقا! شما رو به اون لحظهای که دامن رقیه آتیش گرفت و از دست سربازای یزید فرار کرد، راضیه رو بهمون برگردون...✨🌻
سنگینی قسم را حس کردم..بعد از کمی دعا و توسل از حرم میخواستیم خارج شویم که موبایل مرضیه به صدا در آمد علی بود....✨
– راضیه برگشته! بردنش آیسییوی مرکزی...🌿
.
.
سلام 🌱🌱
دوستانی ک میخواستین روند #ثبت_سفارش رو بدونید❤️
ابتدا پیام میدین پی وی بنده..کتابای انتخابیتونو میگین📚
.
.
🔴🔴بعد از انتخاب کتاب ها و فاکتور کردن یه فرم براتون فرستاده میشه ...📄
شما اطلاعات لازم ک شامل نام و نام خانوادگی آدرس دقیق و شماره تماس و ... هست رو وارد میکنید مبلغ مورد نظر رو هم واریز میکنید و ثبت میشه✅
.
.
دوستان وقتی بسته دستتون میرسه حتما اطلاع بدین لطفااا🌱🌱و یا بالعکس اگه بسته دیر رسید و موردی بود باز هم اطلاع بدین پیگیری بشه🌼📦✨
✨#دِعبل خزاعی یکی از مشهورترین شاعران و مدیحه سرایان اهل بیت بود در دوران عباسیان«حکومت هارون الرشید و مامون عباسی »در طی قرن دوم و سوم هجری می زیست. این #کتاب ماجرای عاشقانه ی 😍🌿میان دعبل و همسرش زلفا را روایت می کند. تنها موضوعی که در این کتاب وجود دارد مربوط به دعبل و زلفا نیست بلکه به شرایط اجتماعی سیاسی دوره عباسی و همچنین زندگی اهل بیت همچون #امام_کاظم(ع) و #امام_رضا(ع) می پردازد.. در خلال داستان با شخصیت دعبل خزایی و حکام آن زمان و همچنین آشنایی با دوستان و دشمنان اهل بیت در دوره ی مورد نظر را نیز فراهم می کند و اطلاعات خوبی در باره ی هر کدام به دست می دهد...🫀☘
✍🏻نویسنده:مظفر سالاری
▫️ناشر:به نشر
▫️قالب کتاب:رمان
📖تعداد صفحات:۳۳۲ صفحه
💳 قیمت ۸۵ ت با تخفیف ۸۰ ت ❤️
ثبت سفارش🌱👇
@ketabkhon78
خداحافظ سالار🕊🌻
کتاب #خداحافظ_سالار، خاطرات پروانه چراغ نوروزی همسر سردار سرلشکر شهید حاج حسین همدانی، قافله سالار مدافعان حرم است، که به زندگی و فراز و نشیب های این شیرزن بزرگ پرداخته که از کودکی آغاز و نهایتا به شهادت سردار همدانی در سال ١٣٩٤ ختم می شود...🌱🌱
شروع کتاب از سال 90 و بحران سوریه و دمشق که در آستانه سقوط قرار داشت آغاز می شود و با بازگشت و تداعی خاطرات دوران کودکی همسر #شهید در دهه 40 ادامه می یابد..✨🌷
✍🏻نویسنده:حمید حسام
▫️ناشر:روایت ۲۷ بعثت
▫️قالب کتاب:خاطرات
📖تعداد صفحات:۴۴۸صفحه
💳قیمت ۱۲۰ ت با تخفیف ۱۰۸ ت ❤️
ثبت سفارش 🌱👇
@ketabkhon78
.
محڪمباشواستوار
قرارنیستطوفاننیاد،اینتویۍڪه
بایدمقاومباشـۍ...🌿🌼
تا هیچهراسۍازطوفاننداشته باشے
ریشهتبایدمحکم باشه✨🕊
.
اینجا تنها جاییه که بهش #پناه میبرم تا کمی به #تعادلروانی برسم.‹🩵'💌💆♀️›
مواد لازم برای ساختن یک ذهن آرام🧠؛):
@ketabmetabb
.
سلام و احسنت به شمااا😍✨یعنی من ذوووق میکنم این دختر خانم اینقدر منظم تو چالش
#پنجشنبه_های_کتابخوری 📚🎈
شرکت میکنن🌱🌱😌
.
سلام و عرض ادب😌🌼طاعات و عباداتتون مقبول درگاه حق❤️
یکم نبودم اما الان میخوااام براتون معرفی بذارررم🌸🕊
.
کتاب متاب🌿📖
جان بها🕊🌸 (قصه پر غصه اغتشاشات) این رمان یک قصه #امنیتی است... آنچه در «جان بها» روایت می شود، ماجر
.
☁️چیزی در ذهنم می گوید:
_چرا شهدا بی معرفت اند؟
چیزی در دلم می گوید:
+بی معرفت تویی که ماندی..!
#جان_بها ✨🕊
شب صورتی💓🌼
مدیریت عشق مسئله کتاب شب صورتی است... داستان کتاب به مدیریت #عشق یک #نوجوان می پردازد... نوجوانی که در شهر یزد عاشق می شود و پیرمردی به کمک او می آید...فضای کتاب در جغرافیای شهر یزد می گذرد و نویسنده در این رمان نیز مانند کتاب کتاب رویای نیمه شب نگاه یمهدوی خود را حفظ کرده و در اختتامیه کتاب به نیمه شعبان و شخص امام زمان (عج) توجه دارد...🌱🌱🌱
✍🏻نویسنده:مظفر سالاری
▫️ناشر:
▫️رده سنی/مخاطب:عمومی
▫️قالب کتاب:رمان
📖تعداد صفحات: ۳۸۸
💳قیمت ۱۱۰ ت با تخفیف ۹۹ ت❤️
ثبت سفارش🌱👇
@ketabkhon78
کتاب متاب🌿📖
شب صورتی💓🌼 مدیریت عشق مسئله کتاب شب صورتی است... داستان کتاب به مدیریت #عشق یک #نوجوان می پردازد...
بریده ای از کتاب✂️📙
#شب_صورتی💕
خودش را روی صندلی انداخت.. قلبش شروع کرده بود به نقاره زدن..🫀 دست روی سینه گذاشت..👋 شاید آمده بودند نمایشگاه را ببینند.. از جا پرید. دست پاچه شده بود.. نمی دانست توی آشپزخانه قایم شود یا اتاق خواب. به خودش گفت: «برای چی باید مثل دزدها قایم بشم؟ کار بدی که نکرده م. با این کارهای بچگونه، خودمو رسوا می کنم..🥲
خبری نشد.. با احتیاط به پنجره نزدیک شد.. صدای خنده شنید. از گوشۀ پرده به حیاط نگاه کرد. باورش نمی شد! پس از دو هفتۀ سخت، بالأخره داشت او را می دید. نگین و خواهرش هر کدام، خوشه ای انگور را زیر شیر حوض شستند و رفتند روی تاب نشستند... می گفتند و می خندیدند و آرام تاب می خوردند. نگین شبیه رامین می خندید...🌻
#مهدوی
#عاشقانه ❤️