کتاب متاب🌿📖
. به نام مادر🌻🤍 شهید تورجیزاده انسانی بود مثل همهی ما؛🌱 شاید مهمترین تفاوتش که باعث شد، منتخب خد
.
شهید تورجیزاده با دستور #ولایت فقیه به جبهه رفت، و از آن به بعد خود را ساکن و اهل جبهه دانست.. در کلِ زمانِ حضور در جبهه بیش از ۱۰بار مجروح شد..🌱🕊
مسئولیتهای مختلفی برعهده گرفت و با تمام نیرواش، در هر جایگاهی که بود، کار میکرد. مداح بود و صدای خوبی داشت. روضهی مادرمان، حضرت_زهرا (س) را با سوز میخواند...📻
متناسب با زمان، #شوخ بود، #جدی بود، #متواضع بود و.. بر دلهای کسانی که میشناختَنَش حکومت میکرد...🌼
.
کتاب متاب🌿📖
. اربعین طوبی 🤍 📖 روایتی واقعی از طوبی، دختری #نوجوان که درگیرودار کودتای ۲۸مرداد طعم یتیمی را میچ
.
#اربعین_طوبی✨🤍
این کتاب چاپ جدیدش ۱۱۵ ت هست ...
تعدادی جلد با چاپ ۳۵ ت موجوده🔥
.
کتاب متاب🌿📖
|°رهایی از گناه°|🌱⚡️ 😒یکی از چیزایی که نمیزاره اکثر جوونا جذب دین بشن و یا نمیزاره بچه مذهبیا رشد ک
.
این کتاب هم تعداد محدودی با چاپ ۸۰ ت با تخفیف ۷۵ ت موجود شده❤️🕊
#رهایی_از_گناه
#پناهیان
.
"تن تن و سندباد "▫️🏝
👈در این داستان تنتن به همراه دوستان همیشگیاش میلو، کاپیتان هادوک و پرفسور تورنسل به شرق سفر میکنند🗺 و در مقابل سندباد قرار میگیرد..
👈در بخشی از این کتاب می خوانیم:
«در گوشهای از یک ساحل دورافتاده موجهای🌊 کفآلود خودشان را به ماسههای نرم میساییدند و دوباره به دریا برمیگشتند.🏝 تکههای قایقی متلاشی شده، بر ماسههای ساحل، خبر از غرقشدن سرنشینان آن میداد. در کنار آنها، چند نفر، تنتن و یارانش روی شنهای نمناک افتاده بودند. آنها چنان به خواب فرو رفته بودند که صدای مرغهای دریایی هم بیدارشان نمیکرد.🦆🌿
ناگهان خرچنگی 🦀از زیر شنها سر درآورد و چنگالهایش را به اطراف چرخاند. چنگال خرچنگ، بیاختیار به یکی از پاهای پشمآلود میلو فرو رفت و ...🌱
✍🏻نویسنده: محمد میرکیانی
▫️ناشر:قدیانی
▫️قالب کتاب:رمان
💳قیمت ۶۰ ت با تخفیف ۵۵ ت 🌸✨
ثبت سفارش📲 و ارسال📦
@ketabkhon78
کتاب متاب🌿📖
. "تن تن و سندباد "▫️🏝 👈در این داستان تنتن به همراه دوستان همیشگیاش میلو، کاپیتان هادوک و پرفسور
.
این کتاب خیلی مورد استقبال نوجوانان قرار گرفته...😊🌱
و خیلی زیاد چاپ شده😍🤍
.
.
کتابی ک دهه ۷۰ منتشر شده و همون اوایل مورد #تقریظ حضرت آقا قرار گرفته 🌼🗞
متن یادداشت رهبر انقلاب به شرح زیر است:🌱👇
بسماللهالرّحمنالرّحیم
ـ من هم همین قصّه را همیشه تعریف میکردم! حیف که خیلیها آن را باور نداشتند. حالا خوب شد، شاهد از غیب رسید! راوی این حکایت که خود همه چیز را به چشم خود دیده، حکایت تن تن و سندباد را چاپ کرده است. حالا دیگر کار من آسان شد! همین بس است که نسخهی این کتاب را به همهی بچهها بدهم . .
