کتاب متاب🌿📖
۱. یه قاچ خوشمزه🍉🌱 /#قصه_های_من_و_ننه_آغا📖 به مادربزرگ پدرم می گفتیم ننه آغا.. پدرم تک فرزند بود و
۲.
ننه آغا چاق و قد بلند و خوش قیافه بود.. در فامیل احترام داشت.. آشپزی اش عالی بود..🍲مادرم قالی می بافت و به بچه های قد و نیم قدش می رسید و ننه آغا فکری برای ناهار می کرد.. غداهای سنتی را بلد بود و با #ساندویچ و #ماکارونی و #سوسیس کالباس میانه ای نداشت..🙃 چای را توی پیاله کوچک چینی می خورد..خواهرزاده های تهرانی اش که به یزد می آمدند🚌 دوست داشتند خانه ما بمانند و از دست پخت او بخورند.. توی حیاط تنوری هیزمی داشتیم..🪵خودش خمیر درست می کرد و نان می پخت.. برای ورآمدن خمیر، به جای مخمرهای بازاری، از خمیر ترش استفاده می کرد...🌼🌾
#قصه_های_من_و_ننه_آغا🍃