eitaa logo
کتاب متاب🌿📖
1.8هزار دنبال‌کننده
4.3هزار عکس
218 ویدیو
6 فایل
رقیه هستم🧕اینجا کلی کتاب خوب و پرمحتوا براتون معرفی میکنم☺️🌱 کپی؟ با ذکر صلوات برای تعجیل در ظهور آقا 🍃🍓راه ارتباطی👇: @ketabkhon78 📞09330976675 کانال رضایت👇 https://eitaa.com/kafehdenge667 ارسال به سراسر کشور🛵🇮🇷
مشاهده در ایتا
دانلود
کتاب متاب🌿📖
《اسم تو مصطفاست》 کتابی📖 که روایت گر زندگی با عصر و بوی خدایی و عاشقانه های پاک و سراسر احساس یک زوج
اسم تو مصطفاست🌼🎈 و قشنگ ترین آخرش بود اونجایی که آقا مصطفی مجروح میشن خانمشون میگن دیگه نمیخواد بری سوریه..🥺 آقا مصطفی میگن مثل زنان کوفی نباش.. میگع شما نگران نباش، آقا مصطفی قبول میکنن.. بعد سمیه خانم میگن بریم هیئت میگن اگه من نرم سوریه شمام نباید بری مسجد و هیئت،شمام دیگع سمیه نیستی..آزیتا هستی. منم دیگع مصطفی نیستم کوروش هستم. میگن باید اسم فاطمه رو هم عوض کنیم. سمیه کوتاه میاد رضایت رو میده.. آقا مصطفی میگن پس اسم شما سمیه هست سمیه خانم هم میگن ((اسم تو مصطفاست)) 🍓📖
📖🍓 فرشته ای در برهوت✨🌼 حکیمه خاتون آرام آرام پیش آمد و در یک قدمی رسول ایستاد و پرسید: آن جانماز را که تربتِ کربلا بود همراهت آورده ای؟!🌱 رسول سری تکان داد.. دست کرد توی جیبش و جانمازِ کوچکِ سبزی را بیرون آورد و طرفِ حکیمه خاتون بُرد.. حکیمه خاتون جانماز را گرفت و نگاهش کرد و گفت: می شود برای من باشد؟! تا همیشه! 💳قیمت ۳۲ ت🦋
📖🍓 فرشته ای در برهوت✨🌼 حکیمه خاتون آرام آرام پیش آمد و در یک قدمی رسول ایستاد و پرسید: آن جانماز را که تربتِ کربلا بود همراهت آورده ای؟!🌱 رسول سری تکان داد.. دست کرد توی جیبش و جانمازِ کوچکِ سبزی را بیرون آورد و طرفِ حکیمه خاتون بُرد.. حکیمه خاتون جانماز را گرفت و نگاهش کرد و گفت: می شود برای من باشد؟! تا همیشه! 💳قیمت ۳۲ ت🦋
کتاب متاب🌿📖
ابوعلی کجاست🌻🌿 کتاب ابوعلی کجاست روایت زندگی نامه خود گفته شهید مرتضی عطایی معروف به ابوعلی است...🌾
🔗📒❗️ در عملیات بصر الحریر دشمن نه نفر اسیر گرفت که پنج نفر از آن ها را به شهادت رساند و چهار نفر دیگر در ماه رمضان🌙 سال 95 با اسرای مسلحین معاوضه شدند، یکی از این اسرا حیدر محمدی بود. مسلحین موقع اسارتش عکس شاخص فاطمیون را به او نشان داده و گفته بودند، ابوعلی کجاست؟ می گفت: «ابوعلی دیگر به منطقه نرو اگر رفتی اسیر نشو که برایت نقشه ها دارند!»🌿
کتاب متاب🌿📖
. ایشون یه کتابی ک اتفاقا بچه های پنجشنبه های کتابخوری معرفی کردن رو خوندن و خیلی هم خوششون اومد🌸🌾
. خوشحال میشم میبینم مفید بوده برا دوستان🌼✨پنجشنبه ها مختص اینه ک کتابای قشنگی ک میخونید و مفیده و جذابه رو یا و و... بفرستید دوستان دیگه هم ببینن و استفاده کنن✨🍓
کتاب متاب🌿📖
تیکه‌ای از کتاب:🗞💙 ، آدم نیست؟ زن نمی‌تواند به چیزی علاقه داشته باشد؟ برایش تلاش کند و با شوق آن زندگی کند؟ اگر نتواند هویتش را طبق چیزی که دوست دارد شکل دهد، پس چه تسلطی بر زندگی‌اش دارد؟ دیگر چگونه می‌تواند به نقطه‌ی مطلوب هستی برسد؟🌿 🔗📖