۷۳/۸/۶
کتاب متاب🌿📖
#واریزی🕊 ممنون از اعتمادتون جانم🌱❤️ .
.
کتابهای انتخابیشون :🌼📚
کوری
طوفان دیگری در راه است🌱
شاهرخ نامه
باران خوبی ها✨🌧
همگی زیباست😻❤️
پ ن :رو کتاب مورد نظرتون کلیک کنید شما رو میبره به معرفیش🌼😁
#واریزی🌱
کتابای انتخابیشون😍👇
کتاب توحید شهید مطهری
ایستاده تا همیشه
مسابقه کوفته پزی
دوست بزرگ دوست کوچک
کلمه ی جادویی
__🌼🤍
کتاب متاب🌿📖
پسرک فلافل فروش🥖🕊 کتاب #پسرک_فلافل_فروش یکی از بهترین کتاب هایست که واقعا هر قصه اش برای آدمی که دن
.
سلاممم..🌼
قبلا کتاب پسرک فلافل فروش که زندگینامه شهید هادی #ذوالفقاری بود رو معرفی کرده بودم🌱
میخوام یه کتاب خوب دیگه از زندگی ایشون معرفی کنم 🗞📙
.
خانه ای با عطر ریحان🌼🕊
کتاب خانه ای با عطر ریحان روایتی داستانی از زندگی شهید #روحانی مدافع حرم شهید محمد هادی ذوالفقاری است که نویسنده آن خانم الناز نجی میباشد .
محمدهادی سومین فرزند خانواده است، او شب جمعه مصادف با 13 بهمن 1367، مصادف با شهادت امام هادی (ع) به دنیا آمد و به همین دلیل نامش را هادی گذاردند...🌱🌱
محمدهادی 23 بهمن 1393 در روستای مکیشفیه در 20 کیلومتری سامرا به شهادت میرسید. و طبق وصیتش حوالی حرم #امیرالمومنین به خاک سپرده میشود...🌾
✍🏻نویسنده:مریم نجفی
▫️ناشر:خط مقدم
💳 قیمت ۸۵ ت با تخفیف ۸۰ ت🌼
برای مشاوره و ثبت سفارش
من اینجام🌱👇
@ketabkhon78
کتاب متاب🌿📖
. خانه ای با عطر ریحان🌼🕊 کتاب خانه ای با عطر ریحان روایتی داستانی از زندگی شهید #روحانی مدافع حرم
.
محمدهادی شب شهادت امام هادی (علیه السلام) به دنیا آمد و در زندگیاش شیفتهی شهید ابراهیم هادی شد..🤍
از فعالیت در کف بازار تهران و فلافلفروشی🥖 تا مهاجرت به حوزهی علمیه نجف و حضور در جبهههای جنگ علیه #داعش کنار حشدالشعبی، در ۲۶ سال فرازونشیب زندگیاش رقم خورد. طبق وصیتش در وادیالسلام نجف و نزیک مولایش امیرمؤمنان به خاک سپرده شد و در کنار مزارِ یادبود ابراهیم هادی در بهشت زهرا هم یادبودش را ساختهاند...🌱🌱🌱
.
یه قاچ از کتاب🍉🌼
«کسی صدایم زد و گفت: «هادی بیا!»
سرم را برگرداندم تا صاحب صدا را ببینم؛ صدایی بود شبیه همۀ آواهایی که در زندگیام از شخصهای مختلفی شنیده بودم و بیشباهت به صدای یک نفر!
صدا انعکاس پیدا کرد و از هر انعکاس صدای کسی از دل زمان شنیده شد! شده بود شبیه صدای مادرم، وقتی بیدار شدن و رفتن به مدرسه صدایم میزد! مثل صدای دوستان قدیمی، شبیه صدای ابراهیم وقتی به خوابم آمد و با من حرف زد! مثل صدای سیدعلی وقتی با سوز در عزای امام حسین میخواند!🖤
همۀ صداها تبدیل به یک صدای مشترک شد و گفت: «خوشاومدی هادی!»🕊
جلوی چشمانم را سیاهی گرفت! با از بینرفتن همه صداها، ناگهان از دل سیاهی، نوری غلیظ و طلایی رنگ بیرون ریخت و چشمانم را روشن کرد..!✨
#خانه_ای_با_عطر_ریحان🌱