eitaa logo
کتابنوش | معرفی‌و‌فروش‌کتاب
1هزار دنبال‌کننده
1.3هزار عکس
523 ویدیو
5 فایل
❚ کتابنوش☕️ : "کامی که تلخی چای رو با شیرینی قند میپسنده:)" • معرفی‌‌وفروش‌کتاب‌، برش‌از‌کتاب، استوری‌مود، روزمرگی • ❚ کتابخونه هیأت دختران یُمنا◡◡🌸 @yomna313_98 👈🏻 یُمناتوایتاواینستا @ketabnooshh 👈🏻 کتابنوش‌تواینستا • گوشِ‌جان☁💕 : @ketabchyy
مشاهده در ایتا
دانلود
"دلم براش میتپید، مشتاقش بودم، شیداش بودم و آرزو داشتم ببینمش؛😌🌱 هیچی نپرسم و فقط جلو پاش بمیرم! تو اون لحظات فقط دلم هواشو داشت و بس..🚶🏻‍♀ از سرما بی حس بودم؛❄️ شاید تا یه لحظه دیگه از حال میرفتم. یهو گرمایی رو پشت سرم احساس کردم.. فکر کردم آفتاب درومد اما خورشید ک روبرومه نه پشت سرم!🌞حضور غریب کسیو احساس کردم..👀 فکر کردم توهم زدم؛ اما سنگینی دستی رو شونم نشست.. به خودم اومدم و سرمو بلند کردم و مردی رو دیدم که قد بلندی داشت و چهار شونه بود؛👤 پشت سرم ایستاده بود و منو نگاه می‌کرد..! تو عمرم چشایی به درخشش چشای اون فرد ندیده بودم!✨👁 " اون فرد کی بود؟ این گوینده کیه؟ تهه داستان اون شهر چی میشه؟ قضیه اون انار چیه؟! میخوای بدونی ماجرا از چه قراره؟🙂 داستان جالبیه،از دستش نده رفیق(:🤝 📖 🌲🎶 ☕️@ketabnoosh01
کتابنوش | معرفی‌و‌فروش‌کتاب
"دلم براش میتپید، مشتاقش بودم، شیداش بودم و آرزو داشتم ببینمش؛😌🌱 هیچی نپرسم و فقط جلو پاش بمیرم! تو
°¦🐛📗¦° با صدای پر طنین گفت : " اگر او را بشناسی، میدانی که هیچ حاجت خواهی نیست که از دل او را طلب کند و او نیاید.. " 🥤 🌲🎶 ☕️@ketabnoosh01
کتابنوش | معرفی‌و‌فروش‌کتاب
"دلم براش میتپید، مشتاقش بودم، شیداش بودم و آرزو داشتم ببینمش؛😌🌱 هیچی نپرسم و فقط جلو پاش بمیرم! تو
{🌎☁️} چشم‌ به‌ آسمان دوختم. ابرهای ‌کدر جلوی‌ ماه و ستاره ها گرفته بودند‌گفتم : "کاش لااقل امشب ماه را می دیدم". و به یاد چهره امام‌غایب افتادم (عج)‌ که چون ماه می درخشید. یعنی می شود یکباردیگر ببینمش؟ 🌲🎶 🥤 ☕️@ketabnoosh01
کتابنوش | معرفی‌و‌فروش‌کتاب
"دلم براش میتپید، مشتاقش بودم، شیداش بودم و آرزو داشتم ببینمش؛😌🌱 هیچی نپرسم و فقط جلو پاش بمیرم! تو
⟆📕🌶⟅ فقط او را می خواستم. دلم برایش می تپید،مشتاقش بودم. شیدایش بودم و آرزو داشتم ببینمش،هیچ نپرسم و در پایش بمیرم. در آن لحظات فقط دلم هوایش را داشت و بس! 🥤 🌲🎶 ☕️@ketabnoosh01
کتابنوش | معرفی‌و‌فروش‌کتاب
"دلم براش میتپید، مشتاقش بودم، شیداش بودم و آرزو داشتم ببینمش؛😌🌱 هیچی نپرسم و فقط جلو پاش بمیرم! تو
«📗🌱» گفتم:«خانمِ خانه،بی آنکه بپرسی کیست،در را باز می کنی؟» گفت:«بعد از این همه سال،صدای پایت آشنا ترینِ صداهاست.» 🥤 🌲🎶 ☕️@ketabnoosh01
کتابنوش | معرفی‌و‌فروش‌کتاب
"دلم براش میتپید، مشتاقش بودم، شیداش بودم و آرزو داشتم ببینمش؛😌🌱 هیچی نپرسم و فقط جلو پاش بمیرم! تو
《📒🌼》 قبایم را در آوردم و دستارم را از سر کندم و کفش هایم را به گوشه ای پرت کردم و به دل صحرا دویدم و فریاد زدم: «لعنت بر تو ای مرد که چسبیده ای به دنیای حقیر.» 🥤 ❤️ ☕️@ketabnoosh01