تصویری از کتاب 🌱📸 _پسرم!عزیزم!نورچشمم!سرچشمه رسول الله در چند قدمی است چشم بپوش از این چشمه! این برای التیام علی بود حسین را چه کسی باید التیام می داد؟💔برای این دل کندن،به حسین چه کسی باید دل می داد؟🤕 📔
یه قاچ خوشمزه از کتاب🍉🌱 تولد در لس آنجلس⛱ چند ‌آیۀ دیگر خواندم و جلو رفتم.. تا آیۀ‌ 23 و 24 سورۀ بقره.. حس خاصی نداشتم.. برای همین قرآن را بستم 📔و گذاشتم کنار..چراغ را خاموش کردم و خوابیدم.. چندلحظه‌ای که گذشت، یک‌‌دفعه با خودم فکر کردم که معنی ‌این جمله‌هایی که خواندم چه بود؟ همان اول کار می‌گوید: «این است کتابی که راهنمای پرهیزکاران است و ...💡 این جملات، شروع جرقه‌ای است که تا به امروز زندگی خیلی‌های دیگر مثل محمد عرب را تغییر داده و به مسیر صحیح کشانده است..🤍🌾 📕 🔗
کتاب متاب🌿📖
مردی در تبعید ابدی🌻🧩 🌿داستانی بر اساس زندگانی ملاصدرای شیرازی صاحب حکمت متعالیه در فلسفه اسلامی است
مردی در تبعید ابدی🌱🌸 از دید ، گویى تمام معایب از به فرزند مى رسد، همه ى محاسن از پدر... پ ن :هععی 😅
کتاب متاب🌿📖
. «بار دیگر شهری که دوست می‌داشتم»🤍🌾 اثری لبریز از اشک‌هایی است که روی نامه‌های یک #عاشق چکیده باش
. هر آشناییِ تازه اندوهی تازه است، مگذارید که نام شمارا بدانند و بنام بخوانندتان... هر سلام آغاز دردناک یک خداحافظی است...🌱❤️‍🩹 🗞🧡
کتاب متاب🌿📖
. «بار دیگر شهری که دوست می‌داشتم»🤍🌾 اثری لبریز از اشک‌هایی است که روی نامه‌های یک #عاشق چکیده باش
‌. رهگذران! به سخنان من گوش بدهید!👨‍🦯 من پیش از این بارها گفته‌ام که ، شُکوه زندگی را فرومی‌ریزد.. تمنّا، بودن را بی‌رنگ می‌کند.. و آنچه از هر استغاثه به جای می‌ماند ندامت است..🤕 تو همانگاه بود که می‌توانستی روز را در من برویانی. در تو نگریستم و صدای فریاد سگ‌ها شب را در اعماق من بیدار کرد.. هلیا! هلیا! در آن لحظه‌های عذاب‌آفرین کجا بودی؟💔 🌿
کتاب متاب🌿📖
#پنجشنبه_های_کتابخوری😋🌿 در محضر استاد عزیز، ایت الله حق شناس...✨🌸 فکرکنم دعای اعضا جواب داد انجیلو
📔🌾 به حضرت موسی(ع) فرمود:🌿 اگر میخواهی مرا بخوانی، باید خائف باشی ترسان و هراسان باشی.. در روایتی دیگر فرمود:🕊 باید بهترین جاهای بدنت را(پیشانیت) را در پست ترین مواضع(خاک) بگذاری او این طور میخواهد..🌱 🍓
. 📖🧡 ما بچه مسلمون، بچه شیعه، تا حالا شده یه بار قرآن رو با ترجمه ختم کرده باشیم؟🥲 اگه از آدم پرسیدن که این که خدا به عنوان دستورالعمل زندگی برات فرستاده، تو یه بار کامل خوندیش؟ چی می‌خوایم بگیم؟ مگه ششصد صفحه بیشتره ..! 🕊✨
. 🌸📔 «کاشکی هیچ وقت حضور آقا را ندیده نگیریم و از محضرش غایب نشویم، چرا که غیبت از ماست و حضور او همیشگی است.» 🌱
کتاب متاب🌿📖
مردی در تبعید ابدی🌻🧩 🌿داستانی بر اساس زندگانی ملاصدرای شیرازی صاحب حکمت متعالیه در فلسفه اسلامی است
. ✂️از📖 مردی در تبعید ابدی 💚 هرگز کسی را که غوغایش سراسر شهر را پر کرده باشد، اینگونه که تو می‌گویی، بر دار نمی‌کنند... ترس از مردم کوچه و بازار، نوعی ترس از خداوند است..🌱🌱 .
