eitaa logo
کتابنوش | معرفی‌و‌فروش‌کتاب
1هزار دنبال‌کننده
1.3هزار عکس
523 ویدیو
5 فایل
❚ کتابنوش☕️ : "کامی که تلخی چای رو با شیرینی قند میپسنده:)" • معرفی‌‌وفروش‌کتاب‌، برش‌از‌کتاب، استوری‌مود، روزمرگی • ❚ کتابخونه هیأت دختران یُمنا◡◡🌸 @yomna313_98 👈🏻 یُمناتوایتاواینستا @ketabnooshh 👈🏻 کتابنوش‌تواینستا • گوشِ‌جان☁💕 : @ketabchyy
مشاهده در ایتا
دانلود
حوض آبی وسط حیاط که تو زمستونا یخ میبست و تو تابستون بساط آب تنی توش به پا بود.. 🍉 البته اگر یکی از شمع دونه های دورش کم میشد، با مادربزرگ و جارویش باید دور تا دور حیاط میگشتیم🧹 خونه هایی که انقدر توش برو بیا بود ک رنگ سکوت رو به خودش نمی‌دید🌈 و خلیلی چیزای دیگه همه ترکیبی از نوستالژی های قشنگی میساختن 🧡 که حتی اگه سنمون هم بهشون قد نده گرما و صممیتشو میشه حس کرد🌞 داستان ما اما همش رویا و خیال نبود تلخ و ترشی هایی هم داشت، ولی باز هم ب دل می نشست🍋 اگر میخوای دور آن حوز آبی قدمی بزنی بزن بریم ک این تازه جلد اولشه.... 📖 🍬 😂 ☕️@ketabnoosh01
کتابنوش | معرفی‌و‌فروش‌کتاب
حوض آبی وسط حیاط که تو زمستونا یخ میبست و تو تابستون بساط آب تنی توش به پا بود.. 🍉 البته اگر یکی از
↝.₍📚🌱₎.↜ آقا جان،که معلوم بود از شنیدن این حرف زورش آمده،گفت:«اگه سخت گیر بودم که با تو ازدواج نِمکردم!» _اگه بهتر از منِ بهت مِدادن که با همون ازدواج مِکردی!...با کُتِ آقاش مِرفت خواستگاری؛توقع داشت دختر شاهِ پریا رَم بگیره. 🥤 🍬 ☕️@ketabnoosh01
کتابنوش | معرفی‌و‌فروش‌کتاب
حوض آبی وسط حیاط که تو زمستونا یخ میبست و تو تابستون بساط آب تنی توش به پا بود.. 🍉 البته اگر یکی از
⌞🎶☎️⌝ ببین،اگر ما برای شهیدی ناراحت میشیم یا براش گریه مکنیم،برای اون نیست؛ برای خودمانه، برای اینه که دلمان براش تنگ مشه، برای اینه که دوست نداریم از پیش ما بره. وگرنه اون داره جایی مره که لیاقتشِ داره. 🥤 🍭 ☕️@ketabnoosh01
کتابنوش | معرفی‌و‌فروش‌کتاب
حوض آبی وسط حیاط که تو زمستونا یخ میبست و تو تابستون بساط آب تنی توش به پا بود.. 🍉 البته اگر یکی از
《📘🦋》 _خِنگَلو جان، تو این چیزا رِ نَمفهمی. من عشقِ از تو نگاش فهمیدم. _تو که گفتی عینک دودی داشت؛ پس چطوری از نگاش فهمیدی؟ 🥤 🍬 ☕️@ketabnoosh01
کتابنوش | معرفی‌و‌فروش‌کتاب
حوض آبی وسط حیاط که تو زمستونا یخ میبست و تو تابستون بساط آب تنی توش به پا بود.. 🍉 البته اگر یکی از
◇🎈🍒◇ _به مادرت مگی فردا بیاد مدرسه. فهمیدی؟ +اجازه، مادرم که زنگ کسی رِ نزده که؟! _حالا خوشمزه بازی مُکنی؟ +آاخ! اجازه،غلط کردم؛ ولی خدایی ش مریضه، نِمتانه بیاد. _پس به پدرت بگو بیاد. فهمیدی؟ +اجازه،شاید تا فردا حالِ مامانم خوب بشه. 🥤 🍭 ☕️@ketabnoosh01
کتابنوش | معرفی‌و‌فروش‌کتاب
حوض آبی وسط حیاط که تو زمستونا یخ میبست و تو تابستون بساط آب تنی توش به پا بود.. 🍉 البته اگر یکی از
◇📒🌙◇ کلاً با اعظم خانم در دو حالت نمی شد به طور منطقی بحث کرد؛ یکی موقعی که بچه هایش مثل ابر بهار فاتحهٔ رخت خواب ها را می خواندند و دیگری در بقیهٔ مواقع! 🥤 🍭 ☕️@ketabnoosh01