eitaa logo
کتاب متاب🌿📖
1.8هزار دنبال‌کننده
4.3هزار عکس
218 ویدیو
6 فایل
رقیه هستم🧕اینجا کلی کتاب خوب و پرمحتوا براتون معرفی میکنم☺️🌱 کپی؟ با ذکر صلوات برای تعجیل در ظهور آقا 🍃🍓راه ارتباطی👇: @ketabkhon78 📞09330976675 کانال رضایت👇 https://eitaa.com/kafehdenge667 ارسال به سراسر کشور🛵🇮🇷
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سلام مجدد🌱👋 این کتابو یادتونه قبلا کتاب صوتیشو قرار دادم تو کانال؟🙂 .
. این کتاب از سید مرتضی آوینی به دو بخش تقسیم شده :✌️ یه بخشش میاد و ماجرا و وقایع ای پیش اومده رجب سال ۶۰ تا محرم و شهادت امام حسین و یاران با وفاشون رو شرح میده🥺 و بخش دوم از زبان راوی همون وقایع تاریخی تحلیل و بررسی میشه🌱🌱 .
کتاب متاب🌿📖
. این کتاب از سید مرتضی آوینی به دو بخش تقسیم شده :✌️ یه بخشش میاد و ماجرا و وقایع ای پیش اومده رجب
. برشی از کتاب🧡🌸 ...و تو، ای آنکه در سال شصت ویکم هجری هنوز در ذخایر تقدیر نهفته بوده ای واکنون، در این دوران ثانی وعصر توبه بشریت، پای به سیاره زمین نهاده ای، نومیدمشو...🕊 که تورا نیز است و که تشنه خون توست و انتظار می کشد تا تو زنجیر خاک از پای اراده ات بگشایی واز خود و دلبستگی هایش هجرت کنی و به کهف حصین لازمان و لامکان ولایت ملحق شوی و فراتر از زمان ومکان، خود را به قافله سال شصت و یکم هجری برسانی و در رکاب امام عشق به شهادت رسی...🌱🌱🌱
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
. بچه ها من امشبم برا دفاع مقدس یه اکران فیلم بود و نبودم صبح هم که دانشگاه اینقدر کار داشتم کلی طول هم کشید خستم🙂امااا الوعده وفااا🕊 .
. خب بریم معرفی بعدی؟😍🗞 .
‌. در حسرت یک آغوش🌱💚 خاطرات شفاهی زهرا رحیمی همسر جانباز شهید سید محمد موسوی🗞 می گویند هنر مردان خداست، اما جانبازی نیز مدال افتخاریست🥇 که کم از شهادت نیست و نگهداری از این جانبازان عزیز چه صبری می طلبد... کتاب در حسرت یک آغوش خاطرات بانویی است که از همسر جانبازش 34 سال پرستاری کرد...⛵️ ✍🏻نویسنده:سعیده زراعت کار ▫️ناشر:ستاره ها ▫️قالب کتاب:زندگینامه داستانی 📖تعداد صفحات:۲۲۲ صفحه 💳 قیمت۷۵ ت با تخفیف ۷۰ ت🌸 ثبت سفارش📲 و ارسال📦 @ketabkhon78
. چند تا برش قشنگ هم از کتاب قرار بدیم؟✂️🍓👇 .
کتاب متاب🌿📖
‌. در حسرت یک آغوش🌱💚 خاطرات شفاهی زهرا رحیمی همسر جانباز شهید سید محمد موسوی🗞 می گویند #شهادت هنر م
یه قاچ از کتاب🍉 🌸 خیلی از روزها را در تنهایی سپری میکردم...آن قدر گریه کرده بودم که احساس می کردم چشم هایم کم سو شده اند..😭وقت نماز که می شد،با چادر مادر، نماز می‌خواندم..📿هنوز هم بوی مادرم را می‌داد... .
. یه قاچ دیگه🍉🌾 یک فرش یک لحاف و تشک.. یک بقچه لباس.. دو صندوقچه کوچک🗃 دو سه تا قابلمه بزرگ و کوچک یکی دو دست بشقاب و استکان و لیوان کل وسایل زندگیمان بود..🌱🌱 🕊