تیکه‌ای از کتاب: 🌿📙 یه بار برای یکی از عملیاتا با نیروهام وارد خونه‌ای شدیم..حدود چهل نفر بودیم.. نفر آخر که وارد خونه شد، پاش روی یکی از تله‌های دشمن رفت.. اگه این بنده خدا پاش رو برمی‌داشت، همه‌مون پودر می‌شدیم..داعش تله‌هایی برامون می‌ذاشت که خنثی کردنش غیر ممکن بود🕹و تنها کاری که این‌طور مواقع می‌بایست انجام بدیم این بود که طوری رفتار کنیم که تلفات کمتری داشته باشیم.. کسی که پاش رو تله رفته بود، با دلهره بهم گفت:«سید پام رفت روی تله!»😓 دستی به سرم کشیدم و گفتم:«یا زهرا!» بعد یه نگاهی به بچه‌ها کردم و دیدم هیچ‌کس از ترس، حتی نفسم نمی‌کشه!🥲 #پنجشنبه_های_کتابخوری📔🔗

. اللهم عجل لولیک الفرج🌱✨

جمعه خود را چگونه میگذرانید😍😂🏖 (تموم شد)✅ کتاب به دست ها📕🙈😁 دستا بالا✌️ #ناشناس📬🎈

. منم خیلی دوس دارم جای خالیم حس بشه، ولی متاسفانه همیشه هستم 😐😂

. چونکه امروز جمعه اس بیشتر کنار خانوادتون باشید کمتر فعالیت میشه🙂🌱 پ ن :الکی مثلا خودمو کشتم از بس دارم پست میذارم🙊😅ولی اصلا جمعه ها نمیدونم چرا جوریه انرژی خودمم چن برابره😌

. هر وقت ب حد نصاب رسیدین برمیگردم جواب میدم📮🙃 وسطِ این جمعه ی قشنگ حداقل چن صفحه کتابم بخونید قشنگتر بگذره💚🌼

کتابِ زیبایِ آن مرد با باران می آید🌼🌩 🌱یه جمعه قشنگ در کنار خانواده محترم😅🍓 پ ن :به صرف چایِ کَرک و کیک✨☕️🥧

. . 🥺 خب یه توضیحی هم بذارم از این کتابِ خوب📕🌱

درباره آن مرد با باران می آید:🌸🌩 #آن_مرد_با_باران_می‌آيد⛈ داستان زندگی یک خانواده متوسط و یک گروه نوجوان را در ماه های پایانی پیروزی #انقلاب اسلامی روايت می‌کند.. وقایع داستان حول این گروه #نوجوان می‌چرخد که در رأس آن ها نوجوانی به نام «بهزاد» قرار دارد.. بهزاد پسری از جنس آدم‌های معمولی دور و بر ماست...کم سن و سال و بی دل و جرات است🧑‍💼، سرش توی لاک خودش است و نسبت به اتفاقات اطرافش بی‌توجه است. اصراری هم به #شجاعت و #قهرمانی ندارد...✨ 👈اما بر اثر حسادت و رقابت با دوستش، بی اختیار قدم در راهی می گذارد که اتفاقات تلخ و شیرین و فراز و فرود هایش، کم کم او را به يك «بزرگ مرد» تبدیل می‌کند...🌱💛