eitaa logo
کتاب متاب🌿📖
1.8هزار دنبال‌کننده
4.8هزار عکس
253 ویدیو
7 فایل
رقیه‌ام، و می‌خوام با معرفی کتاب‌های خوب، هم زندگی خودمون رو تغییر بدیم،هم جامعه‌مون رو! 💪📚 #انقلاب_از_خودمان_آغاز_میشود🌿 🍃🍓راه ارتباطی👇: @ketabkhon78 کانال رضایت👇 https://eitaa.com/kafehdenge667 ارسال به سراسر کشور🛵🇮🇷
مشاهده در ایتا
دانلود
کتاب متاب🌿📖
رویای بیداری🕊❤️ این اثر روایت ساده سختی‌ها و فرازو نشیب یک زندگی #عاشقانه خانم زینب عارفی، همسر شهی
. یه قاچ خوشمزه 🍉🌾 از کتاب رویای بیداری☘ امروز قبل از رفتن آقامصطفی یک نفر بهش گفته بوده تو چقدر ظالمی! چرا فکر زن و بچه‌ات نیستی و هر کار دلت می‌خواد می‌کنی؟😕 به من گفت از این حرف خیلی ناراحت شدم، نمی‌دونم چرا بعضی‌ها این همه محبتی که من به تو و بچه‌ها دارم رو نمی‌بینن؟🥺 در عجبم اونا واقعاً درک نمی‌کنن که من به‌خاطر مشترکی که زندگی و آیندهٔ همه‌مون رو تهدید می‌کنه دارم از سر اجبار وطنم رو ترک می‌کنم و به میدون میرم؟ به من که در گرمای چهل‌پنجاه درجه، بدون امکانات زندگی می‌کنم میگن ظالم؟ من به آقامصطفی گفتم چه‌طور به خودشون اجازه میدن این‌طور صحبت کنن؟ می‌خواستی بگی این خانم‌ها خودشون بند پوتین ما رو می‌بندن🌱🥾
کتاب متاب🌿📖
آقا مصطفی🌱🌱🌱 کتاب «آقامصطفی» از مجموعه قهرمان من قصه‌های کوتاهی در مورد شهیدمصطفی صدرزاده است که ره
برشی از این کتاب:🌱🌱 🌸 خادم حرم بطری را برایش پر از عطر حرم کرد به محل استراحتشان که برمی‌گشت چند بار سر بطری را باز کرد و آن را بویید از خوشحالی روی پایش بند نمیشد.. 🕊❤️بطری را گوشه‌ای از اتاق مخفی کرد و رفت پیش بچه ها چند وقت بعد که خواست مرخصی برود آمد سراغ ،بطری همه جای اتاق را گشت اما اثری از آن نبود. در همان حال یکی از رزمنده ها وارد شد و وقتی فهمید مصطفی به دنبال بطری عطر می‌گردد جلو آمد و من من کنان گفت:«سید یه چیزی بگم ناراحت نمیشی؟» برای لحظه ای سرش را بلند کرد:«نه عزیز دلم بگو چی شده؟» رزمنده سرش را پایین انداخت و گفت:«چند روز پیش که اتاق شما رو نظافت میکردم بطری رو دیدم فکر کردم چای سرد شده است برای همین انداختمش تو سطل آشغال!»🗑 مصطفی خیلی خونسرد دست توی جیبش کرد مقداری پول درآورد و گفت: بیا عزیزم اینم پاداش صداقتت...🌱🌱🌱 🌻