کتاب متاب🌿📖
"#چاپید_شاه"🌿👑 📖کتاب چاپید شاه یک اثر مستند از تاریخ حکومت پهلوی بر سرزمینمان است آن هم با قلم ساده
#تیکه_کتاب📖🪴
((رضاشاه، روحیه خشن و استبدادی داشت..😑 او با اینکه در ابتدا سعی میکرد، این روحیه استبدادی را آشکار نسازد؛⛔️
👈 اما پس از مدتی با تقویت بیش از اندازه ارتش، کنترل مجلس و از بین بردن نهادها و شخصیتهای مستقل، روحیه مستبدانه خویش را آشکار ساخت.. ارتش او، ابزار سرکوب مخالفان و بسط قدرت شاهی بود..👑 او با اعمال دیکتاتوری تقریباً هر کاری که میخواست انجام میداد.. نمایندگان مجلس با دخالت و انتخاب او به مجلس راه مییافتند.))😐
#چاپید_شاه🌱
کتاب متاب🌿📖
|"شب صورتی"♡ |🌾💖 اولین باری که قلبتان تندتر از همیشه زد❤️.، دهانتان خشک شد، و احساس کردید عاشق کسی
#تیکه_کتاب🍓📖
در تاریکی شب🌃، شانه به شانهٔ هم قدم زدند. رامین هم گرمکُنش را پوشیده بود..👕 ساکت بودند. سینا فکر کرد شاید نگین ماجرا را تعریف کرده و رامین از او دلخور است.. از طرفی بعید میدانست نگین حرفی زده باشد. نمیدانست کجا میروند.🚶♂ برایش مهم نبود. میخواست قدم بزنند و ساکت بمانند. نمیتوانست درست قدم بردارد. حواسش را جمع کرد که جلوی پایش را ببیند و سکندری نخورد. فایدهای نداشت. تصویر نگین جلوی چشمانش بود. دستش را روی قلبش🫀 گذاشته بود و با لباس روشنِ خانه، ناباورانه و وحشتزده نگاهش میکرد. فکرش را نمیکرد در لباس خانه، آنقدر زیبا باشد! همیشه او را با روسری و چادر دیده بود. داشتند محله را دور میزدند. از خانهٔ خودشان که بیرون آمده بود، تصمیم داشت دربارهٔ آسمندلی با رامین حرف بزند. سید دو ساعت⌚️ پیش توانسته بود با نگاه به قرآن، فکرش را بخواند. باورنکردنی بود!
کتاب متاب🌿📖
باید بخشید...🫀🌿
باید خودمان را برای تمام حماقتها، انتخابهای تلخ و برای تمام بدیهایی که انجام دادهایم ببخشیم...
بخشش که آغاز شود، ادامۀ جاده دیده میشود. جادهای که هنوز مسافرش هستیم و هنوز ادامه دارد..
بار گناه را که بر زمین بگذاریم، قدمهایمان سبکتر میشود.🍀
#تیکه_کتاب📖🎈
#تکههایی_از_یک_کل_منسجم🌱