کتاب متاب🌿📖
. "#چاپید_شاه"🌿👑 (اندر احوالات امانت داری و مملکت داری پهلوی ها) 📖کتاب چاپید شاه یک اثر مستند از
. 📖🍉 ((رضاشاه، روحیه خشن و استبدادی داشت..😑 او با اینکه در ابتدا سعی می‌کرد، این روحیه استبدادی را آشکار نسازد؛⛔️ 👈 اما پس از مدتی با تقویت بیش از اندازه ارتش، کنترل مجلس و از بین بردن نهادها و شخصیت‌های مستقل، روحیه مستبدانه خویش را آشکار ساخت.. ارتش او، ابزار سرکوب مخالفان و بسط قدرت شاهی بود..👑 او با اعمال دیکتاتوری تقریباً هر کاری که می‌خواست انجام می‌داد.. نمایندگان مجلس با دخالت و انتخاب او به مجلس راه می‌یافتند.))😐 🌱
. 🌱💚 امروز که زنده‌ای، زندگی کن..فردا خواهی مرد.. همان‌طور که یک ساعت پیش بایست مرده باشی.. وقتی که سراسر زندگی‌ات در برابر ابدیت لحظه‌ای بیش نیست،چه جای آن است که خود را عذاب دهی؟ 👤 جنگ و صلح _ لئو تولستوی .
. 🌸 طرح کلی اندیشه🕊☘ وقتی از روی تقلید و تعصب بود، زائل شدنش هم به‌آسانی کسبِ خودِ ایمانِ تقلیدی، آسان است..همان‌طورکه بچه، بدون هیچ زحمتی و شاگرد، بدون هیچ‌گونه تلاشی، از پدر و مادر یا اولیای مدرسه‌اش یک ایمانی را مُفت گرفت، به‌همین صورت هم دزدان ایمان، این ایمان را از او مُفت می‌گیرند.‌‌‌‌...🪐🌾 .
کتاب متاب🌿📖
"سمفونی مردگان"🌱🌼 📌 داستان خانواده شش نفره‌ای است که در اردبیل زندگی می‌کنند..👨‍👩‍👧‍👦 پدر صاحب حجره
. ✨✂️ انسان مدام باید مشغول کار باشد. سازندگی کند، وگرنه از درون پوک می شود. و بی کاری بدتر از تنهایی است... آدم بی کار در جمع هم تنهاست..🌱🥲 📚سمفونی مردگان/عباس معروفی
کتاب متاب🌿📖
"سمفونی مردگان"🌱🌼 📌 داستان خانواده شش نفره‌ای است که در اردبیل زندگی می‌کنند..👨‍👩‍👧‍👦 پدر صاحب حجره
. 🗞🍄 با دست به آیدین اشاره کردم و نشستم دکتر گفت: «چه‌اش هست؟» گفتم: «توی سرش بازار مسگرهاست توی دلش رخت می‌شورند، توی پاهاش سیم می‌کشند» دکتر گفت: «ببرش دیوانه خانه»🌱🌱 📕سمفونی مردگان – عباس معروفی
. 🌱💙 خوشم می آمد او را نگاه کنم🌸🌚 .
