کتاب متاب🌿📖
"بهشرط عاشقی"🌼🌱 📻 روایت زندگی سردار شهید مدافع حرم "سعید سیاح طاهری" از زبان همسر است که همزمان ب
.
تیکه کتاب🔗🌸
خدایا اگر قراره در آینده همسری به من بدی رزمنده و فعال باشه و با اهداف امام و #انقلاب پیش بره... کسی باشه که در اعتقاد از من قویتر باشه که حمایتم کنه...🌱🌱
#به_شرط_عاشقی🫀👀
کتاب متاب🌿📖
. به شرط عاشقی🫀🌸 این اثر داستان زندگی و رشادت های شهید مدافع حرم سعید سیاح طاهری به روایت همسرش است
.
یه قاچ خوشمزه😋🍉
همه در اتاقی که با نور فانوسی روشن بود، کنار هم غم زده نشسته و منتظر بودیم..وضعیت سختی بود، اما کنار هم بودن به ما یادآوری میکرد که هنوز زنده ایم. هوای بیرون بوی
سفت سوخته میداد و پر از دوده بود و آرامش، این کلمه قشنگ که چند ماه قبل نه چند روز قبل در نگاهمان، در حرفهایمان، در زندگیمان بود، دیگر نبود...🌱🌱🌱
#به_شرط_عاشقی❤️
کتاب متاب🌿📖
"بهشرط عاشقی"🌼🌱 📻این اثر داستان زندگی و رشادت های #شهید مدافع حرم سعید سیاح طاهری به روایت همسرش ا
یه قاچ خوشمزه🍉
#به_شرط_عاشقی🌼
آن روز تا نزدیک ظهر خریدمان طول کشید و بعد به منزلمان رفتیم..🛍مادرم ناهار خورشت بامیه درست کرده بود و دور هم ناهار را خوردیم.. بعد از ناهار🍱، مادر سعید گفت: فردا میام دنبالت تا پارچه هایی که برات خریدم را برش بدم.. دو روز از خواستگاری می گذشت و زن برادرش آمد دنبالم و با هم به منزل مادر سعید رفتیم. مادرش اندازه هایم را گرفت و چادرها و پارچه های لباس خانه را برش داد. لباس عقدم را که پیله ای از جلو و پیله ای از عقب داشت اندازه زد و دوخت. خیلی زود دوخت لباس ها و چادرهایم تمام شد.. در شوک بودم که چقدر به سرعت کارها دارد انجام می شود.. روز سوم مجددا به دنبالم آمدند و مرا برای صفای سر و صورت بردند! صبح روز چهارم بود که سعید با پدر و زن برادرش با ماشین پیکان به دنبالم آمدند تا به اتفاق پدرم برای عقد به محضری در ماهشهر کهنه برویم...🌻