📙🕊 تا دقیقه ای دیگر از هم جدا میشویم.این را به یادگار از من داشته باش:زبانی که به حق نچرخد به درد همان لقمه در دهن چرخاندن می خورد و بس..!🌱❤️ 🎈📮
کتاب متاب🌿📖
یک عاشقانه آرام☕️🌱 مطالعه کتاب «یک عاشقانه آرام»💌 به شما کمک می‌کند که آرام آرام از چنگال روزمرگی ب
📎📙 + آنجا را نگاه کن! آن زن و مرد پیر را که جلوی خانه‌شان نشسته‌اند ببین.. تکیه داده به هم... عُصاره‌ی انگار..❤️ لااقل شصت سال درکنار هم بوده‌اند. - بی مُرافعه؟ + چرا بی مُرافعه؟ آن مرد کویری یادت هست؟ دو کوزه‌ بی‌جان را هم اگر یک عمر کنار هم بگذاری، گاهی سرهایشان به هم می‌خورد و درد می‌گیرد..🌱🌱 " مهم این است که هیچ سَری نشکند و لبْ‌پَر نشود." 📕 یک عاشقانه ی آرام ✍ نادر ابراهیمی
کتاب متاب🌿📖
خاطرات سفیر✈️🌻 نیلوفر شادمهری، در کتاب #خاطرات_سفیر، به بیان خاطرات غیر تحصیلی خود در هنگام تحصیل د
📙 خاطرات سفیر🚌🌾 گفتم: «ببخشید ... می‌شه بدونم برای چی راننده‌ها اعتصاب کرده‌ان؟» رانندۀ اتوبوس یه نگاهی به من انداخت و گفت: «این یه موضوع مِلّیه.. به خارجیا ارتباطی نداره..»🌱🌱 ـ (آفرین ورپریده! از این حس ملی‌گرایی‌ت خیلی خوشم اومد بی‌تربیت!) خب، دیگه چی باید می‌گفتم؟ هیچی! اما واقعاً این حس دوگانه‌ای که توی پرانتز نوشتم سراغم اومد.. اگرچه جواب بی‌ادبانه‌ای بود، آفرین به این شخص که علیه دولتش هم که تحصن می‌کنه وقتی مقابل یه خارجی قرار می‌گیره بهش حق نمی‌ده که بخواد حتی وارد دعواهای ملی بشه. واقعاً از این کارش خیلی خوشم اومد. من اگه جای رئیسش بودم، حتماً تشویقش می‌کردم...🕊💙 🌻
کتاب متاب🌿📖
قصه ننه علی🕊🌼 قصه‌ی ننه علی، داستان زندگی زنی را می‌خوانیم که در سن کم، برای کمک به معیشت #خانواده
📙🌱 💚 گوشه لباسم را گرفت، پیراهنم را دور گردنم پیچید و مرا روی زمین تا جلوی در حیاط کشاند‌. دست و پا میزدم، نفسم بالا نمی آمد، کم مانده بود خفه شوم، از زمین بلندم کرد و با پای برهنه هلم داد بیرون خانه و در را پشت سرم بست بلند شدم ،آرام چند ضربه به در زدم و گفتم: «رجب! باز کن..شبه بی انصاف یه چادر بده سرم کنم زنجیر پشت در را انداخت و چراغ های خانه را خاموش کرد پشت در نشستم از خجالت سرم را پایین می انداختم تا رهگذری صورتم را نبیند پیش خودم گفتم اینم عاقبت تو زهرا مردم با این سر و وضع ببیننت چه فکری می کنند؟!»✨🕊 •
. - ادبیات، نوع ناب زندگی‌ست خانم! انسان، تا درد نکشیده باشد، نمی‌تواند درد بنویسد!💔 🔖